یادداشت/ تارا کسرایی
تا حالا به این فکر کردهایم که ملموسسازی تصاویر و محسوسنویسی برای اهل قلم چقدر مهم و اساسی است؟
چند روز پیش دوستی اثری را نشانم داد خواست خوانش درست آن اثر را با توجه به اینکه علامتی هم ندارد به ایشان بگویم و گفتند چیز زیادی از این متن دستگیرشان نشده . جوابم این بود باور کنید من هم نمیفهمم. میتوانم با سر هم کردن بعضی کلماتش مفهومی برایش بتراشم ولی واقعیت اینست این نحو بازی زبانی و شکستن قواعد دستوری را نه میفهمم و نه میخواهم بفهمم. درست است که شعر امروز در بستر زبان رخ میدهد و یکی از مولفه های شعر سپید هنجار گریزی حتی نحوی است اما نه به قیمت زیرپا گذاشتن و ویرانکردن همه ی دستور زبان .دوست خوبم نتیجه گرفتند که چون این شعر سپید مدرن است حتما فهمیدنش کار هر کسی نیست .
چند روز قبلتر از این ماجرا در جمعی با دوستانم پیرامون شعر سپید و تصاویر عینی و تناسبهای واژگانی و تصویری حرف میزدیم. آنجا هم در عینیسازی کلمات و تصاویر ابهاماتی برای دوستان وجود داشت . این شد که سعی میکنم بفهمم کجای قصه ایم ؟ ادبیاتمان کجاست؟ چه میگوید و چه میخواهد؟
این مسئله محسوس و ملموس نویسی امروزه منتقدان خودش را هم دارد که می گویند نباید مخاطب را دست کم فرض کرد و توضیح زیاد توهین به شعور مخاطب است که البته قبولش دارم اگر به راه افراط نرود.
پس بهتر است از همین ابتدای امر بگویم همچون سادهنویسی که خیلی با سادهانگارانهنویسی اشتباهش گرفتند اینجا هم محسوس و ملموس نویسی توضیح واضحات نیست بلکه دوری از مبهم گویی و حتی یکی از دلایل اصلی جذب مخاطب است .
و اما موضوع ملموس و محسوس نویسی چیست که اینگونه سنگش را به سینه میکوبم. ملموس و عینینویسی یعنی از واژهها و تعاریف روشن برای بیان منظور استفاده کنیم تا تصاویری دیدنی و قابل لمس خلق کنیم. استفاده ی بی رویه از واژههای ذهنی و ساخت تصاویر انتزاعی سبب ابهام در متن و دیریابی و دیرگیری مخاطب میشود.
لازم به ذکر است این مقوله را جدای از ضعف تالیف و مشکلات نحوی که یکی از علل اساسی ابهام در نوشتههاست بررسی میکنیم.
اما عینی و ملموسنویسی یعنی چه؟ عینی و ملموس همانطور که از نامشان برمیآید یعنی قابل دیدن و لمس کردن.
اینجا این سوال پیش میآید که یعنی فقط باید از واژههای عینی و قابل لمس بهره گرفت؟ سایر واژهها به ویژه تعابیر ذهنی و انتزاعی که بعضاً کاربرد بسیاری هم دارند چه میشوند؟ به طور یقین ملموس و عینی نوشتن منافاتی با کاربرد واژههای ذهنی ندارد بلکه ما شکل کلی و برآیند نهایی اثر را میخواهیم که دور از ذهن و دور از منطق شاعرانه و خلاقه نباشد . یعنی برای رسیدن به یک خیال و تصویر دور از ذهن و یا غیر واقعی هم با استفاده از واقعیات و عینیات برای مفهومسازی پل میزنیم . بهجا و درست از هر واژهای چه انتزاعی و چه عینی، بهرهبردن هنر است .
و محسوسنویسی چیست؟ محسوسنویسی شاید به بیانی دیگر استفاده از حواس پنجگانه و ترکیب آنها برای ملموسسازی تصاویر ذهنی برای درک بهتر جملات است . آرایههای تشخیص و حسآمیزی و امثالهم چنین کارکردی دارند.
همه داستان موسی و شبان را شنیدهایم . شبان قصهی ما برای اینکه با خدایش راز و نیاز کند او را در هیأت انسانی مجسم میکرد تا مویش را شانه کند و چارقش را بدوزد و هر کاری برای خشنودی او از دستش برمیآید انجام دهد .
اینکه ما با عینیات و محسوسات رابطه ی بهتر و قابل تصورتری برقرار میکنیم شاید جای توضیح بیشتر نداشته باشد.
واقعیت این است که بیان مفاهیم ذهنی با کمک واژههای عینی تأثیرگذارتر، قابل فهمتر و پر مخاطبتر خواهند بود . امور واقعی و ذهنی را محسوسکردن در ادبیات ما و حتی در ادبیات جهان ریشه دارد . کافیست ماندگارترین آثار هنری تاریخ را بررسی کنیم . میل به حسی کردن مفاهیم و درک بهتر مفاهیم از این طریق را نمیتوان نادیده گرفت.
بنابراین فکر میکنم ادبیات هم از ما همین را میخواهد که به بهترین، زیباترین و درستترین شکل ممکن، آنچه را میاندیشیم بیان کنیم.
سختنویسی و مبهم نویسی را نمیتوان هنر خواند بلکه افاضه ی فضل آنهایی است که راه بیان بهتر و زیباتر را گم کرده اند و با مبهمنویسی قصد مطرح کردن خویش را دارند و این از دید من توهین بزرگتری به شعور مخاطب است تا ساده نویسی.
انتهای پیام/