**********************************************************************
هاله زارع نیریزی
از گذشته
تنها یک فصل در قاب نشسته است
دخترانی از روی دیوار به من نگاه میکنند
و بهار
تنها دختریست
که هنوز برای عکاس نمیخندد
2)
فصل ها
حياط را به هم تحويل مى دهند
در اتاق اما
با گلهاى چادر نماز مادرم
هميشه بهار داريم
****************
روشنک آرامش
فکر های من
بال می دهند به خیال تو
و شاخه های تازه بیدار شده
فکر می کنند پرنده ام
در لانه های جا مانده از دیروز
پناه می گیرم
و برای تخم های نگذاشته ام
گریه می کنم
خش خش برگ ها
کلمات واژگون جمله های گمشده اند
و شکوفه ها
حرف هایی که درخت به دلش مانده بود
به نسیمی دلخوشم
به باد که پیام آور زمین است
و دلم برای ریشه هایی خفته در زمین
می سوزد
کسی نمی داند
که برگ های بازیگر
حرف تازه ای ندارند
برای شنیدن درخت باید
ریشه ها را بشنویم
**************************
کوروش مهرگان
زیر باران که باشم
بهار ،
شعرهایم را می نویسد
همین دیروز ،
سکوت اشکم را
صدای باران شکست .
2)
اردیبهشت عاشق می شود
و تو
حلول می کنی در روح بهار
کمی بیشتر بمان
تا کوچه های شهر
بوی نرگس بگیرند .
3)
نبودن هایت شعری شده
غم بار ،
بی پایان ......
و من دست هایم را
تا امتداد خیالت جاری میکنم
اما روزی
بهار ،
شانه هایت را فتح خواهد کرد
و پیراهن غم هایت را ،
باد خواهد برد !
***********************
آرزو نوری
بهار بی تو
بهار نیست
هفت سین واژگونه ای است
که سین های آن
مثل دندانهای مرده
بیرون زده است
بهار بی تو
سرآغاز ناچاری است
سال کبیسه ای
که از کوچه می گذرد
و نمی داند چگونه
به پایان برسد
*************************
انتهای پیام/