به گزارش گروه فرهنگی یکتاپرس،رضا رضی پور، شاعر درباره موضوعات مختلف شعر با خبرنگار فرهنگ و هنر یکتاپرس گفتگو کرد.
لطفا خودتان را معرفی کنید
من نمی دانم شبیه چیستم
از کدامین کهکشانم کیستم
سالها در شعر هایم زیستم
باورم کن من زمینی نیستم
رضا رضی پور هستم ، متولد سال ۱۳۳۵ تبریز در یک خانه ای نسبتا بزرگ و با حیاطی بزرگتر و باغچه هایی پر از گل های رز و درختان آلبالو و در یک خانواده ی مذهبی بدنیا آمدم و کودکستان و کلاس دوم ابتدایی را در تبریز طی کردم . در سن ده سالگی به تهران مهاجرت کردیم و بعد از تحصیلات و قبل از انقلاب در هوانیروز ارتش و شغل پروازی مشغول شدم .
شما در زمان جنگ هم حضوری فعال داشتید ، و از جانبازان جنگ هم هستید
بله من چه در زمان انقلاب و چه در جنگ حضور فعال داشتم . تا این که در یکی از ماموریت های داوطلبانه در منطقه (جراحی) بین ماهشهر و بندر امام خمینی با میگ های عراقی روبرو شده و مورد حمله و هدف موشک میگ دشمن قرار گرفتیم و بالگرد ما دچار آتش سوزی شد.
از دوازده نفر، دو نفر زنده ماندیم و بقیه همرزمان در مقابل چشم مان شهید شدند . من هم حدود نیمی از بدنم سوخت که چندین ماه در بیمارستان بستری و بطور معجزه آسا زنده ماندم و بعداز آن نگاهم به دنیا و زیستن عوض شد.
از سال 60 با هنرمندان ،ادیبان و شاعران بزرگی آشنا و همنشین شدم که زیبا ترین اتفاق های زندگی ام محسوب می شود.
چطور شد به شعر علاقه مند شدید؟
از همان دوران نوجوانی به کتاب خواندن علاقمند بودم تا اینکه با دیوان حضرت استاد شهریار آشنا شدم .زیارت استاد شهریار باعث شد شعر را دنبال کنم . اما بی تعارف استاد امیر علی آذرطلعت اولین استاد و مشوق من بودند که فنون و علم شعر را در شبگردی های خیابان های تبریز از وی آموختم.
از آشنایی و دیدارتان با استاد شهریار بگویید ؟
بواسطه استاد بخت شکوهی با زنده یاد آقای اصغر فردی جوانی شاعر و ادیب با صدایی شیوا و دلنشین، آشنا شدم . وقتی از علاقه ی بنده نسبت به استاد شهریار آگاه شدند مرا به منزل ایشان برد که از خاطره انگیزترین لحظه های زندگی ام بود و بعدها دیگر توانستم به خدمت استاد برسم و گاهی نیز از شعر های خودم را از شرم حضورشان به نام کسی دیگر برای استاد قرائت می کردم و چند جلسه بعد استاد متوجه شدند که شعر از خود بنده است ولی به خوش خلقی به روی من نیاوردند.
خوشنویسی را از کجا شروع کردید ؟
در اصفهان آموزش خوشنویسی را شروع کردم تا اینکه سال ۶۳ به تبریز منتقل شدم و از محضر استاد ابراهیم بخت شکوهی تا مرحله ممتاز بهره بردم و همزمان در انجمن سینمای جوان ثبت نام و دوره های مختلف این انجمن در محضر استادان چون زنده یاد ابراهیم آبادی طی کرده و عکاسی را از محضر زنده یاد استاد خانعلی صیامی و استاد آل یاسین بهره بردم و هنوز هم به هنر عکاسی علاقمندم.
لازم بذکر است که در همان سال هایی که هنوز به تهران مهاجرت نکرده بودیم در همسایگی ما نقاش و خطاط جوانی بود که بنده اکثرا به منزل شان می رفتم و اولین بار با فضای هنری و با رنگ بوی رنگ ها، صدای قلم خوشنویسی و موسیقی آشنا شدم که در ضمیر ناخودآگاهم هنر شکل گرفت. ایشان غلامرضا تجویدی بودند که اکنون از استادان انجمن خوشنویسان تبریز می باشند .
شما دوباره به تهران برگشتید و سال های شعر و شعور بصورتی حرفه ای شروع شد
بله ، حدود هفت سال در تبریز بودم و سال ۷۰ دوباره به تهران انتقال پیدا کردم . از سال ۷۴ در جلسات شعر های مختلف حوزه هنری و انجمن های ادبی و خانه شاعران ایران حضور داشتم . بعد مسئولیت کانون های ادبی فرهنگسراهای ارسباران ، ملل ، ورزش ، خانه فرهنگ حُر ، و صدف را به مدت پانزده سال فعالیت عهده دار شدم .
در باره کتاب هایتان توضیح می دهید ؟
تا امروز چهار اثر از من به چاپ رسیده است
۱_مجموعه شعر کلاسیک ( وقتی که ماه گل می کند)
۲-مجموعه شعر آزاد یا سپید ( سوت همیشه نشانه ی بی خیالی نیست)
۳-ترجمه گزیده شعرهای واقف ( صمد اوغلو غم ها شبیه هم نیستند ) از جمهوری آذربایجان
۴- ترجمه گزیده شعر های دومان اردم ( کافه خورشید )
و ترجمه ی دو مجموعه شعر از شاعران جمهوری آذربایجان و ایران به اتمام رسیده و همینطور ترجمه شعر های هرمان هسه آلمانی با همکاری مشترک دوست عزیزم علیرضا مومنی در حال انجام است.
برای شما آرزوی سلامتی و سرافرازی داریم
من هم آرزومند موفقیت یکتا پرس و همکاران خوب تان هستم . و خوشحالم که از یکتاپرس به عنوان حامی هنرمندان، مخصوصا هنرمندان جوان یاد می شود