به گزارش یکتا پرس؛بابک فرهادنیا شاعر در گفتگو با خبرنگار فرهنگی یکتا پرس اظهار داشت: ممکن است ساعتها وقت خود را صرف خواندن قصیده یا غزلی از فلان شاعر کنیم و دست آخر دست خالی برگردیم .
در ادامه متن این گفت و گو به شرح زیر می باشد:
با تشکر از شما بابک فرهادنیا هستم متولد 56 در سراب آذربایجان . کارشناسی ترجمه خوانده ام و دو دفتر شعر از بنده در سال 95 و 97 منتشر شده از سوی انتشارات ماه باران و نشر علم با عناوین ( به کوهپایه ای بسپارم جهان را و خوشبختم که درختم ) .
بله . بگمانم مشخصه هایی که به شکل گیری شعر کوتاه می انجامند به مفهوم واقعی شعر یا بهتر بگویم به واقعیت شعر نزیکترند .
یکی همین فرم موجز و فشرده شعر . یعنی هرآنچه در خدمت کلیت شعر نیست زدوده و پیراسته شود . مشخصه ی دیگر رابطه ی ارگانیک و نظام مند همه عناصر حاضر در شعر از صدا گرفته تا تصویر با یکدیگر است . البته اینها یکسری بدیهیات اند و پیش نیاز برای آنکه آن اتفاق اصلی رخ دهد
اتفاق شعر . البته اتفاق نادری ست . نادر از آن حیث که اغلب سروده های قدیم و اخیر از این موهبت بی بهره اند .شعر فاخر سنتی ما جز در مواردی ، تکرار و بازسرایی یکسری ایده ها و آمال محدود و منجمد است . همه چیز انگار از پیش آماده شده و حدود و ثغور آن بطرز مستبدانه ای معین شده است . حال آنکه شعر مجالی برای ترکتازی خیال و احساس آدمی ست . شعر ، برغم ظاهر ترد و نحیف و شکننده اش ، باطنی گستاخ و ماجراجو دارد . شعر ، آشیانه خود را در آن بلندی ها بنا می کند و به این آسانی صید شدنی نیست .
ببینید ما ممکن است ساعتها وقت خود را صرف خواندن قصیده یا غزلی از فلان شاعر کنیم و دست آخر دست خالی برگردیم . مراعات نظیر ، آراستن واجها و موسیقی و متر و عروض و ... بانضمام یک پیام اخلاقی . اینها شگردهای قشنگ معماری اند لیکن هدف نهایی شعر نیستند . شعر باید حامل انرژی باشد . احساس و منطق و عاطفه ی شما را دربنوردد و گاه زیرو رو کند .
هیچ قانون و حکم محکمی در این باره نمی توان صادر کرد .این سلیقه است که عده ای را به جانب ایجاز متمایل میکند . حوصله ی شعر کوتاه چندان فراخ نیست که چیزی زاید در آن بروید .
سالها پیش ، آقا معلمی داشتیم که از قضا مجلس گردان یک محفل ادبی در فلان دانشگاه گیلان بود ، هر وقت یکی از ما مبتدیان شعری می خواند ، چنین افاضه می فرمود : وزن دارد ، قافیه دارد ، شعر است . این بود که مدتها بجای شعر دنبال قافیه بودیم . بعدها دریافتیم که شعر اولا یک امر قطعی و مطلق نیست . بیشتر از مقوله ی کشف است تا از مقولات دیگر . شما در مقام شاعر ، سرزمینی تسخیر شده اید ، و دروازه های جان شما در تسلط شعر است . شما چاره ای جز فرمانبری ندارید . دستور است که بجای درخت در باد بایستید ، دستور است که دست در دست عطرهای وحشی از خواب نرم گندمزار بگذرید ، پای حرف رود بنشینید ، و بگذارید باران ، جغرافیای جان تان را غرق بوسه کند . وقتی بنا بر شاعر شدن باشد ، صحبت بسیاری جنون است با اندکی عقل .
بله . و این از شگفتی های جهان است . و آنقدر شعورمند و گشاده دست هست که در برابر صمیمیت ، عشق و فروتنی که از آدمی میبیند ، رازهای خود را با او در میان بگذارد . یعنی شما با درخت یکی می شوید با پرنده و آب های زلال . آنگاه جهان به شما بار می دهد . ارتباط ها را ترسیم می کنید ، همانندی ها را در می یابید . واژه ها را فرامی خوانید تا میان عواطف انسانی با جهان پلی بسازید .
اقبال یا عدم اقبال دلیل شعریت نیست . وانگهی ، گاه فاکتورهایی که باعث اشتهار یک اثر می شوند ارتباط چندانی با ماهیت آن ندارند . چه بپذیریم چه نه ، بقول معروف شعر به نام شاعرش سنجاق شده ، بیژن جلالی تا این اواخر که نشریه گردون یا آدینه نکوداشتی برایش مهیا کرد ، شاعری ناشناخته بود ، همچنین است شهرام شیدایی فقید همسایه ی آرام و تکیده ی ما که از بهترین شاعران نوآور زمان بود و سخت ناشناخته و نادیده . در این بین اما آنچه مایه تسلی خاطر است شخصیت خود آثار است که اگر واجد ظرفیت و اعتبار کافی باشند می توانند خود را از محاق بیرون کشند . شما شاید نام جعفر خادم شاعر خوب لاهیجی را نشنیده باشید اما من یقین دارم آیندگان آثار او را از امثال مهرداد فلاح شعرتر و والاتر خواهند یافت .
شعر خودبخود تصویر محور است . و این البته نه صرفا بخاطر جنبه های زیبایی شناختی بلکه کارکردی آن حایز اهمیت است . پرداختن به تصویر در شعر و چیستی آن مجالی فراخ می طلبد
تپنده و بالنده . برعکس عده ای که با هرچه جوان و آثار و نوشته های آنهاست مخالفند ، من این ظرفیت ها را به فال نیک میگیرم . حقیقت این است آنها که جوهری دارند و مایه ای می توانند با استفاده از این امکانات بربالند و آنها که بی بهره اند نهایتا طرفی نمی بندند . و تکلیف آنها که متوهم اند نیز روشن است . آنها در جا می زنند . پرخاش و تندی با مبتدیان هم چندان روا نیست .
روحیه ی تلخ و شکننده ای دارم . آدم ها را دوست دارم اما هرچه به انتها نزدیک می شوم احساس می کنم زبان درخت و پرنده و رود را بهتر می فهمم .
تا جایی که حافظه یاری کند و با پوزش از بسیاران عزیز که از قلم می افتند
زنده یاد عمران صلاحی ، آقای نوذری ، استاد رضوان ابوترابی ، شهرام شیدایی فقید ، اکبر اکسیر ، سیمین رهنمایی ، بانو صبا کاظمیان ، قاسم آهنین جان ، گروس عبدالملکیان ، بانو فرشته پناهی ، جاودانیاد علیرضا راهب ، و... بیژن جلالی