یکتاپرس؛«محمد بیات» پژوهشگر و تحلیلگر سیاسی مسائل سیاست خارجی ایران در مقالهای در پایگاه شبکه خبری الجزیره به بررسی جنگ ۱۲ روزه اخیر رژیم صهیونیستی علیه جمهوری اسلامی ایران پرداخت و برآیند قوای دو طرف در منطقه را تشریح کرد و نوشت: با گذشت بیست و سه ماه از جنگ بین اسرائیل و محور مقاومت به رهبری ایران، تمام ستونهای سیاسی و امنیتی سنتی خاورمیانه از جمله توافقنامه «سایکس-پیکو» (۱۹۱۶)، توافقنامه «طائف» (۱۹۸۹)، توافقنامه «ترک درگیری» (۱۹۷۴) بین سوریه و اسرائیل و موارد دیگر فرو ریخته است. همزمان، «بنیامین نتانیاهو» نخست وزیر راستگرای اسرائیل، با هماهنگی واشنگتن، به دنبال شکل دهی دوباره نظم حاکم در منطقه "مشرق عربی" است. نتانیاهو پس از متحمل شدن یکی از شدیدترین شکستهای اطلاعاتی و نظامی در تاریخ (رژیم جعلی) اسرائیل در جریان عملیات «طوفان الاقصی» در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ (۱۵ مهر ۱۴۰۲)، تصمیم گرفت وارد یک «نبرد بر سر موجودیت» با ایران و متحدانش شود و همانطور که در مجمع عمومی سازمان ملل متحد اظهار داشت، قصد خود را برای «تغییر چهره خاورمیانه» اعلام کرد. هدف اصلی عملیات نظامی اسرائیل، شکل دهی دوباره به نظم منطقهای با تضعیف یا گسستن محور مقاومت، اتصال شرق مدیترانه به جنوب خلیج فارس از طریق گسترش توافقنامههای موسوم به «ابراهام» و فعال کردن پروژه کریدور «ایمک» است. اما پس از «جنگ مدرن» ماه ژوئن بین تهران و تل آویو، ایران سیاست «گریز از دام جنگ» را کنار گذاشت و شروع به اجرای تغییرات گسترده در سطوح سیاسی و فرماندهی کرد تا برای مقابله با موج جدیدی از تهدیدها از سوی رژیم صهیونیستی آماده شود. در این چارچوب، انتصاب «علی لاریجانی» به عنوان دبیر جدید شورای عالی امنیت ملی و تأسیس شورای عالی دفاع دو نشانه بارز از مرحله جدیدی در سیاست ایران با هدف «احیای بازدارندگی» در مواجهه با تهدیدات خارجی است. از این منظر، می توان سفر رئیس سابق مجلس شورای اسلامی ایران به عراق و لبنان را به عنوان بخشی از یک سیاست میدانی با هدف ترمیم و احیای محور مقاومت درک کرد؛ همانطور که اظهارات مقامات ارشد ایرانی، رهبران گروههای مقاومت و تحولات اخیر میدانی آن را تأیید میکند. جنگهای «جورج دبلیو بوش» در عراق و افغانستان، داشتن سلاحهای هستهای توسط اسرائیل و روابط راهبردی مستحکم بین واشنگتن و تلآویو، ایران را به سمت ایجاد موازنه ای منطقهای از طریق سیاست تقویت و سازماندهی نیروهای «ضد هژمونیک» تحت عنوان محور مقاومت، بر اساس راهبرد «جنگ نامتقارن»، سوق داد. در سالهای اولیه این سیاست، ملک «عبدالله دوم» پادشاه اردن در سال ۲۰۰۴ ظهور چیزی را که او «هلال شیعی» در خاورمیانه نامید، اعلام کرد. با این حال، مقامات و اندیشکدههای اسرائیلی این راهبرد را «حلقه آتش» نامیدند. این رویکرد مبتنی بر دور نگه داشتن جنگ از مرز ایران با فرسودن و خسته کردن نیروهای آمریکایی در جبهههای شرقی و غربی، ایجاد یک حلقه «محاصره» در محیط پیرامونی اسرائیل با تکیه بر «جنگ فرسایشی» در «فضای خاکستری» به منظور جلوگیری از نفوذ ماشین نظامی اسرائیل به سمت شرق و سپس ایران بوده است. جنگ لبنان در سال ۲۰۰۶ (جنگ ۳۳ روزه) نقطه عطفی بود زیرا حزبالله برای اولین بار موفق شد که پیشروی ارتش اسرائیل را متوقف و از اشغال کامل بیروت جلوگیری کند و راه را برای شکست نیروهای اسرائیلی هموار سازد. این تحول، توانایی ایران و محور مقاومت را در اعمال موازنه ای که مانع کامل دست اندازی اسرائیل به مرزهای بینالمللی میشود، نشان داد. با این حال، وقایع «بهار عربی» معضل «امنیت منطقهای» را برای کشورهای عربی در قبال نقش ایران و حتی در قبال قدرتهای غیرعربی مانند ترکیه ایجاد کرد. این احساس خطر در دهه دوم قرن بیست و یکم از طریق توافقنامههای «ابراهام» خود را نشان داد. * بازتنظیم رابطه بین گروههای مقاومت و دولتهای محلی سیاست «حلقه آتش» در طول نبرد طوفان الاقصی و فعال سازی راهبرد «وحدت میدان ها» به شکل حلقه های زیر به اوج خود رسید: حلقه اول: غزه و کرانه باختری. حلقه دوم: لبنان و یمن. حلقه سوم: ایران و عراق. از اکتبر ۲۰۲۳ تا سپتامبر ۲۰۲۴، هدف اعمال فشار بر اسرائیل برای تحمیل توقف جنگ در غزه و برقراری آتشبس بود. با این حال، با وقوع «جنگ سوم لبنان»، معادله تغییر کرد. نتانیاهو با تکیه بر تواناییهای نظامی و اطلاعاتی ارتش اسرائیل از طریق یک عملیات گسترده ترور و حملات هوایی، یک «بازی پرخطر» را علیه محور مقاومت آغاز و آسیبهای شدیدی به رهبری سیاسی و نظامی حزبالله وارد کرد. سقوط نظام «بشار اسد» و تنگتر شدن مسیرهای تدارکات و پشتیبانی بین ایران و حزبالله منجر به معادله جدیدی در «جبهه شمالی» شد. بنابراین، پس از پذیرش آتشبس و اجرای قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت سازمان ملل، حزبالله خود را در موقعیتی دفاعی دید و با چالش «خلع سلاح» به عنوان بخشی از حل وفصل شرایط با دولت لبنان روبرو شد. در چنین شرایطی بود که سفر علی لاریجانی به بغداد و بیروت، سوالاتی را در میان افکار عمومی عراق و لبنان در مورد اهداف این سفر در این شرایط حساس ایجاد کرد. لاریجانی در جریان دیدارش با «جوزف عون» رئیس جمهور و «نواف سلام» نخست وزیر لبنان در یک کنفرانس مطبوعاتی گفت: «من مسئول امنیت ملی ایران هستم و تأکید میکنم که ایران قصد دخالت در امور سایر کشورها، به ویژه لبنان را ندارد. دولت لبنان باید برای رسیدن به توافق، با همه طوایف گفت وگو کند. کسی که در امور داخلی شما دخالت میکند، همان کسی است که از هزاران کیلومتر دورتر برای ارائه طرحها و جدولهای زمانی پیش شما می آید. ما طرحی را به شما تحمیل نکرده ایم. دوست را با دشمن اشتباه نگیرید. مقاومت یک سرمایه ملی برای شما و برای همه کشورهای اسلامی است.» این اظهارات منعکس کننده مرحله جدیدی در روابط ایران با محور مقاومت است، زیرا تهران با معرفی خود به عنوان میانجی که بغداد و بیروت را قادر به مدیریت این نیروها میکند، در تلاش است تا از فشار بر بازوهای مقاومت بکاهد. براساس این چشمانداز، نیروهای بسیج مردمی (الحشد الشعبی) به بخشی از ساختار رسمی دولت عراق تبدیل میشود، در حالی که حزبالله به یک بازوی نظامی- امنیتی در چارچوب دولت لبنان برای مقابله با تهدیدات خارجی تبدیل خواهد شد. هدف، ادغام کامل این نیروها در نیروهای مسلح یا خلع سلاح آنها نیست، بلکه تبدیل آنها به نهادهای پیشتاز و منضبطی است که تحت نظارت دولت فعالیت کنند و برای مقابله با هرگونه تجاوز خارجی آماده باشند. این رویکرد جدید، امتداد تفاهم های حاصل شده در «توافقنامه پکن» در (مارس ۲۰۲۳) بین ایران و عربستان و فضای جدید حاصل از آن در مشرق عربی است. * آیا شعلههای جنگ آتی دامن کل منطقه را می گیرد؟ مشارکت محدود متحدان ایران در طول جنگ ۱۲ روزه مانع از آن شد که تهران از تمام ظرفیتهای خود برای مقابله با تجاوز اسرائیل استفاده کند و جلوی کشیده شدن آمریکا به یک جنگ منطقهای جدید را گرفت. اما درسهای جنگ ۱۲ روزه، ایران را بر آن داشت تا حمایت خود از حزبالله به عنوان یک نیروی مسلح برای مقابله با «تهدید موجودیتی» از جانب اسرائیل را تقویت و جنبش انصارالله یمن را با موشکهای جدید تجهیز کند و این امر بار دیگر موازنه قوا را تغییر داد. با فعال شدن سازوکار «اسنپ بک» توسط تروئیکای اروپایی برای بازگرداندن تحریمهای سازمان ملل علیه ایران، احتمال دور جدیدی از درگیری بین ایران و اسرائیل افزایش یافته است. اگر نتانیاهو ماجراجویی نظامی جدیدی را آغاز کند، انتظار میرود دامنه جنگ گسترش یابد و به کابوس یک «جنگ منطقهای فراگیر» نزدیکتر شود. اسرائیل و متحدانش نمیتوانند رویارویی با ایران را مهار کنند، مگر اینکه قبل از شروع هرگونه جنگ مستقیم، بتوانند ضربات سختی به بازوهای محور مقاومت در لبنان، یمن و عراق وارد کنند. اما در سایه مرحله ترمیم و بازسازی توانمندیها و ظرفیتها، زمان به نفع ایران و محور مقاومت پیش میرود، در حالی که اسرائیل دیر یا زود باید در مورد «نیمه دوم» این جنگ تصمیم بگیرد.