پرنده می شوم و با پاهایم پرواز می کنم | یکتاپرس
صفحه شعر یکتاپرس/ زیر نظر رضوان ابوترابی
با شعرهایی از: زنده یاد استاد علیرضا طبایی، کریم رجب زاده، زنده یاد غلامرضا بروسان، رسول علی پور، ژاله زارعی، نسترن سفری، مریم محمدی خو و مرضیه نظری
کد خبر: ۱۷۷۰۹۹
۱۳:۳۱ - ۱۶ اسفند ۱۴۰۳

پرنده می شوم

**********************************************************

پرنده می شوم

زنده یاد استاد علیرضا طبایی

قفل در، سنگین و رخوت‏بار
می‏ گشاید کام...
ـ از شوریدگی سرشار ـ
این سوی در، دوزخی، از خستگی، از شعله آکنده!
وان سوی در، مرغزاری
ململین پردیسی از شوق و سلام و بوسه و خنده!
واژه‏ ای، ناخوانده مهمان، ناگهانی می‏ رسد از راه
پرده‏ ی آرامش از هم می‏ درد، ناگاه
واژه، بذر کینه می‏ پاشد
کینه، بذر مرگ!
می‏ شود آوار
هر دیوار
هر پندار...
***
زندگی این است...

------(2)------

شعله
آتش
نیاز
حس
جوشش
ناگهانی، شراره زد در خون
چنگ در لحظه‏ های شب افکند
شعله زد آفتاب در خونم!
دیدم از حجم وهم، بیرونم!
*
پنجره بسته بود و در، تاریک
آرزو، دور بود، عطش نزدیک
تکیه دادم به شانه‏ های سکوت
ایستادم کنار شب، مبهوت...
*
سایه‏ ای در کنار سایه‏ ی شب
موج زد، لرزه ریخت، درهم شد
پاره ‏ای از وجود من کم شد!
*
بهت رویید
بغض پر افشاند
نبض من، مثل مرگ می‏ کوبید
مثل بیهودگی
به شکل سقوط
ایستادم کنار شب، مبهوت!
خالیِ روح بود و جغد سکوت
*
گریه سر داد، ابر باران‏پوش
بغض بیدار شد
عطش، خاموش!

*********************************

پرنده می شوم

کریم رجب زاده

چقدر فاصله ها را نرفته پیمودم
همیشه، آه همیشه، کنار خود بودم

بهانه بود رسیدن به ناکجا اما
برای این نرسیدن چقدر فرسودم

کدام جاده مرا می برد نمی دانم
که هیچ گاه به دریا نمی رسد رودم

بزن به تار دل من ببین چه می بینی
ترانه های غریبانه ای ست در پودم

به آه و دم نتوان تکیه داد می دانم
یکی ست صبح درود و غروب بدرودم

---------------(2)---------------

دریا را به دوش گرفته
کجا می‌برد
نیازمند کدام باران نباریده است
آسمان

---------------(3)---------------

نادرترین 
و زیبا‌ترین اتفاق جهان 
شنیدن زندگی 
از دهان مرگ است

--------------(4)------------------

روزی
سر از تابوت برمی دارم
و برای شما که مهربان نبودید
دستی تکان می دهم
و بیتی ساده از مهربانی می خوانم
سفر که گریه ندارد !
شبی برمی گردم
و خواب یکایک شما را
پر از ترانه می کنم

*********************************

پرنده می شوم

زنده یادغلامرضا بروسان

من بچه بودم
نه حرکتی
نه دلهره‌ای
نه رویایی
من فقط بلد بودم
کوچک باشم
و در آوازهای مادرم پنهان بشوم.

-----------(2)-----------

‏با اين آتشی كه به پا كرده‌ام
از ميان من
ای كاش
رودخانه‌ای می ‌گذشت

----------(3)---------

چشم هایم را می بندم
و دهانم را از رؤیا پرمی کنم
به پشت خوابیده ام
و قلبم
سرم را تکان می دهد.
نگاه کن!
این شاخه درست دیوانگی های مرا دارد.

-----------(4)-----------

اشک های تو
شانه ام را خیس می کند
و زخم سال های پیش را می سوزاند
در تو کدام رودخانه می گرید
و ماهی در آستین کدام رود
در تو
روشنایی عجیبی
که درختان سیب را بارور می کند
و دریایی که هنوز
در گوش دکمه های تو می خواند
زیبایی تو
همیشه چیزی را از قلم می اندازد

*********************************

پرنده می شوم

رسول علی پور

این رنگین کمان
یعنی تو آمده ای و رفته ای

مثل زمین بعد از باران
به تو عادت کرده ام
ای هوای تازه

دنیا
همیشه به رنگ تو بود
رنگین کمان من

---------(2)---------

غبار بود یا مِه
چه فرق می کند
تو
گم شدی

----------(3)---------

قطار
باید سوت زنان نزدیک شود
باید دود هم داشته باشد
اصلا قطاری که تو را نداشته باشد
قطار نیست
ایستگاه است

**********************************

پرنده می شوم

ژاله زارعي

حواسم پیشِ توست
جیب‌هایت را می‌تکانی
خالی از حرف
شانه‌هایت را بالا می‌اندازی
حاشای نگاهی ماندگار

و نگاهت
پچ پچ نورهایی
که می‌خزند به دیواری

به فنجانِ قهوه روی میز
و تکه‌ای پای…

به کتاب تولدی دیگر
و فروغی که…!

به لب‌های من
و واژه‌هایی که از دهانم
چکه می‌کنند

به کشیدگی انگشت‌های دستم
تا رسیدن به سیگارِ خاموش

و به صندلی خالی رو‌برویم
به پاهایم
که به هم پشت کرده‌اند!

بنشین
با تو هستم
بنشین

منتظرِ کسی نیستم
بگذار فال امروزم را
در فنجانِ تو نوش کنم.

--------------(2)---------------

من
آفتاب را دوست دارم
عبورِ نور از قطره شبنم را
از کنار مورچه‌ای صبور
با دهان کوچک و
تشنگیِ بزرگ

چه کار کند؟!
وقتی دریا
در سرش می‌چرخد
روشنایی در دلش…

*********************************

پرنده می شوم

نسترن سفری

ابرهای  عقیم
چشم به راه بهار نیستند
بی اعتنا به شرط باران با زمین
که زهدانش
آبستن چهل گیس های بید مجنون است
و آواز باد
دلیل رهایی شلال گیسوانش 

افسوس آسمان
سیبی برای فریب باران ندارد

-----------(2)------------

رگ افکارم را می زنم
پرنده ای از سرم کوچ می کند
می گوید آدم ها
اسیر تکرار پروازهای اجباری اند
و بال هایش را به رخ می کشد

می گویم:
پرنده شدن همان‌قدر آسانست که راه رفتن

رگ افکارم را می زنم
پرنده می شوم
و با پاهایم
پرواز می کنم

**********************************

پرنده می شوم

مرضیه نظری

اندوه تازهٔ من دهانت را ببند،
دهانت را ببند،
بوی سیاهی
مادرم را خاکستر میکند...

------------(2)-------------
جنگ،
زمانی در این خیابان ها قدم زده
کنار پیاده رو خستگی را رها کرده
حتی با کودکان بازی کرده
بی شک،
در سینما بین فیلمی عاشقانه گریسته
حالا
جا گذاشته لب هایش را
چونان زخمی عمیق بر صورتی نورسیده که به ناچار
لبخند می زند....

-------------(3)------------

در انزوای من
مردی است خسته
که چشم هایش بلندترین صدا را
در دهان نیمه باز پنجره می ریزد

مردی که
با صدای بلند،شعر می نویسد
و من شعرهایش را می بلعم
تا کسی نام کوچکم را بر تن نکند
و
صبحِ ویرانی ام
شبیه فردای مه گرفتهٔ دستانش
کنارِ بوسهٔ خورشید نخوابد

تا
اینگونه بزرگ شوم
به اندازهٔ نبودن های بی حساب...

*********************************

پرنده می شوم

برتا نبی ئیان

سفر
دلتنگی
بغض
این سه کلمه را به هم وصل کن
مثل بادبادکی که در رویاهای کودکی ات
به هوا می رود
و دیگر برنمی گردد
مثل اشک هایی
که وقتی می ریزد
دیگر به چشم هایت بر نمی گردد
مثل تو
که هرگز از خاطرات من پاک نخواهی شد

--------------(2)----------------

 با رویایی به اسم خوشبختی
به رسم زندگی
دیروز
امروز
فردایی که نیست
آفتاب زندگی ام غروب کرد

-------------(3)------------

گوش هایم را گرفته ام
اما طنین عشق هربار
بر تنم پیله میبندد
محبوب من
من
برتا
فردا پروانه می شوم ...

*********************************

پرنده می شوم

مریم محمدی خو

موسیقیِ عاشقانه، بارانی‌تر
چشمانِ پر از بهانه، بارانی‌تر

هر فصلِ بدون تو هوایش ابری‌
با بغض گلو، ترانه بارانی‌تر

------------(2)---------------

از راه به در... نه! رو به راهم شده است
آیینه‌ی بی غبار آهم شده است

پروانه‌یِ عاشقِ دلش بی پروا
پر سوخته‌ی شمع نگاهم شده است

------------(3)----------------

غم هر قافیه ای در صف اوزان مانده
با ردیفی که پریشان و غزلخوان مانده

واژه ها درد به اندام غزل می‌ریزند
عقل بی‌عاطفه‌ای دست‌ به دامان مانده

کو‌کجایی دل دیوانه هوایی شده است
چتر بردار غمِ شُرشُر باران مانده

آه گنجشکک آواره‌ی دل... بی‌سامان
در هوای نفسی کنجِ خیابان مانده

عطر ناب نفسی هست به سهراب بگو
بوی تهمینه‌ی‌ جان قمصر کاشان مانده

خبر این است؛ "شده‌ موعد‌ِ دیدار و جنون"
فال حال من و ما در ته فنجان مانده

«چه‌ مبارک‌ سحری‌ بود وچه‌ فرخنده‌ شبی»
میزبان رفته ولی سایه‌ی مهمان مانده

******************************************************

انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر:
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Israel
۱۵:۳۷ - ۱۴۰۳/۱۲/۱۶
انتخاب شعرها خوب وعالی درود برای شما...