ایران یافت نمیشود که در آن خداناباوری، پوچگرایی و ناامیدی از زندگی استشمام شود. فردوسی، حافظ، سعدی، مولانا، خیام و هزاران مفاخر ادبی ایران در حین توصیه برای تلاش بر مبنای خرد و توان انسانی در هنگامه تنگدستی و رنج، مخاطبان خویش را به عشق، امید، اخلاق و توکل به خدای مهربان فرا میخوانند. رمانها و اشعار ادبیات مشهور روسیه نیز چنین دارای چنین صفاتی هستند. تولستوی و داستایوفسکی، در زمانه بلوای ایدئولوژیهای پرآشوب قرن ۱۹ که برخی از انسانها را از سرچشمه فیاض دور ساخت، مخاطبان خود را به عشق، صداقت و خداباوری در میانه رنجها فرا خواندند. پایان رمان آناکارنینا عشق است. این عشق در باور دوباره یک روشنفکر دهقانزاده به خدا و دلباختگیاش به یک دختر شهری مجسم شده است. در برادران کارامازوف نیز عشق و نجابت در سیمای جوان کشیش ترسیم شده که در کانون یک خانواده پرآشوب بالیده است.
پرداختن به همه این اشتراکات در این مقال نمیگنجد؛ برای شناخت دقیق و متقابل مردم دو کشور باید موسیقی اصیل و فاخر دو کشور را با گوش جان شنید، با چشمان هنری به میراث هنری و معماری دو کشور خیره شد. هنوز این اشتراکات به درستی واکاوی نشده است. سیاستمداران توافقنامهها را امضا میکنند و پس از آن باید روابط فرهنگی، بازرگانی و عمومی و سایر ساحتهای اجتماعی دو کشور جریان پیدا کند. پس از امضای توافقنامه شهروندان دو کشور بایست روابط را از نو بنویسند.
سال ۱۴۰۳ شمسی در ایران (مصادف با سال ۲۰۲۴ و ۲۰۲۵ میلادی در روسیه) که معاهده مشارکت راهبردی امضا شد، نقطه عطفی در روابط دو کشور بود. چهل و ششمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی که ایران را به خودباوری و استقلال رهنمون ساخت، شاهد توسعه روابط بین دو کشور در تاریخ روابط ۵۰۰ ساله هستیم. همچنان که اشاره شد، روابط هر چه کهنهتر شود، قیمتیتر میشود، بنابراین باید این روابط دیرینه دو کشور را ارج نهاد و برای توسعه و تعمیق آن کوشید. اگر دو کشور بر پایه این اشتراکات، برای درک بهتر مردمان دو کشور از یکدیگر و با هدف شناخت متقابل کار کنند، نتیجه بیشتری از این روابط خواهند گرفت.