گروه فرهنگ و هنر یکتاپرس؛ خوانشی مبتنی بر اسطوره و تاریخ: علی جهانگیری
نوروز بزرگم بزن ای مطرب، امروز/ زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز
اشاره منوچهری دامغانی به گوشه نوروز بزرگ در موسیقی است
فروردین یشت
میستاییم فروهرهای نیرومند و پاك و توانای پیروان نظام هستی را؛ آنان كه گیاهان بارور را در پردیس های زیبا بنشاندند؛ آن گیاهانی كه پیش از این و پس از پایان آفرینش، دیرگاهی در جای خود فرو ایستاده و رویان نبودند.
ریشههای واژه بهار
وهاره، بت، زن جوان، پرستشگاه
نوبهار و بهار نام پرستشگاهی در بلخ است، که پس از اسلام مسجد نُه گنبد نامیده شد. خاندان برمکی و
نوبختی از پردهداران پرستشگاه نوبهار بودهاند. اکنون نیز خرابههای نوبهار در تپهای نزدیک بلخ نمایان است.
رودکی:
بهارچین کن ازان روی بزم خانهٔ خویش
اگرچه خانهٔ تو نوبهار برهمنست
فرخی سیستانی:
بدین خرمی جهان، بدین تازگی بهار
بدین روشنی شراب، بدین نیکویی نگار
یکی چون بهشت عدن، یکی چون هوای دوست
یکی چون گلاب بلخ، یکی چون بت بهار
نظامی اسکندر نامه:
بهاری دل افروز در بلخ بود
کزو تازه گل را دهن تلخ بود
پری پیکرانی درو چون نگار
صنمخانههایی چو خرم بهار
مولوی:
خانه آب و گل کجا خانه جان و دل کجا
یا رب آرزوم شد شهر من و دیار من
یا رب اگر رسیدمی شهر خود و بدیدمی
رحمت شهریار من وان همه شهر یار من
نیست شب سیاه رو جفت و حریف روز من
نیست خزان سنگ دل در پی نوبهار من
هیچ خمش نمیکنی تا به کی این دهل زنی
آه که پرده در شدی ای لب پرده دار من
مفهوم جشن و شادمانی در ایران باستان همراه بوده با پرستش و ستایش یسن یا جشن، یزش، یزد، یزدان و ایزد پرستش ونیایش همراه باشادمانی نئو وهاره درسانسکریت و نوبهار درپارسی مهرداد بهار پژوهشگراسطوره های ایرانی می گوید: سه هزار سال پیش از میلاد (5000 سال) عید آفرینش مهرگان بوده و عید رستخیز، نوروز
او اشاره دارد که از نوروز در اوستا و ادبیات اوستایی نام برده نمیشود.
در زرتشتی
گهنبارهها (ششگاه خلقت) / آخرین این ششگاه، خلقت آدمی است که پنجمین روز این گهنباره نوروز است و ششمین روز نوروز، نوروز بزرگ است.
مهرداد بهار نوروز از آئینهای ایرانی است که توسط اقوامی که به داخل ایران داخل میشدند پذیرفته میشده است. دو اسطوره و چند مفهوم را می توان در نوروز پیگیری کرد.
سیاوش، جمشید
گیاه، آب، مرگ، بازگشت، داد و دادگستری
پژوهشگران بزرگی همچون هرتسفلد، گیریشمن و بسیاری دیگر تخت جمشید را مکانی برای جشن های
نوروزی می دانند.
درافغانستان،کشور آذربایجان، ازبکستان، ترکمنستان وبسیاری دیگر، آئینها و بن مایههایش نزدیک به هم است
در کردستان و ترکیه و سوریه و عراق جشن پیروزی کاوه بر ضحاک است. هر چه هست ورود خورشید به برج حمل از دیدگاه نجومی پایه این جشن و آئین است.
عید ایزد شهید شونده، اشکهای سوگواران و آئینهای باران خواهی و رفتگان و پیروزی نور بر تاریکی بن مایه نمادین این آئین است.
پیروزی جمشید، (همزاد نور) بر تیرگی دیوان (زمین)
در تخت جمشید پیکرهای است از پیروزی شیر بر گاو که اشاره به نوروز دارد، شیر نماد خورشید است، گاو نماد زمین. در نوروزنامه خیام میگوید:
چون از ملک جمشید چهارصد و بیست و یک سال بگذشت، این دور تمام شده بود و آفتاب به فروردین خویش به اول حمل باز آمد وجهان بر وی راست گشت. دیوان را مطیع خویش گردانید،پس در این روزی که یاد کردیم جشن ساخت و نوروزش نام نهاد و مردمان را فرمود که هر سال چون فروردین نو شود آن روز جشن کنند و آن روز نو دانند تا آن گاه که دور بزرگ باشد، که نوروز حقیقت بود.
در نوروز نامهی خیام نام ماه دی را که نماد سرما است به درستی به معنای دیو آورده است، همان دیوی که آریائیان را از سرزمین های سرد و یخبندان شمالی به فلات گرم و گستره ایران امروزی کوچ داد. در بسیاری از متون کهن تقابل نوروز با دیو سرما آورده شده:
بر چهره گل نسیم نوروز خوش است / در صحن چمن روی دلافروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست / خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
در متون کهن از سه نوروز نام برده میشود، نوروز سیاوشان یا نوروز کشاورزان،نوروز مغان و نوروز شاهی ( نوروز بزرگ )
« آب و آئین های باران خواهی »
آئینهای مربوط به بازگشت، آئینهای مربوط به فصول و آئینهای باران خواهی که اشکباری دسته جمعی در آن بوده، بخشی از نوروز سیاوشان می باشد. بسیاری بر این باورند که آئین سیاوشان و سوگ سیاوشان ریشه در جادوی باران خواهی دارد.
نوروز رخت دیدم و خوش اشک بباریدم
نوروز و چنین باران، باریده مبارک باد « مولوی »
رسم بوده که به کنار آب های روان می رفتند و درجریان آب گلاب می پاشیدند، دسته های سوگواری در ماورا النهر نیز به آئین های باران خواهی بی ارتباط نیست. در صبح روز چهارشنبه بعد از مراسم چهارشنبه سوری در آذربایجان، مردم قیچی بر می داشتند و به کنار آب می رفتند و آب را قیچی می کردند و آرزوهای خود را به آب می گفتند و همراه با اینکار سبزه هایی را که سبز کرده بودند، با آب روان شستشو می دادند.
« گیاه »
فروردین یشت
میستاییم فروهرهای نیرومند و پاك و توانای پیروان نظام هستی را؛ آنان كه گیاهان بارور را در پردیسهای زیبا بنشاندند؛ آن گیاهانی كه پیش از این و پس از پایان آفرینش، دیرگاهی در جای خود فرو ایستاده و رویان نبودند.
اینك آن گیاهان در راههای مزدا آفریده و در جایهایی كه فرشتگان برگزیدهاند و به هنگامی كه از پیش برگزیده شده، رویانند. همانان که پس از پایان آفرینش، رویان نبودند.
گاهنبارها جشن بزرگداشت آفرینشاند.در اسطورههای زرتشتی جهان درهفت مرحله آفریده شدهاست. نخست آسمان، سپس آب، سوم زمین، چهارم گیاه، پنجم جانور، ششم انسان، هفتم آتش که همانا انرژی، نیرو و توان جنبش در هستی است. شش گاهنبار جشن پاسداشت این آفریدگان است. به همین سبب برخی دانشمندان نوروز را جشن آفرینش آتش و بزرگداشت آن میدانند.
« داد و دادگری »
همانگونه که هستی با ورود خورشید به فروردین،دچار همسانی شب و روز می گردد، این برابری در ذات انسان و جهان نیز گسترش می گیرد، داد و دهش، از نشانههای آشکار در آئین نوروز است، عدالت و دادگری در آئین نوروز، بی گمان بیشترین نشانهها را دارد، مهربانی درباره خویشتن و دیگران، بخش بزرگی از این داد و دهش است، رها نمودن تلخی هایی که از خود، و از دیگران در سینه داریم، آغاز این دادگستری سترگ است، و به همراه این رهایی، دادگری در حق مردمان، گیاه و آب وجانور و پیکرهی هستی و حتی مردگان که همواره پیش از نوروز گرامی داشته میشدند، نیکوترین پاس داشت نوروز است.
تویی آن که گیتی بجویی همی/ چنان کن که بر داد پویی همی
فریدون فرخ، فرشته نبود/ ز مشگ و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکویی/ تو داد و دهش کن فریدون تویی
خواجه نظام الملک می گوید:ملوک عجم را رسم بوده که نوروز ومهرگان از تخت به زیر آمده به شکایت رسیدگی میکردند، اگر از شاه شکایت داشتند موبد موبدان قضاوت میکرد. چون شاه بیدادگر باشد، لشگر همه بیدادگر شوند. در کتاب ماه فروردین، روز خرداد، نوروز بزرگ یا نوروز سلطانی را « روز امید » نامیده.
« مرگ و بازگشت »
مرگخوانی و نیستی در نوروز نامه و رباعیات خیام
دنیا گذرد لذت دنیا گذرد/ چون باد صبا بر لب دریا گذرد
گویند بهار آمد و عیشی بکنیم/ بسیار بهار آید و بی ما گذرد
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست/ برخیز و بجام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه توست/ فردا همه از خاک تو برخواهد رست
چون لاله به نوروز قدح گیر بدست/ با لالهرخی اگر تو را فرصت هست
می نوش به خرمی که این چرخ کهن / ناگاه تو را چو خاک گرداند پست
ابراهیم پورداوود می گوید: هفت سین، همان خوان یا سفره نوروزی است که برای مردگان پهن میشده و بخشی از آئین آفرینگان بوده. آخرین پنجشنبه سال دیدار رفتگان است. مشابه آئینهای آفرینگان در زرتشتی و عید سیاه اولین روز سال است.
گایگر آلمانی و تقیزاده و بسیاری دیگر اعتقاد دارند که نوروز جشن مردگان است. بازگشت ایزد شهید شونده در آئینهای بهاری بن و پایه بوده و در تمام تمدنهای بزرگ پیشا تاریخ، دموزی، سیاوش، آدونیس و اوزیرس، این بن مایه دیده میشود.
« سیاوش »
سیاوَش، سیاوُوش، سیاوَرشَن
سیاوَرشَن = اسب نر سیاه
اَرشَن = نروگشن (اوستایی)
سیاوش = دارنده اسب نر سیاه
سیاوَخش = وَخش نام قدیم جیحون یا آمو دریا است = سید حسن پیرنیا (تاریخ ایران باستان)
پنجکنت و شبکه آبیاری جیحون، نوروز سیاوشان و فاصله پنجه دزدیده و زاویه هستی، با نشانههای فراوان سیاوش از آئینهای فلات ایران و پیشا آریایی است که پذیرفته میشود.
آئینهای بخارا و سغد، دروازه بخارا و کشتن خروس در سپیده دم نوروز سیاوشان،
تولستوف بر اساس منبعی چینی، از دو جشن کهن در سغد در قرن هفتم میلادی یاد میکند که به باور او،
مرتبط با سیاوشان است. در سنت نخست،شاه و اطرافیانش به شکار یک روزه میروند و برندهٔ رقابت شکار،یک روز به جای شاه بر تخت مینشیند.
سیاوش نیز پیش از ازدواج باید در آزمون شکار و رقابتهای ورزشی برنده شود. در سنت دوم، گروهی مرد و زن سیاه پوش شیون کنان و سینه خراشان به مزارع میروند تا استخوان های پراکندهٔ «پسر آسمانی» را بیابند.
ایزد اسب (توتم های سراسب)«گستاسب ، لهراسب، جاماسب»و ... چهره گردانی به ایزد گیاه، از گیاه پیکری به مردم پیکری بازگشتند ( بندهشن)
( هفت سین، سبزه، سمنو، ( هفت یا 12 ستون ) ) آئین های مربوط به گیاهان
تاریخ بخارا می گوید: سوگواری بر سیاوش قبل از نوروز در سمرقند، ازبکستان و تاجیکستان و در میان ایل های پارسی بوده که به آن سووشون می گویند. سیاوش را به ترکستان کشتند(آئین سیاوشان در همین منطقه برگزار می شود)، به بهشت گنگ که خود ساخته بود. از خون وی گیاهی برست که آن را خون سیاوشان گویند (462، مجمل التواریخ والقصص)
به ساعت گیاهی برآمد زخون/ بدان جا که آن تشت کردش نگون
گیا را دهم من کنونت نشان/ که خوانی همی خون اسیاوشان « شاهنامه »
سیاحی چینی که تولستوف از سفرنامه او در قرن هفتم میلادی نقل میکند می گوید: آنها مراسم پرستش خدای آسمانی دارند و او را در مقام بالاتری احترام میکنند.
آنان میگویند فرزند خدائی در ماه هفتم مُرد و استخوانهای او گم شد، مردمی که آئین خدا را اجرا میکنند، هرگاه این ماه برسد، لباسهای سیاه چین دار میپوشند، آنها پا برهنه راه میروند و گریه کنان سینه میزنند. اشکها و ... به هم میآمیزند. سیصد تا پانصد زن و مرد به مزرعهها میروند تا بدن فرزند خدا را پیدا کنند.
روز هفتم این مراسم به پایان میرسد.
آشکارا نشانههایی از فروردگان، نوروز و مراسم مقارن آن در این روایات دیده میشود و این که ظاهراً آئین ورزان به جست و جوی فرزند خدا به مزرعهها میرفتند، یعنی در جست و جوی خدائی نباتی بودند.
سیاوشان حصوری ص 91
نرشخی در تاریخ بخارا می گوید:
«و این دیهه را هر پانزده روزی بازار است و چون بازار آخرینِ سال باشد، بیست روزبازار کنند و بیست و یکم (روز) نوروز کنند و آن را نوروز کشاورزان گویند. و کشاورزان بخارا از آن حساب (را) نگه دارند و بر آن اعتبار کنند و نوروز مغان بعد از آن به پنج روز باشد».
ز خاکی که خون سیاوش بخورد / به ابر اندر آمد درختی ز گرد
نگاریده بر برگها چهر او / همی بوی مشک آمد از مهر او
به دِی مه، نشان بهاران بُدی / پرستشگه سوگواران بُدی « شاهنامه »
آئینهای نوروز سیاوشان گسترده است،تلاش میکنیم بخشی از این آئینها گفته شود که امروزه نیز ادامه دارد پیوند سیاوش با آب، گیاه، اسب، مرگ، سوگ و فرگشت باعث گردیده که بیشترین آثار و آیین در حوزهٔ همین اسطوره باشد. واژهٔ«کی»در ابتدای نام سیاوش نشان میدهد که او و آیین او مربوط به شرق ایران، آنسوی بلخ و ماورالنهر و خوارزم و سُغد میباشد.
ارتباط سیاوش با هوم/ ایزد قربانی
ارتباط سیاوش با آتش / نماد حرارت و گرما/ عبور از آتش / خارج شدن از آتش (چهارشنبه سوری) / پیوند با آب/ پیوند با بی مرگی (هوم). آتش در اسطوره سیاوش، با آتش در زرتشی همسان نیست، در سیاوش عبور از آتش عبور از خزان است و رسیدن به بهار
دموزی توسط اینین به جهان مردگان میرود
سیاوش توسط سودابه به جهان مردگان میرود (آب سودبخش)
آئینهای مردم که ریشه های آن در ایزد گیاهان بوده و هنوز ادامه دارد مانند سمنو پختن، شگون نوروزی، حاجی فیروز و سفره هفت سین و چهارشنبه سوری است.
چهارشنبه سوری
سوری به معنای سرخ است، سور به معنای جشن نیست. سوری به پهلوی سرخ است، سهرورد یا سورورد، همان گل سرخ است.تاریخ بخارا قدیمیترین مکتوب است که به عنوان شب سوری اشاره دارد. کتایون مزداپور این آئین را ایرانی دانسته و آن را زرتشتی نمیداند و به احتمال فراوان درست است چون در زرتشتیگری پریدن از روی آتش شایسته نیست.
مهرداد بهار می گوید: یکی دو روز قبل با چهرهٔ پوشیده در خانهها را میزنند و هدیه میگیرند، مربوط به شب چهارشنبه سوری است. من فکر میکنم این عمل ممکن است با فروشیها بیارتباط نباشد.
بهار «از اسطوره تا تاریخ» ص 358
مراسم قاشق زنی را در گرگان داشتیم، چادری بر سر میکردند که شناخته نشوند و کاسهای در دست گرفته، به درخانهها میرفتند و با قاشق به کاسه میکوبیدند و طلب هدیه میکردند، دو تا نکته بود، تلاش میکردند شناخته نشوند پس چهره می پوشاندند و هدیه ها اکثرا از تنقلات و آجیل و خوردنیها بود(کاسه، قاشق، چادر)
رضوان ابوترابی از نویسندگان و شاعران آذربایجان می گوید که پس از مراسم چهارشنبه سوری در اکثرا نقاط شال بر می داشتند و بدون اینکه چهره آنان دیده شود، شال را از روی بام به درون خانه ها می فرستادند و
صاحب خانه آجیل و میوه داخل شال می ریخت و گره می زد و به بالا می فرستاد. در بعضی از نقاط هم به جای شال از ظرف کوچک سبدی شکل استفاده می کردند.
حاجی فیروز
در مراسم سیاوشان رنگ سیاهی بر چهره میمالیدندکه نشانه سوگ بوده.با چهرهای سیاه که از جهان مردگان بازگشته و مژدهی رویش سبزینه و بهار را میدهد که بازنمایی پایان نیستی و مرگ است. با سازی در دستش که پایان سوگ و آغاز شادمانی را یادآوری می کند. پوشش او جامهای سرخ است که شهید شوندگیاش را باز مینماید. و پرسشی که می توان نمود،حاجی فیروز از ما چیزی می خواهد (هدیه) که قاشق زنهای چهارشنبه سوری هم به اینگونه رفتار می کنند، هدیه ای را می خواهند. زیرا از جهان مردگان بازگشته است و بازهم همان فروهر و مردگان و آفرینگان که گفته آمد.
« کیخسرو و هوم »
در فروردین دین یشت فروهر کیخسرو جداگانه ستوده شده است.
به پالیز چون برکشد سرو شاخ / سر شاخ سبزش برآید ز کاخ
به بالای او شاد باشد درخت / چو بیندش بینادل و نیکبخت
روز انتقام کیخسرو نوروز بزرگ است. در چند جای شاهنامه کیخسرو را درخت می خواند:
نهادند بر کوههٔ پیل تخت
ببار آمد آن خسروانی درخت
مرگ سی پهلوانانش که به جستجوی او بودند در برف و زمستان است ، که همان دیو سرماست
« جمشید »
در اوستا هات ۹
نخستین بار در میان مردمان جهان استومند، «ویونگهان» از من نوشاب برگرفت و این پاداش بدو داده شد و این بهروزی بدو رسید که او را پسری زاده شد: «جمشید» خوب رمه، آن فرهمندترین مردمان، آن هورچهر، آن که به شهریاری خویش جانوران و مردمان را بیمرگ و آبها و گیاهان را نخشکیدنی و خوراکها را نکاستنی کرد، نه سرما بود، نه گرما، نه پیری بود، نه مرگ و نه رشک دیو . . .
«فر کیانی نیرومند مزداآفریده را میستاییم. . . که دیرزمانی از آنِ جمشیدِ خوبرمه بود. چنان که به هفتکشور شهریاری کرد، بر دیوان و مردمان و جادوان و پریان . . .
زامیادیشت
در گاهان زرتشت تنها اسطوره و پادشاهی که نام برده شده جمشید است که به او یمه می گوید، همان نام
ودایی که ریشه سانسکریت دارد. اسطورههای ودایی او پادشاه مرگ است که برای خشنودی مردمان مرگ را میپذیرد و پادشاه جهان پسین میشود.
در روایت مهرداد بهار، پس از نافرمانی جمشید و ادعای پروردگاری، توبه او به درگاه اورمزد پذیرفته میشود و او پادشاه بهشت میشود.
به گزارش اوستا، جمشید همان پادشاهی است که ایرانیان را از سرما و سرزمین های شمالی به ایرانویچ آورد و آنان را از یخبندان و مرگ رهایی داد.
ورجمکرد نام پناهگاهی است که جمشید ساخت و در آن از همه آدمیان و گیاهان و جانوارن گرد آورد تا در برابر سرما از آنان نگهداری کند،و تخمه نیکان و زیبندگان نگهبانی شود. از این جهت او به مانند نوح در عبرانیان است.
در ورجمکرد، مرگ نبود، هوا نیک و باران به اندازه و روشنی ونیکویی بدون حرص و آز و ستم که به تمثیل بهشت بر زمین ماننده است.
چون مردم از جایگاه او بسیار دور بودند برای تماشای جهان وآگاهی از مردم جامی داشت که به آن مینگریست و بر جهان فرمانروایی می کرد که به آن جام جم می گویند. (ور به معنای پناهگاه، کرد به معنای ساختن)
یمه در وداها موجودی ایزدگونه است که جاویدان و نامیرا آفریده شد و توانست راه ورود به جهان مردگان را بیابد. نگهبان این راه،سگی چهارچشم بود به نام سَرَما،که به همین شکل در اوستا هم با نام پِشوپانَه دیده می شود .سربروس یا سگِ سهسرِ نگهبان دوزخ در اساطیر یونانی، بیتردید نسخهای غربی از همین روایت هند و ایرانی محسوب میشود. ارتباط یمه با راه سرزمین مردگان چندان محکم است که وداها مسیر روح پس از مرگ را جاده ي یمه مینامد.
در ریگ ودا می گوید:
ویوَسوَنت -پدر یمه- کسی است که برای آدمیان آتش را تهیه کرد؛ وی به وسیلهٔ پیک خود ماتَریشوَن، اَگنی را از جهان دیگر برای آنان فرستاد تا رابطهٔ نزدیکتری میان آدمیان و خدایان برقرار کند.
جمشید بنابر قدیمیترین افسانهٔ مشترک آریاییها،در نظر هندوان پدر وشاه فرزندان خود در جهان دیگرمیگردد که در مرگ به دنبال او میروند، او سرور درگذشتگان است.
با نشانههایی که در دست داریم سیاوش پیشاآریایی و جمشید آریایی است.
نوروز بزرگ آمد آرایش عالم / میراث به نزدیک ملوک عجم از جم « خاقانی »
در بندهشن می گوید :
جمشید گفت: گورستانها را ویران سازید و گورستان نو نسازید و خداوند آن را پسندید و مرگ را از میان ایشان برداشت. در فرکرد دوم وندیداد می گوید:
«در آنجا از همه گیاهان تخم برد که هستند در این زمین، بلندترین و خوش بوترین».
نام فروردین و بازگشت فروهرها که واسط بین پیکر زمینی و روان آسمانی است، چهره دیگری از بازخوانی میرا یی و جاودانگی در نوروز و جمشید است.
همانندیهای اسطوره جمشید و مفهوم میرایی و جاودانگی و نوروز چندان گسترده است، که نمیتوان چهره یکی را از دیگری بازشناخت، به گونهای که می توان نوروز را چهرهی زمینی و آئینی این ایزد درخشان و پهلوان آریایی دانست.
به فر کیانی یکی تخت ساخت/ چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت
که چون خواستی دیو برداشتی/ ز هامون به گردون برافراشتی
چو خورشید تابان میان هوا/ نشسته برو شاه فرمانروا
به جمشید بر گوهر افشاندند/ مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فروردین/ بر آسوده از رنج روی زمین
چنین جشن فرخ از آن روزگار/ به ما ماند از آن خسروان یادگار « شاهنامه »
انتهای پیام/