بهاریه: نادرچگینی
بهار و بهاریه نویسی با پرویز دوایی آغاز میشود. دوایی آغازگر راهی است که با نوستالژی پیوندی ناگسستنی یافته است مجله رودکی در شماره ی فرودین 1355 متنی را که ادبی ست و درباره گذشته، سالهای کودکی نویسنده است و بسیار شخصی و نوستالوژیک، تا انتهایش پیش میرود و منتشر می کند. رمانتیسم دلخواه دوستداران قلم پرویز دوایی در کلاغهای کاغذی آن جادوی عاشقانه شاعرانه استاد را به همراه دارد نوشتهای که حس میسازد و تأثیر میگذارد سردبیر رودکی در آن مقطع، جمشید ارجمند، منتقد و سینمایینویس همنسل پرویز دوایی است. بعد از پیروزی انقلاب تا سالها خبری از بهاریههای سینمایی نیست تا نوروز 1366 که ماهنامه فیلم با مطلبی از پرویز دوایی این سنت را دوباره احیا میکند نکتهای که سردبیر مجله فیلم هم در پیشانی نوشته دوایی به آن اشاره میکند بعد از آن و به شکلی مداوم بهاریهنویسی در شماره نوروزی قدیمیترین و دیرپاترین نشریه سینمایی کشور ادامه مییابد و پای ثابتش هم پرویزخان دوایی است. در طول نزدیک به ربع قرن سنت بهاریهنویسی ادامه مییابد و نشریات دیگر هم در شماره نوروزی بهاریههایی منتشر میکنند، حتی منتقدان جوان هم در دهه 90 از خاطراتشان در نشریه ها می نویسند. در دهه ی شصت بود که بهاریه را با پرویز دوایی شناختم. اشتیاق خواندن مجله ی فیلم آنروزها درقهوه خانه نشینی ها ودنیای عجیب خواندن ودانستن و شناختن ادبیات، شعر ،سینما و البته دیدن سینمای کلاسیک با برنامه ی هنر هفتم از اکبر عالمی با شناختن سنیمای برگمن، فلینی، پازولینی، تارکوفسکی، و چقدر حالمان خوب بود با خواندن بهاریه ها در آغاز هر سال که در مجله ی فیلم منتشر می شد، پرویز دوایی و اکبرعالمی این دو بزرگ در دنیای من تاثیر گذار بودند پرویز دوایی داستان نویس با انتشار چندین کتاب دارای سبکی بخصوص بود که هر چند منتقدان نسبت به آثار او توجه چندانی نشان نداده اند اما او از مستقل ترین و تاثیرگذارترین نویسندگان و مترجمانی بود که آثارش در دهه های بعد از خود تاثیربسیاری بر دیگر نویسندگان گذاشت. دوایی که نام و یادش با سینما و درک منحصر به فردش از «نقد سینما» گره خورده است، در پراگ، داستان نوشتن را کشف کرد و موفق شد زبان و روایتی بیافریند که علاوه بر فارسی درخشان و پرآهنگ اش، حاوی نوعی مفاهیم شاعرانه و نوستالژیک است.او از ساختن نوعی خاص از روایت که در آن زبان شاعرانه با دغدغه های حسی و عاطفی ایجاد شده در ذهن مخاطب هایش جا می گرفت از تصاویری که در آنها مفهوم «از دست رفتن» نقش اصلی را بازی می کرد از نگاهی دیگر دوایی نویسنده شهری بود و آمیختگی عمیقی که او با شرایط شهری داشت برای مخاطبین ملموس تر بود و بر همین باب بود که ریشه های شهر نشینی را با نوستالژیا مختص خود به نمایش می گذاشت و شاید به همین دلیل باشد که به غلط و از سر نااندیشیدن نام روایت های او را خاطره می گذارند. دلبستگی های پرویز دوایی به تصویرسازی و حسی ناب تبدیل کردن فضاهای شناخته شده و جزئیات فراوان و جریان سازبودن باعث شد تا هوشنگ گلمکانی او را صاحب یک «سبک» معرفی کند. سبکی که مولفه های مستقیم و دائم خود را داشت و با درک این عناصر است که می توان دریافت چرا پرویز دوایی توانسته بین خاطره نویسی و زبان شاعرانه پلی ایجاد کند و به یک نوع داستان رمانتیستی در ادبیات ایران دست پیدا کند. پرویز دوایی بیشترین تأثیر را در شکلگیری پشتوانه و جریان انتقادی موج نوی سینمای ایران گذاشت از موج نو بهعنوان هیجانانگیزترین جریان فیلمسازی در ایران نام برده شده و سهم دوایی در ضیافت «قیصر»، «رضا موتوری»، «داش آکل»، «گاو»، «پستچی»، «طوقی»، «خداحافظ رفیق»، «تنگنا»، «صبح روز چهارم»، «رگبار» و... بیش از هر منتقدی است. موج نو وقتی موجودیت یافت که مطبوعات به حمایتش پرداختند در آن سالها پرویز دوایی نقشاش چنان کلیدی بود که خداحافظیاش با نقدنویسی و بعد مهاجرتش، به افول نقد فیلم در ایران انجامید هوشنگ گلمکانی در گفتگو با روزنامه ابتکار که سوال می شود اثر «خیابان شکرچیان» پرویز دوایی به عنوان چهارمین کتاب از مجموعه «نامههای پراگ» منتشر شده است. کتابهای او بیشتر حال و هوای نوستالژیک و بازآفرینی خاطره دارد، انگار او به دنبال نوستالژی است نگاه شما به نوشتههای آقای دوایی چگونه است؟در جواب می گوید: نوشته های دوایی نوشتههای پیچیدهای نیستند که نیاز به رمزگشایی داشته باشند، اما گویا نگاه اغلب کسانی که اسم او را میشنوند و میخواهند در مورد نوشتههایش اظهار نظر کنند، تنها در همین نوستالژی خلاصه میشود در صورتی که نوشتههای او صرفا نوستالژیک نیست جنبههای مختلف نگاه آقای دوایی در کتابهای او آشکار است او در ستایش طبیعت، در تحسین زیبایی، در ستایش عشق مینویسد و در کنارشان گریزهایی هم به گذشته میزند مساله هم فقط نوستالژی و ستایش گذشته نیست او ستایشگر زیبایی، عشق و طبیعت؛ مقوله هایی که از نگاه دوایی در گذشته بروز و ظهور دلپذیرتری داشته اند. او معتقد است زمانه به گونهای تغییر یافته که بسیاری از چیزهای دلپذیرِ گذشته از بین رفته و حالا او برای تسلی خاطر مدام به گذشته و کودکی رجوع میکند. نقلقولهایی از «ری برادبری» شاعر و نویسنده آمریکایی میآورد با همین مضمون یا از اشعار سیاهان و سرخپوستان که حقایقی را در گذشته میجویند خلوص آدم ها را در دوران کودکی و نوجوانی شان سراغ میگیرد. آقای دوایی چنین نگاهی دارد اما نباید همه جنبههای نوشتههایش را در نوستالژی خلاصه کرد من نوشتههای دوایی را بسیار دوست دارم. از همان سی سال پیش که نامهنگاریهای ما شروع شد (البته نامههایی که من نوشتهام به تعداد انگشتان دو دست هم نمیرسد و اخیرا هم مکاتبه ما به صورت ایمیل ادامه پیدا کرده) و اشاره می کند .به ایشان گفتم که آنقدر این نوشتهها زیباست که من خجالت میکشم به آنها جواب بدهم! گفتم من نمیدانم چه جوابی بدهم که تناسبی با این نامهها داشته باشد، بنابراین وقتی نامهای از او میآید، فقط تماس میگیرم و تشکر میکنم و می گویم نامهتان رسیده و در مورد نکتههایی که در آنها هست یا چیزهای دیگر حرف میزنیم ولی اصلا نمیتوانم چیزی در جوابشان بنویسم که از نظر کیفیت نوشته تناسبی با این نامهها داشته باشد). و اما حرف آخر پشت جلد «به خاطر باران» اثر پرویز دوایی چند سطری از آخرین نامه این کتاب. (آن پالتو بارانی سرمهای کهنه را تا سالها داشتم یک نوبت که به گردش باغی رفته بودیم چمن از شبنم قدری خیس بود و بارانی را بر چمن گستردم و بر آن نشستیم. او نشست و من که خسته بودم دراز کشیدم و نگاه که کردم، صورتش بالای سرم بود که دورش را شاخههای پرشکوفه سیب و گیلاس، شکوفههای سفید و صورتی قاب گرفته بودند…بارانی را تا مدتها در گنجه لباسهایم داشتم، بارانیای که قدری گِلی شده بود و گِلِ خشک شدهاش را هرگز پاک نکردم. بارانی در گنجه آویخته بود و هر وقت که سرم را پیش میبردم و نفس عمیق میکشیدم، پیش سینهاش هنوز عطر او را در خود داشت.
منبع ۱_روزنامه ابتکار مورخه 97/7/5 _۲_مجله فیلم سینما 7، فروردین و اردیبهشت 1357 ۳-بهاریه های دور نزدیک . کافه داستان
انتهای پیام/