(مرزهایی فراتر از گفتار و نوشتار....)
شعر فراگفتاریک : جمال بیگ
ادبیات، مانند یک موجود زنده، همواره در حال تحول است و هر دوره ی تاریخی، سبکی نو یا جریانی پیشرو را به جهان شعر معرفی کرده که پاسخی به شرایط اجتماعی، فلسفی و زیباشناختی زمان خود بوده است.
در این میان سبک شعری فراگفتاریک(مانند تئوریک خوانده می شود)به عنوان یکی از جریان های پیشرو در شعر معاصر، نه تنها در فرم و زبان، بلکه در نحوه ی بازنمایی تفکر و احساسات نیز تحولی بنیادین ایجاد کرده است.
جمال بیگ، بنیانگذار این سبک با نگرشی فراتر از مکاتب رایج ادبی، شعری را ارائه داده که در آن زبان نه فقط ابزار بیان، بلکه بستری برای خلق معناهای پیچیده و چند لایه است.
در فراگفتاریک، مرزها فراتر از گفتار و نوشتار، واقعیت و خیال، سنت و مدرنیته، به چالش کشیده می شوند. دراین مقاله قصد دارم به بررسی تاریخچه و ریشه های این سبک به اضافه ی ویژگی های زبانی و هنری و همچنین تاثیراتش بر جریان های شعری دیگر و مفاهیم فلسفی و نشانه شناختی نهفته در آن بپردازم و در آخر به تحلیل برخی از شعرهای فراگفتاریک جمال بیگ، جهت درک عمیق تری از این جریان شعری خواهم پرداخت.
شعر فراگفتاریک، پیش از آنکه به عنوان یک سبک تثبیت شود، در واکنش به محدودیت های بیانی و تفسیری سایر جریان های شعری شکل گرفت.
این سبک هم از دل سنت های ادبی گذشته برآمده و هم به نقد آنها پرداخته است.
از دیرباز، شعر فارسی، تلاش داشته تا میان زبان، اندیشه و احساس، تعادلی هنری برقرار کند اما با ورود به دوران مدرن، بسیاری از شاعران دریافتند که زبان موجود دیگر پاسخگوی پیچیدگیهای ذهنی و فلسفی آن ها نیست، بنابراين جریان هایی چون شعر نیمایی و سپید تا حدی این بن بست را شکستند اما همچنان در چارچوبی قراردادی باقی ماندند. فراگفتاریک، گامی فراتر از این سنت ها برداشت و با درهم شکستن مرزهای معنا، فرمی را خلق کرد که به شاعر اجازه می داد ذهنیت خود را بدون محدودیت به مخاطب عرضه کند.
بی شک شعر فراگفتاریک از سنت های فلسفی تاثیر پذیرفته است به ویژه از مکاتب ساختارشکنی، پست مدرنیسم و حتا برخی مفاهیم اگزیستانسیالیستی، در این سبک نه تنها زبان بلکه خود معنا را نیز به چالش کشیده است.
ژاک دریدا، متفکر ساختارشکن، بر این باور بود که هیچ معنایی در زبان ثابت نیست و همواره در حال تغییر و تاویل است. اندیشه ای که به خوبی در شعر فراگفتاریک، انعکاس یافته است.
تفاوت فراگفتاریک با سایر سبک های شعری:
در مقابل شعر نیمایی که دارای وزن است، فراگفتاریک وزنی شناور دارد و ساختار آن بر اساس ضرب آهنگ و موسیقی ذهنی شاعر و با لحنی که از نوع چیدمان واژه ها ایجاد می کند شکل می گیرد.
در مقایسه با شعر سپید، فراگفتاریک آزادی بیشتری در شکستن قواعد نحوی و بیانی دارد. بر خلاف شعر پست مدرن که گاه به بازی های زبانی افراطی روی می آورد در فراگفتاریک، زبان به یک جریان پویا تبدیل شده که از تجربه های زیستی و فلسفی شاعر تغذیه می کند.
فراگفتاریک، نه یک شورش بی هدف، بلکه یک واکنش منطقی به محدودیت های زبانی در بازنمایی واقعیت است. این سبک، بر خلاف جریان های پیشین، شعر را به یک فرایند زنده تبدیل می کند که در آن معنا نه در یک نقطه ی ثابت، بلکه در حرکت میان واژه ها، تصاویر و تاویل های متفاوت شکل می گیرد.
فراگفتاریک تنها یک تحول در محتوا نیست بلکه در فرم، زبان و شیوه ی بیان نیز نوآوری های چشمگیری دارد. این سبک، بر خلاف ساختارهای تثبیت شده ی شعر سنتی و حتا شعر مدرن و پست مدرن، دارای منطق خاص خود است که مبتنی بر شکستن قرارداد های رایج زبانی و گسترش ظرفیت های بیانی کلمات است.
در شعر فراگفتاریک، زبان از حالت خطی و دستوری خود خارج می شود و وارد حوزه ای می شود که می توان آن را (زبان سیال) نامید. در این سبک واژه ها گاه از معنای تثبیت شده ی تاریخی خود خارج شده و وارد یک (بازی چند لایه ی مفهومی) می شوند و (ساختار نحوی) هم ممکن است دچار (گسست تاخیر) یا (تغییر ناگهانی) در (منطق بیانی) شود.
حذف یا تغییر جایگاه ارکان جمله، به نحوی انجام می شود که معنا در مرز میان (آشفتگی و انسجام) حرکت می کند.
(تصویرسازی) در شعر فراگفتاریک بر خلاف سبک های دیگر وابسته به یک سری قراردادهای مشخص نیست. در این سبک، از تصاویر (چند بعدی) و (متضاد) استفاده می شود که همزمان (چند معنا) را تداعی می کند. ترکیب های تصویری، گاه تضادهای آشکار و حتا (پارادوکسیکال) را ایجاد می کنند.
مثلن (خیابانی که در ما راه می رود) در يكى از شعرهاى جمال بیگ.
(نمادها) در این سبک، (معناهای ثابت) و (از پیش تعیین شده) ندارند، بلکه در هر بافتار شعری میتوانند نقش های متفاوتی بپذیرند.
(۲)
یکی دیگر از ویژگی های مهم فراگفتاریک، استفاده از (تضادهای مفهومی) و (زبانی) است، این تضادها می توانند در سطح های مختلفی ظاهر شوند مانند تضاد در سطح واژگانی (مثل ترکیب هايى که همزمان دو معنای متناقض را القا می کنند) مانند (بیوه گی دگمه ها) تضاد در سطح نحوی (مثلن جمله ای که در ابتدای خود انتظار معنای مشخصی را ایجاد می کند اما در پایان، ساختار آن بکلی تغییر می کند) مانند (دست چراغى كه به خانه روايت نمى شود) تضاد در سطح محتوایی (مثلن ارائه ی یک ایده ی فلسفی که همزمان دو تفسیر را ممکن می سازد) مانند (ما در قهوه ها، اشغال شده ایم)
این ویژگی ها باعث می شود که شعر فراگفتاریک، بستری برای تاویل های گوناگون باشد و هر مخاطبی می تواند از زاویه ی دید خود، ارتباطی متفاوت با متن را تجربه کند.
فراگفتاریک را نمی توان به سادگی در چارچوب یکی از مکاتب ادبی موجود جای داد، اما می توان شباهت هایی و تفاوت های آن را با برخی از جریان های شعری بررسی کرد.
به ساده گی می شود فهمید که شعر فراگفتاریک از ساختارهای سنتی فاصله گرفته و به آزادی بیانی روی آورده است اما برخلاف بسیاری از شعرهای مدرن، در فراگفتاریک زبان به عنوان یک موجود زنده و مستقل عمل می کند و صرفن ابزاری برای انتقال معنا نیست و در مقایسه با شعر پست مدرن که معمولن دارای نوعی بازی زبانی و هجو خود ساخته است، در فراگفتاریک این بازی ها به صورت (ارگانیک) و در ارتباط با (تجربه ی زیستی شاعر) شکل می گیرند.
در شعر پست مدرن، معمولن معنا به کلی فرو می پاشد اما در فراگفتاریک، یک (حرکت داینامیک) میان (آشفتگی) و (معنا) وجود دارد.
فراگفتاریک را می توان یکی از پیشرو ترین جریان های شعر معاصر دانست که نه تنها از سنت های شعری گذشته فراتر رفته، بلکه با نقد جریان های مدرن و پست مدرن، بستر جدیدی را در بیان ادبی گشوده است، این سبک برخلاف مکاتب تثبیت شده همواره در حال (تکامل و تغییر) است زیرا مبتنی بر نوعی تفکر (دیالکتیکی و پویایی زبانی) است.
فراگفتاریک تنها، یک تجربه ی زبانی نیست بلکه بستری برای طرح پرسش های فلسفی و بازی های (نشانه شناختی) است. در این سبک، (معنا نه در یک نقطه ی ثابت، بلکه در رفت و آمدهای میان لایه های زبانی و تصویری) شکل میگیرد، این ویژگی، آن را به یک جریان تفکر برانگیز و تاویل پذیر تبدیل می کند.
جالب است که بگویم در فراگفتاریک، هیچ تفسیر (قطعی و نهایی) وجود ندارد، شعر مانند یک (متن باز) مخاطب را دعوت به خوانش های مختلف می کند.
این مسأله ارتباط نزدیکی با نظریات (هرمنوتیک فلسفی) گادامر و هایدگر و (ساختارشکنی) دریدا دارد که معنا وابسته به (بافت و خوانش های متفاوت) است. در این سبک معمولن معناها، در یک (وضعیت معوق) قرار دارند، یعنی شاعر تصویری را ارائه می دهد که در لحظه ی ادراک، دستخوش (گسست یا دگردیسی) می شود.این ویژگی را می توان با مفهوم (Differance) دریدا مقایسه کرد، جایی که معنا، نه تنها تاخیر دارد بلکه همواره در حال تغییر است. این (تناقض ها)، باعث می شوند که مخاطب به جای مصرف یک (معنای مشخص)، در فرایند (آفرینش معنا)، درگیر شود.
از ویژگی های دیگر در این سبک، مرز میان سوژه (فاعل/شاعر) و ابژه (جهان بیرونی/معنا) است که بارها فرو می ریزد و شاعر، دیگر یک (ناظر منفعل) نیست، بلکه درگیر (تجربه ی زبانی) و (مفهومی) خود می شود، این وضعیت شباهت های زیادی به نظریات هایدگر درباره ی (هستی شناسی زبان) دارد، جایی که زبان، نه ابزار، بلکه بخشی از هستی متفکرانه ی انسان است.
یکی از اصول بنیادین در فراگفتاریک، پیوند هم زمان (ذهن و زبان) است. در حالی که بسیاری از جریان های شعری یا به فرم و ساختار زبانی الویت می دهند (مانند شعر مدرن) یا به معنا و محتوا تمرکز می کنند (مانند شعر کلاسیک) در فراگفتاریک این دو در راستای هم پیش می روند و از یکدیگر جدا نیستند.
در این سبک زبان نه یک (قالب ثابت) بلکه (یک نیروی زنده و متحول) است که در تعامل با ذهن، معانی را شکل می دهد. به همین دلیل است که در شعرهای فراگفتاریک، با (ساختارهای نحوی غیر منتظره)، (گسست های معنایی) و (ترکیب های زبانی تازه) مواجه می شویم. ضمن اینکه فراگفتاریک نه تنها به ساختار زبانی و بیانی توجه دارد بلکه همزمان یک اندیشه ی فلسفی و اجتماعی را نیز منتقل می کند. همانطور که گفتم این سبک بر خلاف جریان هایی که یا به (فرم گرایی محض) می رسند و یا در دام (معناگرایی) گرفتار می شوند سعی دارد میان فرم و محتوی یک (دیالکتیک پویا) برقرار کند، یعنی ساختار زبانی به گونه ای تغییر میکند که با معنای شعر همسو باشد و برعکس، معنا نیز تحت تأثیر شکل بیان دگرگون می شود.
این سبک بطور همزمان تجربه ی زبانی تفکر فلسفی را درگیر میکند و از این جهت، یکی از پیچیدهترین جریان های شعری محسوب میشود.
(۳)
رویکرد (روانشناختی) به سبک فراگفتاریک می تواند ابعاد جدیدی از فرآیندهای ذهنی و شناختی شاعر و مخاطب را نمایان کند، این سبک با استفاده از (زبان پیچیده) اما (سهل و ممتنع) و (ساختارهای غیر خطی)، نه تنها به بروز پرسش های فلسفی و اجتماعی می پردازد بلکه به طور ناخودآگاه به مکانیزمهای روانشناختی نیز وارد می شود.
در بسیاری از شعرهای فراگفتاریک (استعاره ها) و (تصاویر زبانی) به گونه ای بکار می روند که بنظر می رسد، شاعر در حال بازگویی ناخودآگاه احساسات و تفکراتش است، این استعاره ها و تصاویر نه صرفن به عنوان ابزار های بلاغی، بلکه به عنوان (کدهای روانشناختی) عمل می کنند که ذهن را بسوی لایه های پنهان تری از معنا و تجربه هدایت می کنند، زبان در اینجا به عنوان (واحدی ساختار یافته) که در خدمت (آگاهانه ترین و ناخودآگاه ترین بخش های ذهن) است عمل می کند به این ترتیب شاعر با استفاده از این زبان بین (من آگاه) و (من ناخودآگاه) ارتباط برقرار می کند. ضمن اینکه فراگفتاریک از ساختارهای غیر خطی طوری استفاده می کند که به تجربه های ذهنی، آشفتگی و پراکندگی اشاره می کند، این نوع ساختار شبیه تجربیات کسانی است که در وضعیت های (اضطراب، افسردگی یا بحران های هویت) قراردارند و(نمی توانند ارتباطی منسجم با دنیای پیرامون خود برقرار کنند)
در فراگفتاریک، این به هم ریختگی ساختاری به شکلی (هنری) بازنمایی می شود و ممکن است نوعی پاسخ به (ناکامی در ارتباط و ادراک جهان) باشد. به همین دلیل بسیاری از شعرهای فراگفتاریک، بطور مستقیم یا غیر مستقیم به مسایل (اضطراب وجودی و بحث های مربوط به معنا و بی معنایی زندگی) اشاره دارند. این اضطراب وجودی، از طریق (زبان و تصویرسازی های پیچیده و چند وجهی) به مخاطب منتقل می شود و در واقع زبان (پدیده ای برای پردازش و کنترل این اضطراب) عمل می کند.
استفاده از تصاویری در شعر (خرچنگ) می تواند نشان دهنده ی (تردیدها و جستجوی انسان برای یافتن معنا) در دنیایی باشد که در آن مفهوم (خود) و (جهان) دائمن در حال تغییر است.
(۴)
در فراگفتاریک (ذهن در یک وضعیت درگیری مداوم قرار دارد) نه تنها در (سطح مفهومی)، بلکه در (سطح زبانی) نیز در تلاش است از چارچوب های سنتی فراتر برود. این درگیری را می توان (در جا به جایی های زبانی)، استفاده از (ترکیب های غیر متعارف) و (عدم پیوستگی معنایی) مشاهده کرد. این نشان دهنده ی (تلاش ذهن برای کنار آمدن با ابهام ها، تناقض ها و پارادوکس ها) است در حقیقت، ساختارهای زبانی پیچیده و گسسته، خود نمادی از (آشفتگی ذهنی و پویایی ذهن در مواجهه با مشکلات پیچیده و لاینحل انسان معاصر) هستند.
این به این معناست که زبان نه تنها یک وسیله برای ابراز افکار است بلکه خود جزیی از (هویت وجودی شاعر) است و استفاده از (زبان غیر معمول) و (ساختارهای معنایی نو)، می تواند نشانه ای از پیشروی شاعر به سمت (هویت های چندگانه) و (انعطاف پذیر) باشد این ویژگی خاص در شعرهای جمال بیگ نمایان است، جایی که شاعر به طور مداوم (در حال تغییر و تحول در زبان و معناست و با ساختارهای غیر خطی و به هم ریخته به طور نمادین با تجربه هایش آشفتگی ذهنی و عدم انسجام انسان معاصر را به نمایش می گذارد)، (اضطراب وجودی) و (جستجوی معنا در دنیای پیچیده و متناقض) از جمله موضوعات غالب شعرهای فراگفتاریک است و زبان در این سبک همزمان (آیینه ای از هویت فردی شاعر) و وسیله ای برای مواجهه با (تضادها و بحران های ذهنی انسان امروزی) است.
تحلیل نمونه های خاص از شعرهای جمال بیگ برای درک بهتر اصول فراگفتاریک می تواند به فهم بهتر مطالب گفته شده کمک کند
مثلن در شعر(خرچنگ)
خرچنگی که نمی داند
باید برود
یا بیایم
از برعکسی که می ترسم
دوراهی ام کم بیاورد
از جهتی که نمی دانم
جهان را چگونه بگیرم
از سرنوشتی که نمی داند
باید برگردد
یا بروم
روی مدار فرضی زمین
با این همه بی مرزی
عقده هایم را
از یک که می شمارم
هزار پا می روم
که پیله کنم
به یک کرم خاکی
چنگی به صورتم بزند
تا بدانم
به سمت خاکریز فرضی دشمن
ایستاده ام
با این فرصت تازه
حتا اگر رو به قبله ام کند
نتیجه می گیرم
قدر دو چیز را باید بدانم
پایی که یاد می گیرد
برود
و پایی که باید بر می گشتم
از مراسمی
که بر عکس خودم
ختم به خیر می شود
«جمال بیگ»
خرچنگ بعنوان نمادی از تصمیم گیری های متناقض انسانی ظاهر می شود. حرکت جانبی خرچنگ، استعاره ای از پیشروی در زندگی بدون مسیر مستقیم و قطعی است. این مفهوم، با ایده ی (عدم قطعیت) در تصمیم گیری های فلسفی و هستی شناسی پیوند دارد.
انتهای پیام/