روش های خلاقانه نظری شعرفرا متنی | یکتاپرس
اختصاصی یکتاپرس/ یادداشت ادبی
دکتر سعید جهانپولاد: بسیاری از مکاتب انتقادی وجود دارد که بر اساس رویکردها و سیستم های ارزشی متفاوت بنا شده است.
کد خبر: ۱۲۶۶۱۴
۱۰:۳۰ - ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۲

شعرفرا متنی

دکتر سعیدجهانپولاد/ روش های خلاقانه نظری شعرفرا متنی/مطالعات ادبیات شناخت شناسی نوین

پیشگفتار*__________________________________________________

هیچ روش واحدی وجود ندارد که بر نقد ادبی به طور کلی حاکم باشد، اما به طور کلی منتقدان تمایل دارند که با جمع آوری قرائت دقیق متون با منابع تاریخی و یا چارچوب های نظری پیش بروند. بسیاری از مکاتب انتقادی وجود دارد که بر اساس رویکردها و سیستم های ارزشی متفاوت بنا شده است. در اینجا ، ما برخی از چارچوب های تاریخی و نظری مربوط به شعر فراتر از متن را بیان می کنیم

زیبایی شناسی*______________________________________________

نظریه های زیبایی شناسی نحوه تعامل ما با اشیا و تجربیات نفسانی را و واکنشهای آنرا نشان می دهد و سعی در توضیح چگونگی قضاوت هایی مانند این زیباست یا این زشت است دارد که به تجربه زیبایی شناختی می رسد، زیرا این تجربه از حواس ما بر می آید و جنبه حسی دارد تا مفهومی، به سختی می توان آنرا به زبان آورد. می توانیم قبول کنیم که به عنوان مثال یک نقاشی یا غروب آفتاب زیبا است، اما به سختی می توان گفت که چه چیزی باعث چنین نقاشی شده است و چنین تصوری را درست کرده است.

برای آزمایش و تبیین تجربه زیبایی شناختی، نظریه های زیبایی شناسی هنر سعی کرده اند که انواع مختلفی از تجربه حسی را به هر هنر اختصاص دهند و آنها را از این طریق محدود کنند تا توصیف کنند که مثلاً زیبایی بصری از زیبایی موسیقی یا ادبیات متفاوت است.
ادبیات و هنر تجسمی، دو روشی که این پروژه بر آنها متمرکز است، از زمان باستان در رابطه با یکدیگر در نظر گرفته شده اند.
از اصطلاح هوراتیان، از جمله شعر تصویری تا مفهوم هنرهای خواهر آنها، این مفهوم که هر دو (شعر و نقاشی) وظیفه اساسی دارند زیرا شیوه های نمایشی و بصری آنها در قرن ها منتقل شده است. با این حال، در سال 1766، زیبایی شناس آلمانی لسینگ،اظهار داشت كه كمبود این هنر باعث تمایز مشهور این دو هنر است: شعر باید به گوش او بخورد و اقدامات مبتنی بر زمان را در نظر بگیرد، در حالی كه نقاشی باید برای چشم جذاب باشد و تنظیمات فضایی را نشان دهد.

استدلال لسینگ برای ادعای برتری شعر مطرح شده است. به ادعای وی، نشانه های انتزاعی زبان نسبت به نشانه های طبیعی هنر تجسمی، آزادی و بیان بیشتری به آن می بخشند. به این ترتیب، همانطور كه ​​بعداً منتقد هنر، كلمنت گرینبرگ ادعا كرد، كار وی سلسله مراتبی ازهنرها را بنا نهاد كه برای دو قرن بعد كه ادبیات هنری قدرتمندتر یا مسلط تر به حساب می آمد، اغلب چنین باقی بماند.

برای گرینبرگ و دیگر منتقدان تأثیرگذار هنری که در اواسط قرن گذشته می نوشتند، هنر غالب قرن بیستم نقاشی بود. بر خلاف ادبیات، اکثر مجادلات و مباحث چنین بود که هنر تجسمی می تواند در مواد اصلی و ساختمند خود عقب نشینی کند و کاملاً بر عناصر زیبایی شناختی تکیه کند بنابراین در دور از دنیا بایستد و در برابر هرگونه دخالت یا همکاری در سیاست و جامعه مقاومت کند.

از طرف دیگر ، ادبیات به دلیل ماهیت زبانی خود به راحتی آلوده می شد و به اهداف سیاسی ، تمایل نشان می داد و از آن استقبال می کرد به گفته این منتقدان مدرنیست، قدرت ویژه هنر تجسمی در تقابل با زبان بود. اخیراً، چنین سلسله مراتب زیبایی شناختی نه تنها به عنوان ساختارهای ایدئولوژیک کاملاً مورد انتقاد قرار گرفته بلکه به طور فزاینده ای توسط هنر بینا رسانه ای به چالش کشیده شده است. به جای بازگرداندن سلسله مراتب بین ادبیات و هنرهای تجسمی، اکنون کاوش در آثاری که این دو را به هم نزدیک می کند و بررسی نحوه تأثیرگذاری نظریه ها و خروجی هر کدام ژانرها بر روی یکدیگر بسیار جالب توجه هست با این حال ، باید توجه داشت که بسیاری از اندیشمندان معاصر می گویند که ما در فرهنگی زندگی می کنیم که بصری هدایت می شود و تصاویر به طور فزاینده ای بر آن مسلط می شوند. بنابراین این سوال که ادبیات چه ارزشی در رابطه با هنر تجسمی دارد ، هنوز مورد بحث است.

واکنش خواننده*______________________________________________

نظریه دریافت یا واکنش خواننده اصطلاحی کلی برای طیف وسیعی از نظریه های ادبیاتی است که بر روند خواندن و تفسیر متون تمرکز دارد. چنین نظریه هایی از دو سنت اصلی فلسفی استفاده می کنند. اولین مورد هرمنوتیک (فلسفه تفسیر و تشریح) است، از هرمنوتیک عاشقانه فردریش شلایرماخر، که مفهوم دایره هرمنو تیکی را توسعه داد، تا تفکر تأثیرگذار قرن بیستم هانس-گئورگ گادامر،که بر تاریخ و جنبه های بینا ذهنی/عملی تفسیری. و دوم پدیدارشناسی که از پروژه بنیانگذاری فلسفه ادموند هوسرل که در جستجوی ماهیت آگاهی منتج شده است نظریه دریافت یا واکنش خواننده پرسش های کلی مانند ماهیت معنا و نقش موضوع مطالعه را مطرح می کند و همچنین با تمرکز دقیق بر فرایندهای تعامل بین متن و خواننده، چگونگی تفسیر و نحوه استخراج یا ساخت مفاهیم را به چالش می کشاند.

اشکال اولیه نظریه واکنش خواننده به ویژه در فلسفه و نقد ادبی آلمانی زبانها یافت می شود در دهه 1930، رومن اینگاردن، متأثر از پدیدارشناسی هوسرل ، متن را به عنوان یك « ابژه ارادی » می دانست كه برای ایجاد آن به تكامل « انضمام سازی » وبهم پیوستگی اندام وار توسط خواننده وابسته است (اثر هنری ادبی، 1931). ولفگانگ آیزر این وضعیت را در دهه 1970 مطرح می کند که رابطه با معناپذیری متن، ناشی از فرایندی است که در آن خواننده، در تعامل با متن، شکافها یا عدم قطعیت ها را کامل می کند یا آن جای خالی پازل ها را پر می کند(قانون خواندن: نظریه واکنش زیبایی شناسی خواندن، 1976) هانس-رابرت جاوز،كه در دهه 1960ملاحظاتی را نوشت، رویكرد تاریخی و جمعی تری را در پیش گرفت.

جایی که آیزر از اصطلاح افق برای اشاره به آنچه در پس زمینه توجه فردیت خواننده در یک نقطه خاص از خواندن وجود دارد استفاده می کند (در تضاد باموضوع یا پیش زمینه)، برای افق انتظار از جاوز به معنای پیوندی مشترک است فرضیات یک نسل از خوانندگان تاریخ ادبیات به عنوان چالشی برای تئوری ادبیات، 1967). با این حال، این گادامر است که بیشترین اهمیت را به تاریخ و زمان می بخشد. (در حقیقت و روش) (1965) وی که از نظریه هایدگر در مورد تفسیر و درک هرمنوتیکی استنباط می شود، که مفاهیم سنت پیش فهم است و فاصله زمانی اصلی هستند، نه به عنوان مانع تفسیر بلکه به عنوان اساس مبنایی آن. در اینجا مفهوم افق با تأکید دیگری بار دیگر اتفاق می افتد: گادامر استدلال می کند که درک و دریافت باید لزوماً شامل آمیختن افق خواننده یا روش درک جهان با افق گذشته یا دیگربودگی تاریخی همراه باشد.

سایر متفکران برجسته و تأثیرگذار بر نظریه واکنش خواننده شامل ای دی هیرش (اعتبار در تفسیر، 1967)، پل ریکور (نظریه تفسیر، 1976) و استنلی فیش (آیا در این کلاس متنی وجود دارد؟ 1980) هستند که در بیشتر موارد، خواننده ای که اقدامات، زمینه و چشم انداز او در تئوری واکنش و دریافت خواننده در نظر گرفته می شود، یک ساختار نظری دارند که خواننده ضمنی، خواننده فعال خواننده مدلی ، خواننده مورد نظر یا خواننده ایده آلی را تشریح می کنند.

پرکاربردترین این خوانندگان به احتمال قوی مفهوم گسترده اصطلاحی خواننده ضمنی ولفگانگ آیزر است (که در پاسخ به نویسنده ضمنی وین سی بوت ساخته شده است). خواننده ضمنی میان متن و خوانندگان واقعی واسطه است و شبکه ای از ساختارهای دعوت کننده واکنشی را تعین می بخشد که خواننده را وادار می کند متن را دریافت و ادراک کند (آیزر، قانون خواندن ص 34)

تفاوت اصلی بین سنتهای پدیدارشناختی و هرمنوتیکی در گرایش اولی به نادیده گرفتن عوامل زمانی و تاریخی به نفع نوعی رابطه استعلایی بین خواننده و متن است، در مقابل آن تأکید تاریخی دومی وجود دارد که بر عناصر این تنش در مذاکراتی که در حال حاضر بین انتقاد ادبی جریان اصلی و شناختی در جریان است، دوباره پا گرفته است مطالعات ادبی دیگری از اواخر دهه 1990در چرخش تاریخی بروز کرده و همچنین آگاهی بالایی را نسبت به وضعیت فرهنگی خواندن و تفسیر را از تئوری پسااستعماری و پسا فمینیستی به ارث برده اند.

نقد ادبی شناختی، با بهره گیری از زمینه هایی مانند علوم اعصاب و ذهن و نظریه زیست تکاملی و بیولوژیکی و به احتمال زیاد ویژگی های کلی مغز انسان را در بستر مطالعات بینا رشته ایی ادبیات شناخت شناسی قرار داده که عمدتا مستقل از عوامل فرهنگی تک رشته ایی معاصر ملاحظه می شود.
پروژه شعر فرامتنی به دنبال تعامل بین این دو موضع است که تحول چند جانبه ی تجربی را لحاظ کرده که در واقع انواع دیگری از خوانندگان واقعی را مورد مطالعه قرار می دهد و سعی در یادگیری از تفاسیر و پاسخهای مختلف فردی و جمعی آنها دارد. و هدف این روش که این کار را در چارچوبی از درک آگاهی یافته از نظریه ادبیات و زیبایی شناسی شناختی انجام می دهد از جمله پرسیدن اینکه خوانندگان واقعی چگونه به خواننده ضمنی یک اثر پاسخ می دهند یا خود را در آن قرار می دهند و افق انتظار از گروه هایی که به آنها متصل هستند و لحظه و وضعیت مکانی و زمانی فرهنگی آنان در سکنا گزینی در متن.

نظریه ادبی شناخت شناسی*____________________________________

نظریه ادبی شناخت شناسی یک رویکرد بینارشته ای است که تلاش می کند بینش های علوم شناختی را در مطالعه ادبیات ادغام کند. منتقدان شناخت شناسی به مدل هایی برگرفته از روانشناسی شناختی، زبان شناسی شناختی، هوش مصنوعی و تکنولوژی زبانی و علوم اعصاب و ذهن و بدن و نظریه های زیست تکامل متنی متوسل می شوند. همه این علوم مربوط به فرآیندهای مربوط به کسب، سازماندهی و کاربرد اطلاعات هستند و بنابراین می توانند به توضیح پدیده های اساسی درک ادبیات مانند درک،تأثیر،کنشمندی درک خواننده و تعامل نظریه ادبی شناخت شناسی یک رویکرد بینارشته ای است که تلاش می کند بینش های علوم شناختی را در مطالعه ادبیات ادغام کند.

منتقدان شناخت شناسی به مدل هایی برگرفته از روانشناسی شناختی ، زبان شناسی شناختی، هوش مصنوعی و تکنولوژی زبانی و علوم اعصاب و ذهن و بدن و نظریه های زیست تکامل متنی متوسل می شوند. همه این علوم مربوط به فرآیندهای مربوط به کسب، سازماندهی و کاربرد اطلاعات هستند و بنابراین می توانند به توضیح پدیده های اساسی درک ادبیات مانند درک، تأثیر، کنشمندی درک خواننده و تعامل و روند تکامل ژنتیکی متن و حالات متنوع ادراک حسی و عاطفی و بصری، بازنمایی و تفسیر و استراتژی های خواندن و خوانش متن به واسطه خواننده در حل مسئله کمک کنند.

منتقدان شناخت شناسی، تئوری واکنش خواننده را که ولفگانگ آیزر واسترنبرگ در دهه 1970 توسعه دادند،یک گام فراتر می برند: سوالات تفسیر ادبی و انتقاد علمی و روشمند را تنها در مواجه با خواننده ثابت قرار نمیدهند بلکه به طور خاص در بدن و ذهن و حسهای او در یک مواجه رویا روی استحکام می بخشند و با گسترش طیف وسیعی از ابزارهای موجود برای تحلیل ادبی، انتقاد بازی را سامان دهی می کنند، منتقدان شناخت شناسی ادبی امیدوارند که راه های جدیدی را برای نقد ادبی و نظریه انتقادی باز هموار و گشوده نمایند.

اولین موج مطالعات شناخت شناسی ادبی در دهه 1980 ظهور کرد و به یک جامعه علمی فعال در دهه 1990 بدل شد، در طی ده سال گذشته، افزایش قابل توجهی در موسسات انتشاراتی در این زمینه رخ داده است، و کتاب ها و بیش از هزارها کتاب تخصصی در مطالعات شناخت شناسی ادبی و شعر شناخت شناسی منتشر شده که باعث شده برخی منتقدان درباره چرخش شناختی ادبی و نظریه ادبی شناخت شناسی به گفتگو و مباحث دست بزنند.

مطالعات اخیر را می توان به زیر شاخه های زیر تقسیم کرد:بلاغت شناخت شناسی،شعر شناخت شناسی روایت شناخت شناسی، زیبایی شناخت شناسی و دریافت و واکنش شناخت شناسی، ماتریالیسم شناخت شناسی ادبی و فرهنگی و نظریه ادبی زیست تکامل شناختی، بیشتر این مکاتب نه تنها به دنبال توضیح چگونگی عملکرد ادبیات در رابطه با واقعیتهای تجربی در مورد فرایندهای روانشناخت شناسی هستند، بلکه گزارش هایی از دانش و تجسم و تصور انسانی در مواجه با متون را نیز ارائه می دهند بعلاوه، بسیاری از شناخت گرایان در مورد تبدیل دستگاههای سازگارگرایانه اصلی به تکنیکهای زیبایی شناخت شناسی وهمچنین به پرسش های مربوط به جهانی بودن حالت های شناخت و رفتار گرایی خواننده و رفتارهای زبانی نویسندگان در متون از طریق مطالعات ژنتیک متنی به مباحثه و مطالعه چند جانبه دست یافته اند سرانجام، برخی از رشته های نظریه ادبی شناخت شناسی اما نه همه واکنشی در برابر پس ساختارگرایی است.

برخی از منتقدان شناختی از علوم شناختی به عنوان سلاحی در برابر آنچه نسبی گرایی پساساختارگرایی تصور دارند استفاده می کنند.

منابع جهت مطالعه بیشتر*_______________________________________

ابوت، اچ، پورتر. مطالعات ادبی شناخت شناسی : نسل دوم (Winter 2006

آدورنو، تئودور د. نظریه زیبایی شناسی. 1970. اد. G. Adorno و R. Tiedemann. ترانس. رابرت هالوت- کنتور. لندن و نیویورک: پیوسته ، 2004.

Bernstein، J.M. Against Voluptuous Lodies: Modern Modernism von and the meaning of painting.
استنفورد: انتشارات دانشگاه استنفورد ، 2006.

سرنوشت هنر: بیگانگی زیبایی از کانت تا دریدا و آدورنو. کمبریج: مطبوعات پولیتی، 1992

فروند ، الیزابت. بازگشت خواننده: انتقاد به واکنش خواننده. لندن و نیویورک: 1987.

گرینبرگ ، سی. به سوی لائوکون جدیدتر 1940 کلمنت گرینبرگ: مقالات جمع آوری شده و انتقادات. جلد 1: ادراکات و قضاوت ها. 1939-1944. اد جاوبیان شیکاگو ، لندن: انتشارات دانشگاه شیکاگو ،

جکسون ، تونی پرسش بینا رشته ای: علوم شناختی ، روانشناسی تکاملی و نقد ادبی

لسینگ ، گوتولد افرایم.، محدودیت های شعر و نقاشی. 1766
ترانس. راس لندن: J ویرایش. Ridgway and Sons ، 1836.

انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: