بخش دوم
گروه فرهنگ و هنر یکتاپرس، گفتگو با سعید امکانی؛ نقاش، شاعرو نویسنده.
باتوجه به اینکه شعر می سرایید آیا می توانید شعرهای اکنون را با دهه 40 و50 مقایسه کنید؟
من به شخصه با شعرهای این دهه ارتباط برقرار می کنم هرچند که ما نمی توانیم از شعرهای شاعرانی مثل اخوان ثالث با آن زبان فاخری که دارد دور شویم اما این روزها شعرهای ساده و کوتاه بیشتر مورد استقبال قرار می گیرد. بنابراین من زبان شاعرهای امروزی را بیشتر دوست دارم تاشعرهای آن دوره.
وقتی که زبان شاعرانی مانند علیرضا راهب، احسان امیری، گروس عبدالملکیان، شمس لنگرودی و بزرگان دیگر را می خوانم با تمام سادگی، حرف های قشنگی در آن ها مشاهده می کنم و می شود متوجه شد که این شاعران به طور کامل به امور واقف هستند. ما در نقاشی عبارتی داریم که می گویند"ساده سخت است" یعنی کسی که می تواند ساده نقاشی کند به کمال و قدرتی رسیده که می تواند ضربات قلم را بر بوم رها کند؛ در شعرهم چنین چیزی وجود دارد.
به عنوان کسی که شعرو شاعری را دغدغه خود می دانم، زبان امروز را نسبت به زبان شعر دهه 40 و یا 50 بیشتر می پسندم هرچند که احترام زیادی برای ادبیات آن دهه ها با آن واژگان و گویش هایشان قائل هستم.
البته شاعرانی هم در این نسل جدید هستند که شعرهایشان بی مفهوم و بدون محتوا شده است. برخی از شاعران درک درستی از شعر ندارند و هرچیزی را به اسم پسانیمایی و یا پسامدرن به خورد مخاطبان می دهند و من چنین آثاری را قبول ندارم.
آیا شما این مسئله را در نقاشی اکنون هم می بینید؟
برخی از نقاشان، اثری را شکل می دهند که فارغ از قدرت، تکنیک و حرف خاصی هستند و در توضیح کارشان صرفا به واژه پست مدرن اتکا می کنند و سعی می کنند هر چیز بی ربطی را در این سبک بگنجانند اما همین سبک هم برای خود تعریفی دارد و نمی توان هر کاری را بدون اینکه حتی تکنیک خاصی داشته باشد در این سبک دانست. نقاشی که حتی خط را به طور درست نشناسد نمی تواند سراغ سبک پست مدرن برود.
بنظرشما چه تفاوتی میان نقاشی های دوره جدید با چند دهه اخیر مثل دوره کمال الملک و نقاشانی از این قبیل وجود دارد؟
هنر به تکامل رسیده و حرکتی رو به جلو داشته است و نمی شود اتفاق های این دوره را با 30،40 سال پیش قیاس کرد. در آن دوره فراخوری به وجود آمد و به دنبال آن بسیاری از هنرمندان برای تکمیل تحصیلات آکادمیک به کشورهای اروپایی رفتند و هر چیزی که از هنرمندان اروپایی آموزش دیدند را در ایران با نگاه ایرانی اجرا کردند اما حقیقت امر این است که هیچ کدام از آن ها اتفاق بزرگی را رقم نزدند.
حتی در این دهه های اخیر حتی مکتب یا سبک جدیدی به وجود نیامده که بگوییم نقاش اتفاق جدیدی را رقم زده. به قول سالوادور دالی ما همش درحال تقلب هستیم. برشت هم در این خصوص می گوید: مبتدی به دست استادش نگاه می کند، حرفه ای دزدی می کند؛ بنابراین ما چیز خاصی را در این دوره مشاهده نکرده ایم اما با این حال هنر نقاشی رو به جلوحرکت کرده است.
این پیشرفت را در چه چیزی می بینید؟
در تراوشات ذهنی و دید هنرمندان می بینم که نسبت به دوره های قبل پیشرفت چشم گیری داشته است و هنرمندان نسل جدید نسبت به هنرمندان دهه 40 یا 50 عملکرد متفاوتی را داشته اند.
برای مثال در دوره کمال الملک همه به صورت رئال کار می کردند. هرچند که من هنر نگارگری را هنر مدرن می پندارم زیرا نه به آن صورت پرسپکتیو در آن دیده می شود نه ابعاد. نقاشی قهوخانه ای هم یک سبک مدرن است درحالی که شاید هنرمندان آن دوره این مسئله را نمی دانستند که چه اتفاقی را رقم می زنند. نقاشی سقاخانه ای هم با دید مدرن نجوای عرفانی می شود.
اما نقاشان امروز با ذهنی متفاوت تر دست به قلم می زنند و اتفاق جالب این است که موضوعات روز کشور و خاورمیانه در آثار آن ها دیده می شود و هر کدامشان دیدگاه و درک و دریافت خود را از مسائل روز جامعه بر روی بوم به اجرا در می آورند. همه نقاشی های من یا هم نسلان من یک موضعی را دارند و ناخواسته مسائل سیاسی و یا اجتماعی در کارهایمان تاثیر می گذارد و همه نقاشان به یه نحوی این مسائل را بیان می کنند.
من نگاه نقاشان اکنون را جدا از تکنیک هایی که دارند دوست دارم چراکه بعضی از آن ها با همان تکنیک های همیشگی ایده هایی را پیاده می کنند که در نهایت کار موفقی می شود. گاهی نقاشانی را می بینیم که اجراهای فوق العاده ای دارند اما آن را در سبک های سورئال، پست مدرن یا سبک های دیگر اجرا می کنند. به قول احمد شاملو کمال الملک در عمر خود حتی یک قدم جلوتر را هم ندیده است. کمال الملک هرچیزی که می دید را به تصویر می کشید نه آن چیزی که در ذهنش بود. این امر نشان می دهد نقاشی دوره گذشته تاکنون تغییرات چشمگیر و حرکتی رو به جلو داشته و دید نقاشان نسل نو بسیار متفاوت تر از نقاشان دهه های اخیر شده است.
درمورد مجموعه های جدیدتان توضیح دهید.
دریکی از مجموعه های جدیدم نقش زن پررنگ شده است البته با داستان های فمنیستی کاملا متفاوت است و در نقاشی های این مجموعه درمورد سکون، قدرت، عشق، مبارزه ها و غرور زنان صحبت می کنم.
این مجموعه راجع به زنان ایران است یا کل جهان؟
می تواند درباره زنان کل جهان باشد چراکه اتفاقات مربوط به زنان مختص به ایران نمی شود بلکه مربوط به کل زنان جهان است اما نوع نگاهی که من در آثار به کار برده ام بیشتر به زنان ایران اشاره دارد هرچند که می توان آن ها را به همه خانم های دنیا نسبت داد.
به عقیده من جهان امروز را خانم ها پیش می برند و اگر روزی در دنیا اتفاق خوبی رخ دهد قطعا توسط خانم ها اتفاق می افتد.
دومین مجموعه هم با همان مضمون است به اسم «از زخم ها گل می روید» که از بین باند و شتک های خون گل ها بیرون می آیند و منظور من از گل ها همان خانم ها هستند. همانطور که در ادبیات گل را نماد زن در نظر گرفته اند من هم در کارهایم زن را به گل تشبیه کردم.
رابطه نقاشی و شعر را چگونه می بینید؟
برخی واژگان شخص را به سمت کشیدن طرحی جدید سوق می دهند و هر نقاشی ممکن است با خواندن کتاب عطار یا مولانا و یا بزرگان دیگر طرحی جدید را در ذهنش ترسیم کند. برای مثال گروس عبدالملکیان می گوید:
گرگ ها خورشید را خورده اند
و لاشه ی سرخی را
که گوشه ی آسمان افتاده
کم کم به پشت کوه ها خواهند کشید
بنابراین شعر رابطه نزدیکی با نقاشی و تصویر سازی دارد. یادم می آید که استاد پوری روزی کتابی از اورهان ولی به من هدیه داد و استاد در صفحه اول کتاب برایم نوشت: «این کتاب را حتما بخوان. قطعا برای تو طراحی های جدیدی را رقم خواهد زد». و در مواجه با چنین آثاری کافی است تا شخصی هم اهل شعر باشد هم دید خوبی داشته باشد در آن هنگام طرح ها از ذهن انسان بر روی بوم یا کاغذ منتقل می شوند و اتفاق جدیدی رقم می خورد.
از شما بخاطر حضور در این گفتگوی زیبا و پربار متشکرم.
من هم از شما و یکتا پرس که در راستای اعتلای هنر گام برمی دارید ممنونم
انتهای پیام/