آدمیزاد در طول تاریخ، قواعد جهانشمولی را که با آن به زندگی اجتماعیاش سامان میداد به نام «اخلاق» معرفی کرد.
کد خبر: ۲۷۰۷۵
۰۱:۱۵ - ۰۳ ارديبهشت ۱۴۰۰
به گزارش گروه اجتماعی یکتاپرس، روانشناسی بدگویی از زبان دکتر رجبی شکیب آدمیزاد در طول تاریخ، قواعد جهانشمولی را که با آن به زندگی اجتماعیاش سامان میداد به نام «اخلاق» معرفی کرد. از اصول طلایی و نقرهای اخلاق که چند هزارسال قبل هم برای بشر بدیهی مینمود، تا نظریات فلاسفه اخلاق معاصر در یک نقطه مشترک است: اخلاق برای بشر کار میکند. با این حال، انسان خردمندی که ذاتا به دنبال کسب منفعت و دفع ضرر است، همواره با زندگی اخلاقی چالش داشته. چرا؟ چون وجه «نابالغ» شخصیت ما، منافع کوتاهمدت را بر منافع درازمدت، و مصالح فردی را بر مصالح جمعی ترجیح میدهد. پژوهشهای بسیار نشان دادهاند مقاومت افراد در برابر وسوسه لذت فوری، به امید به دست آوردن منافع ارزشمندتر و پایدارتر بعدی، پیش بینی کننده موفقیت و سلامت جسمی و روانی درازمدت آنهاست. (نگاه کنید به مطالعه مشهور والتر میشل: آزمون مارشمالو) این مقدمه لازم بود تا بتوانیم به این پرسش پاسخ دهیم: چرا ما با اینکه خودمان دوست نداریم از ما عیبجویی کنند، و میدانیم نتیجه بدگفتن و بدشنیدن از دیگران سیاه شدن دنیای پیش چشم خود ماست، و تجربه نشان داده غیبت و تهمت و سوء ظن، سهقلوهای افسانهای فروپاشی روابط دوستانهاند، و از کودکی هم «الغیبه اشد من الزنا» و «ویل لکل همزه لمزه» و «ایحب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتا» و «عیب کسان منگر و احسان خویش» و «سخنچین بدبخت هیزمکش است» و ... را در گوشمان خواندهاند، چنان آسان در پوستین خلق میافتیم؟
واقعیت این است که ما از عیبجویی و غیبت و تهمت و بدگمانی، سود میبریم و همین لذایذ و منافع روانشناختی اسباب رواج این رذایل اخلاقی است:
۱- وقتی ما تصویری منفی از خودمان در ذهن داریم و صدای منتقد درونمان بلند است (کمالگرایی و حس ارزشمندی پایین و خودسرزنشگری بالا)، با عیبجویی و بدگویی از دیگران، خودمان را تسکین میدهیم: «آخیش! پس معلوم میشود من فقط بد نیستم! دیگران هم بدند!»
۲- ما آنقدر مساله در زندگی خود داریم که قاعدتا نباید وقتی برای پرداختن به مسایل دیگران داشته باشیم. اما دقیقا وقتی در حل مسایل زندگی خود ماندهایم و حتی فکر کردن به آنها هم باعث اضطراب ما میشود، ناخودآگاه میخواهیم ذهنمان را به چیزهای دیگری مشغول کنیم (اجتناب) و چه چیزی بهتر از نقل زندگی دیگران؟
۳- با روایت عیوب و نقایص دیگران، ما آنها را کوچک میکنیم تا ناخودآگاه خودمان را بزرگ کنیم. کسانی که عزت نفس بالایی دارند (و نه افراد خودشیفته، که آنها پشت ظاهر با اعتماد به نفسشان، یک من ضعیف دارند که باید مرتبا با تحقیر و شکست دیگران تقویت شود) کمتر غیبت میکنند و برعکس.
۴- وقتی پشت سر کسی حرف میزنیم که از او ناراحتیم، با راهبرد قربانی سازی، توجه بیشتری جلب میکنیم. خود را در نقش قربانی دیدن، بار مسئولیت را از دوش ما بر میدارد و موقتا دردهای روانی ما را تسکین میدهد. هم به خود میگوییم و هم از دیگران میشنویم: «آخی! تو که گناهی نداشتی!» و حالمان بهتر میشود.
۵- بدگویی از دیگران، شکلی از مکانیسم دفاعی «فرافکنی» یا «واکنش وارونه» هم میتواند باشد: ناهشیارانه، آنچه خود تمایل به انجامش داریم را به دیگری نسبت میدهیم و یا در برابر آن موضع مخالف میگیریم. مثل کسی که به شدت تمایل به مصرف مواد مخدر دارد و شغل پلیس مبارزه با مواد مخدر را انتخاب میکند.
اما آیا همه این دستاوردهای کوتاه مدت، به پیامدهای منفی بلندمدتش میارزد؟ نه اجتناب، نه قربانیسازی و نه هیچکدام از مکانیسمهای دفاعی نپخته ما، مسایل ما را حل نمیکنند. آنها فقط در حکم افیوناند. مدتی کوتاه حالمان را خوب میکنند، اما با غفلت ما از درمان اساسی، روز به روز روانرنجورتر میشویم؛ همچنانکه این رفتارها روابط اجتماعی ما را هم به قهقرا میبرند و باز هم نتیجهاش میشود رنج بیشتر.
دردهای ما نه با افیون گریز و انکار و اجتناب، که با نوشداروی پذیرش درمان میشود. ما از جایی که میبینیم و میپذیریم، میتوانیم برای خودمان دست به کار شویم.