گروه فرهنگ و هنر یکتاپرس؛ پاییز که رسید باید به سمت شعر بروی.سراغ شعرهایی که به دل و روحت چنگ بیندازد. شعرهایی که به احساس و حال و هوای تو نزدیک باشد.
امروز در صفحه شعر، با شعرهای رسول یونان به پیشواز پاییز، این فصل دلتنگی می رویم. شعرهایی که به دلتنگی ما نزدیک است. هر چند که او سال هاست دیگر شعر نمی گوید اما هیچگاه شعرهایش تازگی خود را از دست نمی دهد.
شایسته می دانم پیش از شعرها یک قسمت از مصاحبه رسول یونان را به اتفاق بخوانیم و بعد سراغ شعرهای ایشان برویم:
پيچيده نوشتن در حوزه سليقههاي شخصي بار معنايي به خود ميگيرد و صرفا براي سرپوش گذاشتن به پرداخت ضعيف داستان و شعر از اين عنصر استفاده ميشود. به نظر من كساني كه اين كار را ميكنند به نفع شعر و داستان كنار ميروند. چون من معتقدم اگر كسي شعر و داستان خوب بنویسد، شناخته خواهد شد؛ همانطور كه لوركا در ايران خيلي بيشتر از برخي شاعران وطني شناخته شده است. ما با نويسندههاي خارجي خيلي زودتر ارتباط برقرار ميكنيم تا نويسندههاي خودمان و اين ارتباط برقرار نكردن يك موضوع شخصي نيست. من فكر ميكنم حق با آن نويسنده مشهوري است كه ميگويد:«ادبيگري شكل مبتذل نوشتن است». ما نميخواهيم كسي دادههاي ادبي خودش را به رخ ما بكشد. ما ميخواهيم يك نويسنده يا يك شاعر پردهاي از پردههاي شعر جهان را كنار بزند.
و چند شعر از رسول یونان:
***
دیگر منتظر کسی نیستم
هر که آمد
ستاره از رویاهایم دزدید
هر که آمد
سفیدی از کبوترانم چید
هر که آمد
لبخند از لب هایم برید
منتظر کسی نیستم
از سر خستگی در این ایستگاه نشسته ام!
--2--
تو ماه را
بیشتر از همه دوست می داشتی
و حالا
ماه هر شب
تو را به یاد من می آورد
می خواهم فراموشت کنم
اما این ماه
با هیچ دستمالی
از پنجره ها پاک نمی گردد
--3--
سال هاست
تلفنی در جمجمه ام زنگ می زند
و من
نمی توانم گوشی را بردارم
سال هاست شب و روز ندارم
اما بدبخت تر از من هم هست
او
همان کسی ست که به من زنگ می زند!
--4--
وقتی سیگارت را
در قلب ماهی
که به پنجره تابیده است خاموش می کنی
یعنی دیوانه ای
نه یعنی تحقیر شده ای
و جهان
برای تو کوچک است
آن قدر کوچک که فیلی می تواند,
خیلی راحت
تمام دریاها را ...
به یک جرعه بالا بکشد
پس سعی کن
با همه چیز کنار بیایی
فرار نکن
زمین به شکل احمقانه ای گرد است
--5--
اگر مرا دوست نداشته باشی
دراز می کشم و می میرم
مرگ نه سفری بی بازگشت است
و نه ناگهان محو شدن
مرگ دوست نداشتن توست
درست آن زمان که باید دوست بداری
--6--
دنيا که به پايان برسد
روياها
دنيايي ديگر خواهند ساخت
و خنده تو
جاي آفتاب را خواهد گرفت
--7--
مي دانستم ديگر به آنجا برنمي گردم
در آخرين عکسها لبخند زدم
دشت را
به دست چشمه سپردم و
دريا را
به دست ابرها
و او را
به دست ماه و درخت توت
تا هميشه زيبا و شيرين بماند
بعد روياهايم را
برداشتم و آمدم
همين طور
روباه کوچکم را
همين روباه را
که دُمش از شعرم بيرون زده است
--8--
یرون هوا سرد است
برف می بارد
چهار گلدان
در چهار گوشه ی اتاق گذاشته ام
تا فراموش نکنم
که خاک دوباره سبز می شود
درخت پشت پنجره
فرسوده تر از آن است
که بهار را به یاد بیاورد.
--9--
این شهر
شهر قصه های مادر بزرگ نیست
که زیبا و آرام باشد
آسمانش را
هرگز آبی ندیده ام
من از اینجا خواهم رفت
و فرقی هم نمی کند
که فانوسی داشته باشم یا نه
کسی که می گریزد
از گم شدن نمی ترسد
--10--
دریا را نمی شد
تانکر تانکر به شهر آورد
همین طور شهر را نمی شد
کامیون کامیون به ساحل برد
عمر مردی که
دریا و شهر را
یکسان دوست داشت
در جاده گذشت.
--11--
در اتاق تاریک
وقتی سیگارم را روشن می کردم
به شعله کبریت خیره ماندم
و این شعر
در ذهنم شکل گرفت
تاریکی را نمی شود به آتش کشید
باید تاریکی را روشن کرد.
--12--
آتش و آدم
ترکیبی نامتجانس است
من از میان این آتش گر گرفته
در رویاها و عشق ها
غیر ممکن است سالم برگردم
بازگشت من
اندوه بار خواهد بود
کاش مثل نان بودم
چه زیبا بر می گردد
از سفر آتش!
--13--
نان
آب
پنجره های رو به آفتاب
و گاهی
جشن عروسی
خدا
چه تعریف ساده ای دارد
در محله های فقیرنشین.
--14--
کنار دریا
عاشق باشی
عاشق تر می شوی
و اگر دیوانه
دیوانه تر
این خاصیت دریاست
به همه چیز
وسعتی از جنون می بخشد
شاعران
از شهرهای ساحلی
جان سالم به در نمی برند.
--15--
بارانی مورب
در نیمروزی آفتابی
هیچ اتفاقی نیافتاده است
تنها تو رفته ای
اما من
قسم می خورم که این باران
بارانی معمولی نیست
حتما جایی دور
دریایی را به باد داده اند
---------------------
---------------------
و یک ترانه از رسول یونان
بین من و تو فاصله اس
یک در سرد آهنی
من که کلیدی ندارم
تو واسه چی در میزنی؟
این در سرد لعنتی
شاید نخواد که وا بشه
قلبتو بردار و برو
قطار داره سوت میکشه
منو ببخش عزیزمن!
اگه میگم باهام نمون
دستای خالیمو ببین
آخر قصه رو بخون
ترانه ای رو که برات
گفته بودم فروختمش
با پول اون نخ خریدم
زخم دلم رو دوختمش
همسفر شعروجنون
مرد فقیر عالمم
تو عشقتو از من بگیر
من واسه تو خیلی کمم
***********************
انتهای پیام/