کتایون دریایی؛ شاعر خوب معاصر میهمان امروز گفتگوی ما، ساکن امریکا هستند و همیشه صفحه فرهنگ و هنر یکتاپرس را دنبال می کنند.
دریایی فرزند اول خانواده است و در پاییزی ترین شب سال 1349 در شهر تهران و در منطقه شمیران بدنیا آمد. اقوامش در سال هایی دور همگی دریانورد بودند و ساکن بوشهر. از بنام ترین آن دریانوردان می توان به جد پدری اش" ناخدا ابراهیم دریایی" اشاره کرد. کشتی پرسپولیس نخستین ناوجنگی مدرن بود که دولت ایران در زمان ناصرالدینشاه وارد خلیج پارس کرد و ناخدا ابراهیم (دریایی) اولین ناخدای ایرانی این ناو بود. نام کتایون را هم از آنجا که پدر علاقه بسیاری به تاریخ اساطیری ایرانیان داشت،برای او برگزید.
کمی از خودتون و تحصیلات تون برای ما بگویید؟
پدرم فارغ التحصیل رشته ادبیات بود و اشتیاق من به ادبیات با دیدن و شنیدن شبانه های پدرم شکل گرفت. شب هایی که تا سپیده دم حافظ می خواند و خط می نوشت. اما من بر خلاف پدر، رشته ی شیمی را در دانشگاه انتخاب کردم. با وجود علاقه ای که به ادبیات داشتم سال ها در این رشته تحصیل کردم و تا کارشناسی ارشد بیوتکنولوژی پیش رفتم اما بعد از فوت پدر و از دست دادنش ،نوشتن و قلم زدن راهی شد برای ارتباط با او و ارامش جانم . گویی قلم داغدارم از او می نوشت . دوسال بعد در نشریه بیمه ای " بیمه و توسعه " با ویرایش کردن متون و ارائه مقاله در هر جلد شروع به کار کردم. بدین ترتیب از سال 1384 تا سال 1394 در این نشریه قلم زدم . با تجربه ای که بدست آورده بودم موفق شدم اولین کتاب شعرم را با نام " سهم من " در پاییز سال هزار و سیصدو نود و چهار توسط نشر شانی به چاپ برسانم ، و سپس در سال بعد نیز کتاب شعر دیگری با نام " عبور گیج" توسط" انتشارت پرستو" و کمی بعدتر در سالهای 1399-1398 دو کتاب توسط نشر " ماه و مهر" و " نشر الف " که هر دو کار مشترکی بودند، منتشر شد .
بی شک ابعاد مختلفی از زندگی آدمی به ادبیات گره خورده است و بر این باورم دنیای بدون ادبیات دنیای
دلچسبی نخواهد چرا که ما حتی برای اندیشیدن نیازمند گنیجینه ادبیاتی هستیم که در ذهن و روح مان نهفته شده است
پس همین موارد باعث شد که کار هنری را شروع کردید.
به عقیده من از بدو خلقت انسان ، هنر با ریشه و جان آدمی تنیده شده خداوندی که از روح خود در انسان دمیده است و او را اشرف مخلوقات نامیده بی شک نمی تواند از هنر و خلق آثار هنری به دور باشد. از کودکی علاقه عجیبی به کارهای دستی داشتم به یادم هست زنگ هنر و کاردستی دوران مدرسه یکی از بهترین ساعتهای عمر تحصیلم بود. کم کم که بزرگتر شدم حدود 16 سالگی به نقاشی سیاه قلم و بعد نقاشی رنگ روغن علاقمند شدم و کمی بعدتر درست در زمانی که 22 سال سن داشتم به شمع سازی و گل چینی مشغول شدم و دوسال پیاپی در نمایشگاه رعد به اتفاق چند تن از اقوام موفق به فروش آثارم شدم . چند سالی گذشت اما حس گمشدگی با من و همراهم بود، چیزی درون من می جوشید و بی خبر از داروی جانم بودم. بله، کاغذ و قلم، قلمی که از حسی گر گرفته از درون قلبت می نویسد و چون رودی خروشان جاری می شود. با اینکه پدرهمیشه در حال خواندن و نوشتن بود و از سالهای 1375 تا 1380 به طبع شغلی که داشت ( مدیر هتل ونوس کیش) در رادیو شب های کیش برنامه زنده داشت، من هرگز جرات و جسارت نوشتن را در خود نمی دیدم تا زمانی که دست روزگار جسم پدر را از ما جدا کرد و مرا با قلم اخت داد تا من باشم و غم او و این کلمات که بر کاغد جاری می شود. و قلم تنها داروی درد من شد و شاید ارتباطی خاص با روح پاک او.
کارهای هنری چه اثری بر روح و روان می تواند داشته باشد؟
به عقیده من هر هنری می تواند باعث پالایش روح و روان انسان شده و از طرفی باعث افزایش انرژی مثبت و کاهش انرژی منفی گردد. از انرژی های منفی می توان از استرس و اضطراب نام برد که عامل مهمی در بروز بسیاری از بیماریهاست و یا به اصلاح عامیانه مادر تمام بیماری ها یاد کرد. لازم نیست همه انسانها هنرمند شوند، همین که با هنر در ارتباط باشند کافیست هر انسانی به طریقی دنبال آرامش است، یکی آن را در کاری که مورد علاقهاش است پیدا میکند، مثل تزئین خانه ای که در آن زندگی می کند و دیگری در ورزش کردن.
متخصصان به این نتیجه رسیده اند آنهایی که دو ساعت و یا حتی روزهای بیشتری را در هفته به انجام کارهای هنری اختصاص میدهند، وضعیت روحی بهتری نسبت به افرادی دارند که زمانی را برای هنر نمیگذارند. حتی با بالا رفتن سن و کم شدن ارتباطات با افراد و همچنین کاهش توان جسمی، هنر میتواند کمک بسیاری کند تا از نظر روحی و جسمی حالمان را بهبود بخشد.
دیدگاه شما نسبت به هنر و خلاقیت چیست؟
همانطور که می دانيم هنر را بهعنوان زمینهای مناسب برای پرورش خلاقیت معرفی کردهاند چرا که در هر انسانی ذوق خلاقانه وجود دارد.
به طور کلی هنر بستری ذهنی فراهم می کند تا در آن ایدههایی جهت خلاقیت علمی پدید آید.
همه ما از بدو خلقت بهصورت فطری، تمایل به ساختن و یا خلق و بازآفرینی داریم بدون اینکه آموزش دیده باشیم .بنابرین آموزش هنر به خصوص در سال های اول ابتدایی وسیلهای است برای توسعه تفکر خلاق در کودکان، کودکانی که آینده سازان فردای هر کشور هستند.
شاید شنیدهایم آنچه در کودکی میآموزیم اساس زندگی آینده را شکل میدهد. جا دارد یادی کنم از مادر بزرگم پدری ام و جمله ای که همیشه ورد زبانش بود . هر کجا صحبت از تعلیم و تربیت کودکان می شد، با لحن شیرینی جنوبی اش می گفت :
" العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر."
علم در کودکی مانند نقش در سنگ است .
در حال حاضر مشغول چه نوع فعالیتی هستید؟
در حال حاضر مشغول تحصیل در رشته داروسازی هستم اما از طرفی مشغول هنر سفالگری نیز هستم و سعی می کنم با تمام مشغله ای که دارم از دنیای ادبیات فاصله نگیرم .
اگر میتوانستید چه چیز را راجع به خودتان تغییر میدادید.؟
به باور من حوادثی که در طول زندگی هر شخص اتفاق می افتد بی حکمت نیست و مهم ترین هدف و حکمت این امرچیزی جز رشد یکایک ما و کسب تجربه نیست.
در طول سالهای عمرم با حوادث بیشماری دست و پنجه نرم کردم، رشد کردم، تغییر کردم و همچنین گذشت
کردن را نیز آموختم. مسیر، مسیر سهلی نبود اما خداوند توانایی تحمل کردن هر گونه شکست و در هم تنیده شدن و دوباره بر پاخاستن را نیز به من عطا نمود. شکی نیست من نیز در طول این مسیر پر فراز و نشیب خطاهایی داشته ام ، از جمله چشم بسته اعتماد کردن به آنان که نباید...اما بر این باورم تا انسان طعم شکست را نچشد هرگز رشد نخواهد کرد و قدرت تجزیه و تحلیل اتفاقات را پیدا نخواهد کرد. و این رمز موفقیت است. خوشحالم از آنچه که هستم و خدا را شاکرم بابت تمام اتفاقاتی که در طول مسیر زندگی ام رخ داده و همچنین خوشحالم از تمام اشتباهاتی که حتی سهوا انجام داده ام تا درس بزرگی از زندگی ام بگیرم ، چرا که زندگی خود یک تجربه است و آنکس موفق است که بابت هر نفس کشیدن در این دنیای پر فراز و نشیب، تجربه ای هر چند کوچک کسب کرده تا مسیر فردایش را هموارتر بسازد .
به تجربه در زندگی دریافتهام که برای یکیک تلاشها و دردسرهای کوچک، پاداشهایی بسیار بزرگ در راه است."
(آنتونی رابینز)
اگر دارای یک قدرت فوقالعاده بودید چه چیزی را برای مردم تغییر می دادید؟
اگر دارای قدرت فوق العاده ای بودم تا می توانستم بر ذهن ها اثر گذار باشم، مردم دنیا را از فقر فرهنگی نجات می دادم و به آنان ذهنی پویا می بخشیدم تا به حقیقت زندگی دست یابند چرا که در پیچ و تاپ این زندگی ماشینی حقیقت زندگی از یادمان رفته است.
به قول سهراب سپهری نازنین
چشمها را بايد شست
جور ديگر بايد ديد
چترها را بايد بست
زير باران بايد رفت
فکر را خاطره را زير باران بايد برد
با همه مردم شهر زير باران بايد رفت
آیا تفاوتی بین ادبیات کشورمان با کشوری که شما زندگی می کنید دیده اید ؟
بی تردید زندگی هیچ ملتی جدا از «ادبیات » نیست. مردم از دیر زمان از ادبیات به عنوان چاشنی روح یاد می کردند . چنانچه خوب به اشعار داخل مرزی و یا حتی ترجمه فرامرزی اشعار دیگر ملل بپردازیم متوجه وجود «روح » و«پیام » خاصی که نقطه مشترک ادبیات و هدف اصلی آن است، خواهیم شد و به همین دلیل یک اثر ادبی خوب متعلق به همه ی مردم جهان خواهد بود نه یک کشور و یک زبان خاص.
حال بنابر اقتضای زمان و مکان که در آمریکا بسر می برم آنچه توجهم را به مقوله فرهنگ و ادبیات آمریکا جلب کرد دو پارگی ادبیات امریکا است که قبل و بعد از استقلال آمریکا شکل گرفته، یعنی ادبیات آمریکا در آن سالها دستخوش فرهنگ ادبیات انگلیسی و سانسورهای ادبی قرارگرفت اما بعد از انقلاب و استقلال آمریکا از پادشاهی بریتانیا شماری از چهرههای کلیدی جدید ادبی ظاهر شدند و شیوه نگارش تغییر کرد و آزادی گویش و کلام در نوشتار گفتار در تک تک داستان ها و رمان ها به وضوح نمایان شد .
از برجستهترین نویسندگان آن دوران می توان به واشینگتن اروینگ و ادگار آلن پو و همینطور هریت الیزابت بیچر استو با کتاب " کلبه عموتام " با مضمون برده برداری یاد کرد .
نکته حائز اهمیت در مورد این کتاب ، نقطه نظر تولستوی است. تولستوی پس از خواندن این کتاب( کلبه عمو تام) در ستایش آن گفت: «این رمان یکی از بزرگترین فراوردههای ذهن بشر است.»
اما در مورد ایران اگرچه ادبیات کشورمان نیز تحت تاثیر ادبیات قبل از اسلام و بعد از اسلام قرار گرفت اما نکته مهم در ادبیات ایران مبتلا شدن نویسندگان به بیماری خودسانسوری در حال حاضر است .یعنی ادبیات ایران متاسفانه از سانسور به خودسانسوری رسیده است و خودسانسوری پیش از آمدن اندیشه انجام میگیرد و نطفه می بندد و این هیولای هشت پا یا هفت سر وقتی که بدنیا می آید کاغذها را می بلعد و آنموقع است که دیگر به مرحله سانسور نمی رسد و ما به این مرحله رسیدیم .
و حرف آخر؟
غافل شدیم، غافل از هم، این روزها روزهای قحطی ست، قحطی مهر و مهربانی، آدم ها یکدیگر را فراموش کرده اند، نه جایگاهشان را می شناسند نه تعهدی نسبت به وظایف شان دارند، شاید عادی شدن مرگ در این روزهای سخت، قلب ها را اینگونه سرد و یخی کرده است و یا شاید همه این خصلت ها از عواقب دنیای ماشینی شده و مدرن است که اینگونه بی رحم و مروت شده ایم. اما باید به یاد داشته باشیم فرصت دنیا ، چون ابر بهاری زودگذرست و آنچه از انسان می ماند چیزی جز مهربانی و خاطره ای خوش نیست. خوشا به حال آنکس که بعد از ترک این دنیا نیز به نیکی از او یاد کنند.
روایت است روزی که حضرت نوح زیر آفتاب نشسته بود، ملک الموت نزد او آمد و سلام کرد و به او خبر داد که برای قبض روح او آمده است. حضرت نوح از او خواست تا فرصتی به او بدهد تا از آفتاب به زیر سایه برود، نوح بعد از اینکه زیر سایه نشست، به ملک الموت گفت؛ آنچه که بر من در این دنیا گذشت، در این عمر بلندم به اندازه جابجایی من از آفتاب، به این سایه بود و سپس به اذن خدا قبض روح شد.
پس راهی نیست جز عاشقانه به زیر باران رفتن و از زندگی لذت حلال بردن، همچون پیشینیان مان بی چشم داشت محبت کردن وعشق ورزیدن تا بلکه ریشه بدبینی را بخشکانیم و نهال محبت بکاریم. می دانید! همین بدبینی ها ما را از خود خودمان جدا کرده است.
به امید آینده ای روشن برای فردای سرزمینمان ایران.
انتهای پیام/
واسه این هنرمند ارزوی موفقیت میکنم
ما امده ایم تا اشتباه کنیم و از اشتباهاتمون درس بگیریم و چراغی بسازیم برای رشد و تعالی
برای تمام دوستان ارزوی سلامتی و موفقیت دارم
بهترین ها رادبرایتان آرزو دارم
از مدیریت محترم یکتاپرس در پیشبرد اهداف ادبیدووهنری شان کمال تشکر را دارم
و.... یا اینکه برای اندیشدن نیاز به گنجینه ی بیادگار مانده از گذشتگان هستیم
درود برای عزیزان خرد ورز در یکتا پرس
چقدر خوب است که نویسندگان و شاعرانی ههچون مهربانو دریایی بعد از مهاجرت هم توانسته اند ادبیات وطن را دنبال
کنند و بنوعی سفیر ادبیات باشند
سپاس از استاد ابوترابی و این گروه فرهنگی