گروه فرهنگ و هنر یکتاپرس؛ از کنار نام نزار قبانی نمی توان بی اعتنا گذشت. چنان که دكتر شفیعی کدکنی در كتاب شاعران عرب آورده است: چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه از شعرش خوشمان بیاید یا نه، قبانی پرنفوذ ترین شاعر عرب است.
در بیوگرافی این شاعر آمده است: نِزار قَبانی با اصالت سوری از بزرگترین شاعران و نویسندگان جهان عرب بود . او به زبانهای فرانسه، انگلیسی و اسپانیولی مسلط بود و مدت بیست سال در دستگاه دیپلماسی سوریه خدمت کرد.
هنگامی که از او پرسیده شد که آیا او یک انقلابی است، در پاسخ گفت: «عشق در جهان عرب مانند یک اسیر و برده است و من میخواهم که آن را آزاد کنم. من میخواهم روح و جسم عرب را با شعرهایم آزاد کنم.»
نزار قبانی (۱۹۲۳،۱۹۹۸) با شعرهای عاشقانهاش که مقولههای وطن و مسائل زن عرب را نیز در آن آمیخته، مشهور است. اشعار نزار قبانی را بسیاری از خوانندگان مشهور جهان عرب همچون ام کلثوم، عبدالحلیم حافظ، فیروز، ماجده الرومی و… خواندهاند. شعرهای قبانی از شهرتی بیهمتا برخوردار است. این اشعار به اکثر زبان های دنیا از جمله فارسی ترجمه شده و انتشار یافتهاست.
در اینجا شعرهایی از نزار قبانی را که توسط مترجم معروف کشور احمد پوری نویسنده، مترجم و ویراستار معاصر ایرانی، دارای مدرک کارشناسی ارشد از دانشگاه نیوکاسل انگلستان که بسیارجدی و دغدغه مند برای ادبیات ایران تلاش میکند ، ترجمه شده به اتفاق می خوانیم:
---------------------(1)-----------------------
دوستان
دنیای گذشته مرده است
کتاب های قدیمی مرده اند
خطابه های ما با سوراخ خایی در آن چون کفش مندرس، مرده اند
مرده است اندیشه ای که ما را شکست دهد
---------------------(2)------------------------
سعی کن درک کنی
پرندگان عشق دوبار به پرواز در نمی آیند
عشق مسافری ست
که تنها یک بار سر می زند ... و بعد می رود
---------------------(3)-------------------------
چه شادم
زمانی که چون پرنده ای ترسخورده
در جنگل پک هایت پناه می گیرم
----------------------(4)--------------------------
ای محبوب زمستانی من
دستانم را رها نکن
نگران پوست خرگوش
در هوس های کودکانه ی من نباش
زمان درازی در آرزوی سرودن شعر بر روی برف بوده ام ...
عاشق شدن به زنی روی برف
و تجربه ی این که چگونه عاشقی می تواند با آتش برف بسوزد
----------------------(6)------------------------
پس از این که تو محبوبم شدی
مردم چنین گفتند
سال یک هزار پیش از چشمان او
قرن دهم پس از چشمان او!!
----------------------(7)------------------------
شعر من و صورت تو
دو شمش طلا
دو کبوتر و دو یاس
هنوز نمی دانم
کدام زیباتر است
----------------------(8)-------------------------
بی قراری فرهنگی
بی قراری تمدن
بی قراری وجودم
« گویی سوار بر مرکب بادم»
نه گیسوان فاطمه می خوابد
نه می گذارد من بخوابم
----------------------(9)--------------------------
می خواهم تمامی زنان را
بدل به یک زن کنم
تا دیگر چیزی نماند بر زمین
جز
یک تمدن
ساخته از واژه ها و شکوفه ها
---------------------(10)--------------------------
تو را نمی توان چون زنان دیگر
در قالب زمان ریخت
در حصار تعریف گنجاند
در چارچوب طبقه بندی جا داد
یا در تابلویی قلم زد
هیچ زن دیگری شبیه تو نیست
پروانه ای افسانه ای
پر زنان... بیرون از زمان
----------------------(11)--------------------------
زمانی که رم در آتش سوخت
و تو نیز با آن سوختی
از من انتظار نداشته باش
مرثیه ای برایت بنویسم
عادت ندارم
بر پرنده های مرده بگریم
-----------------------(12)--------------------------
رفتن تو ، آن گونه که فکر می کنی تراژدی نیست
من چون درخت بید مجنونم
که بارها می میرد
در حالی که هنوز سرپاست
-----------------------(13)---------------------------
تمامی کتاب هایم را ببند
خطوط چهره ام را بخوان
من خیره در توام
چون کودکی خیره
بر درخت کریسمس.
-----------------------(14)----------------------------
چشمان تو چون شب بارانی
کشتی های من غرقه در آن
نوشته هایم در آن ها از خاطر رفته اند
آیینه ها حافظه ندارند
-----------------------(15)---------------------------
بر باد نوشتم
نام آن را که دوستش دارم
بر آب نوشتم
نام آن را که دوستش دارم
اما نه باد گوشی برای سپردن دارد
و نه آب ذهنی برای به خاطر سپردن
*****************************************************
انتهای پیام/
دبیر گروه فرهنگ و هنر: رضوان ابوترابی
درود خرد یاران در یکتاپرس واحد ادبیات...