آی کوچه ها کدامتان تا همیشه بلند می مانید | یکتاپرس
دکتر مولود جهانی و نگاهی روان شناسانه به شعر خرمشهر و تابوت های بی در و پیکر/ اثر بهزاد زرین پور
جهانی: با شاعری مواجه شدم که لحظه لحظه ی کودکی اش را با خود به دوش کشیده و دردهای دوران کودکی و جنگ هنوز بر شانه هایی که دیگر کودک نیست سنگینی می کند.
کد خبر: ۱۷۶۹۰۰
۰۹:۳۷ - ۱۱ اسفند ۱۴۰۳

آی کوچه ها

گروه فرهنگ و هنر یکتاپرس؛ دکتر مولود جهانی علاوه بر رشته تخصصی خود« دکترای روانشناسی سلامت» در قلمرو ادبیات نیز آثار و دیدگاه های ارزشمندی دارد. در اینجا نگاه روانشناسانه دکتر جهانی را به شعر خرمشهر و تابوت های بی در و پیکر، اثر بهزاد زرین پور،شاعر خوب و نام آشنای معاصر می خوانیم:

دکتر مولود جهانی: «از آن پس دیگر/ زیر هیچ سقفی سفره پهن نشد»

وقتی برای نخستین بار شعر خرمشهر بهزاد زرین پور را از دهان یکی از شاعران شنیدم با شاعری مواجه شدم که لحظه لحظه ی کودکی اش را با خود به دوش کشیده و دردهای دوران کودکی و جنگ هنوز بر شانه هایی که دیگر کودک نیست سنگینی می کند.

تلاش کردم تا دردهای انسانی را از پس حس نوعدوستی و البته وطن دوستی لمس کنم و پابه پای شاعر قدم در کوچه های له شده ای بگذارم که انگار خیال بلند شدن ندارند.اما وقتی تصمیم به نوشتن درمورد آن براساس دیدگاه های روانشناسی گرفتم ذهنم بدون اختیار به سراغ جنگ و آسیب های پس ازآن کشیده شد.بازگشت به گذشته که به عنوان یکی از مهم ترین نشانه های آسیب پس از رویداد شمرده می شود در جایجای شعر به چشم می خورد و با تکرار عبارت« برمی گردم»ما را با خود به آن روزها می برد. یادآوری خاطرات و لحظه لحظه وقوع حوادثی که احساساتی تلخ را برای شاعر به جا گذاشته است:

برمیگردم: یکی دو روز مانده به زنگ های تفریح/«برنامه کودک» تازه تمام شده/ و ما مثل همیشه توپ را می بریم که....
و یا
برمی گردم: / بابای خط خورده ی مدرسه مان را / از زیر آوار دفتر بیرون می کشند.

و این مسأله تا جایی پیش می رود که هر برش از شعر با زمان حال شروع می شود و با بازگشت به گذشته ادامه می یابد. نشانه های دیگری از آسیب پس از رویداد (جنگ) را جستجو کردم. اجتناب از موقعیت هایی که یادآور حوادث سهمگین و احساسات همراه آن هستند را به ظرافت در بخشی از شعر یافتم که اشاره می کرد:

برمی گردم که / تاب بیاورم

به غیر از ایهامی که در شیوه ی بیان ادبی این سطر مشهود است استفاده از واژه های حوزه ی کودک که با گفتمان جنگ همسویی ایهامی می یابند و پس از آن ورود به شکل سوم معنا که اکثراً ساختی است من را دچار شگفتی می کند ایهام موجود بین تاب وتاب همانطور که گفته آمد و در کنار این دو عبور واژه«برمیگردم» که هم به معنای بازگشت به اکنون ویرانی است و هم به معنای بازگشت به حادثه ی گذشته است و در برشی دورتر چهره برگرداندن از حادثه ی تلخ را می تواند در خود داشته باشد. و به روایتی دیگر می تواند هم برگشتن به حادثه باشد و هم بازگشتن از حادثه.
« تا اطلاع ثانوی» ، عبارتی که شاعر بکار می برد تا به مبهم بودن زمان آینده و غیر قابل پیش بینی بودن آن که اغلب پس از وقوع رویدادهای آسیب زا مشاهده می شود اشاره کند:

نمی توانستیم از تعطیلی مدرسه تا اطلاع ثانوی خوشحال نباشیم/ روی میزهای ما تقویم جدیدی گذاشتند/ که تمام روزهایش تا اطلاع ثانوی قرمز بود.

نشان از رفتارهای لذت بخشی که تداوم نیافتند و تکرار نشدند:

«از آن پس دیگر/ زیر هیچ سقفی سفره پهن نشد»

و در پایان محدود شدن عاطفه که اغلب پس از تجربه ی حوادث و رویدادهای تلخ و آسیب زا رخ می دهد تا فرد بتواند رنج آن حادثه را راحت تر تاب بیاورد:

«تمام این سال ها/ دلم یکپارچه آهن شده بود»

احساس نا امنی و بی پناهی که شاید بتوان آن را با علامت بی اعتمادی به دنیا معادل دانست در جایی از شعر به چشم می خورد که شاعر اشاره می کند:

« هیچ کس از ملامت آفتاب/ به ملایمت بی اعتبار دیوارها پناه نمی برد»

اما این احساس عدم امنیت دیروز تا لغزان بودن واقعیت امروز ادامه دارد:

«اما حالا دیگر چگونه می توان سر به هوا میان کوچه ها و میدان های مین دوید»

از پیش فرض آسیب پس از رویداد(جنگ) فاصله میگیرم تا آثار آن را از زاویه ای غیر از آسیب ببینم. واژه هایی که معنایشان را از دست دادند تا فرهنگ لغات برای کسانی که طعم جنگ را چشیده اند نه تنها نسبت به سایرین بلکه برای خود آنها نیز نسبت به زمان قبل از آغاز جنگ بسیار متفاوت باشد. برای مثال «آتش»که زمانی ابزاری برای بازی بود و پریدن از روی آن مفرح و لذت بخش، اما اکنون به ابزاری برای سوزاندن تبدیل شده و جز ترس و نابودی چیزی به همراه ندارد:

حالا دیگر چگونه می توان/..... /با شیطنت از روی آتشی پرید / که برای سوزاندن برپا شده است؟

امیدهایی که به تدریج به یأس تبدیل شدند:

«روزهای اول/ همه نمازهایشان را شکسته برپا کردند/ و هر جا می رفتند/ کلید خانه شان را هم با خود می بردند/ یادشان رفته بود/ که پشت پایمان کسی آب نریخت»

و تلاش های بی سرانجام برای تغییر شرایط که به تسلیم ختم شدند:

و آنها که از ما کمی بزرگتر بودند/ تفنگ و خیال های ساده شان را بر می داشتند/ و برای پس گرفتن خواب ها و رنگ های پریده ی ما/ تا مرز باران و دیوانگی پیش می رفتند/ ...../ و ما که دیگر قافیه ای برای باختن نداشتیم/ مرثیه های سپید می سرودیم.

و توقف زمان و زندگی که با رنگ قرمز روزهای تقویم بیان می شود و با پایین آوردن بادبادک ها توسط کودکان نقطه ی پایانی بر روزهای خوش کودکی می گذارد، گویی برای لحظه ای با توقف زندگی، مرگ بر همه جا سایه می اندازد و با طنین کشدار سوتی غریب، دوباره همه چیز در شکلی جدید جان میگیرد و با دعوت به بازی جدید ، زندگی روی خشمگین خود را به اهالی اش نشان می دهد.

بارها خواندم و دریافتم خرمشهر و تابوت های بی در و پیکر تنها بیان آسیب ها، آوارگی ها و خاطرات تلخ به جای مانده از جنگ نیست. آزادگی و وارستگی را در بابای مدرسه، دیدم که حتی پس از مرگ نیز در یک دستش از نقشه ی مچاله شده ی ایران و در دست دیگرش از دستمال مانده از رقص ها و گریه های محلی پاسداری می کند و نمادی است از نگهبانی خاک وطن و فرهنگ و آیین های ایرانی.

بر میگردم:/ بابای خط خورده ی مدرسه مان را/ از زیر آوار دفتر بیرون می کشند/ در یک دستش نقشه ی ایران مچاله شده/ و در دست دیگرش دستمالی مانده از رقص ها و گریه های محلی.

میل به قوی ساختن خود با پر کردن دوباره ی قلک کودکی، که این بار باید با گلوله و گندم پر شود تا بتوان با آنها به حفاظت از زندگی پرداخت با صدای باد و حرف های وزیدنی اش همراه می شود و به ما یادآوری می کند علیرغم وجود نرده های درو شده، بذرهای عمل نکرده که نمادی از ویرانی ها و تلاش های بی سرانجام ماست «هنوز» هم احتمال بارندگی از ناودان های گرفته هست، و با نهیبی از بی اعتباری دنیا ما را به زندگی اکنون دعوت می کند: 

«آی کوچه ها کوچه ها/ کدامتان تا همیشه بلند می مانید؟»

ضمن ارتفاع بخشیدن به افق کوچه ها و با تاکید بر پذیرش واقعیت های هر چند تلخ زندگی از روزمرگی و سکون اجتنابمان می دهد:

 آی کارون خوش گل و لای / به ماهیان موج گرفته ات بگو/ با بلم های به ماتم نشسته کنار بیایند/ فسیل فلس ها و رقص های له شده را / از زیر آوار پل به موزه نمی برند.

می دانم که تحلیل روان شناسی در مورد روانشناسی و ادبیات جنگ بدون در نظر گرفتن نگاه جامعه شناسیک ناتمام است. ناچارا گاهگاهی به این سمت نیز کشیده شده ام هرچند جا برای گفتگو در مورد این شعر بسیار است.

انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر:
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
علی جهانگیری
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۱۱ - ۱۴۰۳/۱۲/۱۲
عالی بود و جای این نقدهای تخصصی چقدر در ادبیات ما خالی است