گروه فرهنگ و هنر یکتاپرس؛ پرفسورسیدامیرحسن امین متولد 1327 تحصیلکرده حقوق و فلسفه است.دکتری تخصصی خود را در رشته حقوق قبل از انقلاب از دانشگاه گلاسگو انگلستان اخذ کرد و پس از سالها تدریس و طی تمام مدارج دانشگاهی استاد تمام صاحب کرسی شد. فلسفه شرق را در ایران نزد استادان برجسته از جمله علامه حسنزاده آملی خواند و دوره فلسفه غرب را در انگلیس دید. پرفسور امین به جز ترجمه آثار نیچه، نگارش هفتاد عنوان کتاب به فارسی و انگلیسی را در کارنامه خود دارد.
پرفسور بفرمایید چرا در فضای ادبیات امروز جامعه مان بین سپیدسرایان و غزل سرایان یا بهتر بگویم شاعران کلاسیک و نوگرا جنگ است؟
جنگ بین سنت و مدرنیته، نه تنها در ایران بلکه در جهان پیشینه دیرینه ای دارد. این اختلاف نظر در بین اهل شعر و ادب هم مخصوصاً از مشروطیت به بعد و به ویژه پس از ظهور نیما آشکار شد. در جنبش مشروطه، سنت گرایان عقیده به تدوین قوانین جدید و نوآوری فرهنگی و اجتماعی و حقوقی نداشتند. در نقطه مقابل مشروطه طلبان جدی نه تنها قانون اساسی مشروطیت را از قوانین بلژیک و فرانسه ترجمه و اقتباس کردند بلکه عده ای تمایل به بستر سازی فرهنگ اروپایی در ایران بودند! این تقابل بین نو و کهنه، در اولین کنگره شاعران و نویسندگان بین نیما، پدر شعر نو و استادان شعر کلاسیک از جمله فروزانفر و حمیدی شیرازی که من دونفر اخیر را مکرر از نزدیک دیده ام، نمایان شد.
آیا راهکاری برای تبدیل کردن این تقابل به تعامل و همکاری و تعاون به ذهنتان میرسد؟یا چه می شود کرد تا این دشمنی ها تبدیل به همزیستی های مسالمت آمیز و بعضاً دوستی ها شود؟
بله، آرزوی عقلا، تبدیل تقابل به تعامل است. کسانی مانند اخوان ثالث و شفیعی کدکنی از پیشگامان و پیشاهنگان این تعامل اند. من خودم قبل از انقلاب با مثال آوردن از شعر این دو، از پر کردن این شکاف سخن گفتم. اول، در مهر 1353 در مجله باغ صائب به مدیریت خلیل سامانی، آنجا که طی زندگینامه خودنوشت خودم، هم نمونه های شعر کلاسیک و نوخودم را آوردم و هم نوشتم که اشعار نو اخوان، شفیعی کدکنی و اسماعیل خوئی به نوعی ادامه شعر کلاسیک سبک خراسانی با هدف الزام به قافیه و تساوی مصراع هاست..
بعد هم درسال 1356 هنگامی که امیری فیروزکوهی در مجله وحید به مدیریت سیف الله وحیدنیا، پیشنهاد کرد که نوسرایان را به مثابه خرابکاران و تروریست های ادبی و فرهنگی باید دستگیرکنند و تحویل زندان یاتیمارستان بدهند. با آوردن شاهد مثال از شعر شفیعی کدکنی و دفاع از آزادی بیان پاسخ حملات اورا در همان مجله دادم.
چرا در اروپا مکاتب و سبک ها یک پیوستگی با هم دارند و از دل هر مکتبی مکتب بعدی شکل می گیرد اما اینجا مکتب ها و سبک ها بیشتر در نفی هم می کوشند غافل از اینکه روند تکاملی خود را دنبال کنند؟
ادبیات یک ملت از عوامل اجتماعی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و اخلاقی آن ملت جدا نیست.و اینجا برای مدارا و تسامح و تعامل، مجال زیادی داده نمی شود. اگر کتاب هابی را که در زمینه علل فرهنگی عدم توسعه در ایران نوشته شده است بخوانید تا جواب این سوال تان را بگیرید. جمال زاده، علیرضا رضا قلی، همایون کاتوزیان، حسن نراقی، مسعود فراستخواه، محمود سریع القلم و خود من عوامل توسعه نیافتگی را هر کدام به شیوه خودمان تجربه و تحلیل کرده ایم. خلاصه کلام برای تعامل، باید فرهنگ کثرت گرا، گفتگو ،مذاکره، تسامح و تساهل و تقویت همگرایی و هم افزایی نهادینه شود.
کلام آخر روند نقد را چگونه می بینید و چرا منتقدان ما کمتر نقدهای آکادمیک عرضه می کنند؟چرا نقد ما، حدیث این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار شده است؟ و کلام جنجال ارحج است بر نقد آکادمیک، منصفانه و حرفه ای؟
پاسخ این پرسش را در جواب سوال قبلی دادم. نقد عبارت از ذکر محاسن ومعایب یک اثر است.اما ما اشخاص و آثار را یا همه خوب خوب یا بد بد می دانیم. به علاوه، نقد منصفانه در بین مردم منصف رایج می شود. شما نمی توانید وقتی انصاف را هیچکجا سراغ ندارید. خودتان در برابر آن همه بی انصافی ها منصف بمانید. البته استثنا هست، ولی من کلی گویی کردم.
با سپاس از اینکه در این مصاحبه شرکت کردید.
انتهای پیام/
مصاحبه کننده: سمیه( آرزو) بحر کاظمی
دبیر بخش فرهنگ و هنر: رضوان ابوترابی