بخش دوم گفتگو:
گروه فرهنگ و هنر یکتاپرس؛ قسمت دوم مصاحبه ما با علی جهانگیری شاعر، منتقد، و محقق نام آشنا در خصوص تالیف کتاب آسیمه های معنا:
• بخشی در کتاب به عنوان روانشناسی متن و مخاطب آمده است، پرسش اولم این است ؛ آیا این نگاه قبل از جرجانی سابقه داشته ؟ و با توجه به این نکته که این عنوان در روانشناسی دو حوزه مشخص را در بر میگیرد، یکی به ادراکهای درون فردی اشاره دارد و بخش دیگر به روابط بینا فردی است مثل روابط متن و مخاطب، میخواستم بدانم که جرجانی به همین مسئله اشاره دارد یا به چیز دیگری نظر دارد ؟
• حقیقتا به نکته ای اشاره کردید که دلچسبی خاصی دارد و آن این است که شما به متن شخصیت دادید و رابطه متن و مخاطب را رابطه بینافردی عنوان نمودید، و این نکته ای عمیق است که ریشه در دیدگاه های جدید در هرمنوتیک دارد، جدای از این باید بدانیم که نگاه روانشناسانه پیش از جرجانی سابقه داشته است، مثلا در کتاب نقد ادبی زنده یاد «عبدالحسین زرکوب» به این مسئله و ریشههای آن در پیش از جرجانی پرداخته شده است. ولی در این نگاهها بیشتر به ذوق و شوق و نشاط و وجد و بخشهای عاطفی و هیجانی توجه میشده، اما جرجانی به غیر از این نگاه، به ساز و کار ادراک آدمی نیز توجه مینماید. و از همه مهم تر جرجانی این نوع نگاه را به قول امروزی ها تئوریزه و مدون می نماید . جرجانی در این مسئله به دیدگاههای پیش از خود ایراد وارد میکند، مثلا از قول دیگران میگوید : گاهی میگویند این کلام چون عسل شیرین است ، یعنی بر ذائقه انسان خوش مینشیند، یا همچون نسیم روح را نوازش میکند. میگوید درست می فرمائید اما علت آن را نیز بگوئید و از ابهام برای نشان دادن ابهام استفاده نکنید، یا میگوید ابهام از زیباییهای سخن بلیغ است، اما تا چه حد این ابهام در جان آدمی مینشیند ؟ آیا هر ابهامی در متن ادبی مجاز است؟ باید بدانیم که پیش از جرجانی امثال ابونصر فارابی، ابن سینا و دیگران نیز اینها را گفتهاند که سخن در مجاز و مبهم بر جان آدمی پذیرنده تر است، اما نگفتهاند جنس این ابهام از چیست و بر ساز و کار ادراک آدمی چگونه اثر میگذارد ؟ جرجانی اینها را تئوریزه میکند و تلاش مینماید دلائل تاثیر آن را بر ادراک آدمی روشن نماید. و روش او در این کار مشابه ساختارگرایان است، مثلا وقتی میگوید در این گزاره تشبیه زیباتر از استعاره است، چندین مثال میآورد و با سنجش متنهای مختلف شبیه یک کارگاه هنری همه چیز را بررسی و از میان اینها الگوی مشترک ارائه میدهد. مثلا میگوید ای کاش بدانی که جایی در کلام لازم باشد نگفته آید که این ناگفتنت، گفته تر آید، که به مسئله حذف و سکوت و سپیدخوانی اشاره دارد. و چندین مثال برای این میزند چه در تائید و چه در تکذیب و در تمام اینها ضمن ساخت و یکپارچگی متن ، سهم مخاطب را در بده بستان های افقهای متن و مخاطب کنار میگذارد. پیوستهایی که جرجانی بر نگاه روانشناسانه به متن و مخاطب دارد پای کاربردهای ادراکی را نیز به این گفتگوها باز مینماید. البته نقش کارکردهای نحوی در سویههای ادراک در جرجانی، مبحثی جداگانه را میطلبد که اگر زمانه اجازه بدهد در نوشتاری دیگر به آن میپردازم.
• پرسش دیگری پیش میآید، چرا عنوان این بخش روانشناسی متن و مخاطب است، چرا مثلا نگفتید روانشناسی متن بر مخاطب ؟ میخواستم بدانم نظر شما این است که مخاطب هم بر متن تاثیر میگذارد ؟
• مثلا اگر بپذیریم نحو متن بر خوانش مخاطب موثر است، به گونه دیگری هم میتوان دید، نحو مخاطب هم بر خوانش از متن موثر است، در هرمنوتیک مدرن به این مسئله افقهای متن و مخاطب میگویند، به شکل ساده تر میتوان گفت تمام داشتهها و ظرفیتهای متن و تمام داشتهها و ظرفیتهای مخاطب را دو دایره فرض کنید، این دو دایره را با هم درگیر نمائید، نقاط مشترک این دو دایره را تاویل میگویند، جایی که افقهای متن و مخاطب در هم تنیده میشوند و نسبتی همچون افق را شکل میدهند که هر چه به سمت آن برویم، به همان نسبت از ما دورتر میشود، و از سوی دیگر فقط وجوه در هم تنیدگی نیست، زیرا نسبت مخاطب به متن نسبتی ایستا نیست، افقهایی در افقهایی در هم میتنند. مثلا جوان امروز ایرانی را از رموز معماری ایرانی دور کنید، به قول استاد مختاباد اتفاقی که میافتد این است که متنی همچون پاسارگاد یا سی و سه پل در مقابل جوان معاصر ایرانی بنایی خاموش است و سخنی برای گفتن ندارد و بالعکس، زیرا افقهای متن و مخاطب در مقابل هم ناگویا هستند. دو خاموش در کنار هم، دو باشنده که زبان یکدیگر را نمیدانند.
• آقای جهانگیری همان طور که میدانید هرمنوتیک ریشههای کهنی دارد اما هرمنوتیک مدرن در امروز، راه به گرایشهای دیگری باز کرده، با این همه شما در بخشهای پایانی کتاب به هرمنوتیک پرداختهاید، چرا ؟ آیا عقیده دارید که نظریات جرجانی در نهایت دیدگاهی هرمنوتیکی است ؟
• جرجانی دو کتاب مهم دارد، البته کتاب زیاد دارد، اما دو کتاب اسرار البلاغه و دلائل الاعجاز جایگاه متفاوتی دارند، اسرار البلاغه همانگونه که از نامش پیداست بر آرایهها بیشتر تکیه میکند و معمولا بر بدیع استوار است ، اما کتاب دلائل الاعجاز فی القرآن بر معانی و بیان بیشتر گرایش دارد و نظریات زبانی و متنیت در آن اصل قرار میگیرد. در کتاب دلائل انسجام بیشتری دیده میشود زیرا این کتاب به نوعی فراگیری دانشهایی است که به کار مفسران میآید و روشهایی که پرهیز از آنان میتواند به کار تاویلگران بیاید، در مورد اسرارالبلاغه کارهای نسبتا خوبی انجام شده است اما در مورد کتاب دلائل الاعجاز به نسبت کار کمتری انجام گرفته، این کتاب توسط سید محمد رادمنش ترجمه شده اما هیچ کتاب مدون و منسجمی در مورد نظریات جرجانی در دلائل الاعجاز فراهم نشده و کتاب «آسیمه های معنا» تاکید بیشتری بر کتاب دلائل دارد که مشخص است نهایتا به تاویل و هرمنوتیک میانجامد.
• با توجه به اینکه نقدهای زیادی از شما خوانده و شنیده شده و به هر شکل به عنوان یک منتقد نام آشنا هستید و همین طور کاری که در اندیشکده مجال در حوزه نقد و نقادی و تئوری نقد در طول ماههای متوالی به همراه دیگر اندیشورزان مجال داشتهاید، پرسش آخر را بر این مبنا میگذارم که اگر خود شما به عنوان منتقد به این کتاب نگاه میکردید چه نقدهایی بر این کتاب وارد میکردید؟ منظورم این است که چه پرسشهایی را میتوانید نسبت به این کتاب داشته باشید؟
• اگر بخواهم ساده در مورد این کتاب بگویم، نکته اول این است که این کتاب خوانش گوشهای از نظریات جرجانی است و نه همه آن، و در پایان کتاب نیز به این مسئله اشارهکردهام و پیشنهادهایی را به خودم و دیگرانی که میخواهند در این مسیر گام بزنند دادهام، اعتراف میکنم بخشهایی از دیدگاههای جرجانی در این کتاب خواندهنشده و این عامدانه بوده ، زیرا دانش خود را در طرح بیان آنها کافی نمیدانستم مثل معانی النحو که به صورت کوتاه به آن اشاره داشتهام، بخشهای دیگری همچون «نظریه دال های شناور» که همپوشانی معناهای متنی بر یکدیگر را عنوان میکند میبایست به عنوان کتابی مجزا نوشته شود و بخشهای دیگری هم بوده، همچون عناصر بلاغی و آرایهها که به انسجام ذهنی من از این کتاب نزدیک نبوده، هر چند در جایجای کتاب از نظریه بلاغی جرجانی بهره بردهام اما این کتاب منحصرا در حوزه بلاغت نیست و بیشترین توجه کتاب به مسئله زبان و متنیت و هرمنوتیک بوده است. از سوی دیگر همسانیهایی که بین جرجانی و تئوری های ادبی معاصر وجود داشته برای من دغدغه مند بوده و جستجوی ریشههای این همسانیها و وجوه افتراق آنها باهم مد نظرم قرارگرفته، در همین موارد چندین سال حدوداً پنج سال وقت گذاشتهشده اما هنوز بسیاری مانده است ، مثلاً روش مندی نقد در جرجانی چه نقد متون و چه نقد نظریات پیش از خود و معاصرینش و فراشد به طرح نظریه جدید، این روش هنوز میتواند برای ما کارساز باشد و به گمانم نیاز به کار گروهی دارد، زیرا پای رشتههای مختلفی به میان میآید و ای کاش کرونا نبود و این وضعیت نبود و اندیشکده مجال و اندیشمندانش گرد هم میآمدند و کار دیگری میشد مدون تر و فراگیرتر از این کتاب.
• و کلام آخر در پایان بخشهای مختلف مصراعی از حافظ را نوشتهاید که برایم جای پرسش بود ؟ «المنه لله که در میکده باز است»
• صادقانه بگویم دوست داشتم بنویسم «شمشاد خانه پرور ما از که کمتر است» و اشاره به این داشته باشم که جرجانی و امثال جرجانی در ادبیات ما کم نیستند، پس چرا به سراغ اندیشههای دیگران میرویم؟ اما با خودم اندیشیدم این نگاه خوبی به خوانش سنت نیست، به هر شکل باورم بر این است که امروزه نمیتوانیم خوانشی همزمانی داشته باشیم و فکر کنیم هر چه در امروز هست ، بزرگان ما قبلاً گفتهاند، به گمانم این نگاهی واپسگراست و راه به جایی ندارد. مثلاً میتوانیم گزارههایی منفرد را از سخنان بزرگان بگیریم و بگوییم این خوانش فرمالیستی یا سورئالیستی است، این را نمیپذیرم ، با هجوم این همه تئوری و دیدگاههای گوناگون این نگاه را نمی پذیرم. صادقانه میگویم که جرجانی مورد ستایش من است، اما از این مصرع گذشتم و فکر کردم بهترین همان است که نوشتم، «المنه لله که در میکده باز است» اینگونه است که میتوان هم بر این کتاب پرسشهایی را طرح نمود و هم میتوان فراشدی به دیگر سمتها داشت. در میکده باز است، هم مستی فزاست و هم اینکه میتوان از هر کجا داخل شد و از هر کجا خارج شد و هر چیز را برداریم یا اضافه کنیم یا چیزی دیگر.
• آسیمه های معنانوشته علی جهانگیری، توسط نشر نقره در 267 صفحه و به قیمت 63 هزار تومان منتشر شد.
انتهای پیام/
تشکر فراوان بابت زحمات شما بزرگواران
موفق و سلامت باشید
دستمریزاد
بسیار استفاده بردم
پیروز و جاودان باشید
بسیار سود بردم ازاین گفتگوی ادبی همینجا از استاد علی جهانگیری تشکر می کنم .
با سپاس از استاد ابوترابی و گروه فرهنگ هنر