*****************************************************************
مفتون امینی
آفتاب را به تو نمی دهم
تا خرده خرده بشکافی اش، واز آن هزار ستاره بسازی
ماه را به تو نمی دهم
تا به خاطر کوه نور، دریای مروارید را انکار کنی
ستاره ها را به تو نمی دهم
تا بگویی خوشا شب های بی مهتاب
آسمان را به تو می دهم
تا ندانی که چه باید کرد
-------------(2)-------------
پاييز گفت:
»ميوه هاي سرخ«ام، »جنگلهاي رويايي«ام، » شبهاي ضيافت « ام
زمستان گفت: چه بگويم؟
* * *
بهار گفت:
نسيم گرهگشايام، آفتاب زندگي بخشام، و اين پرگلام
تابستان گفت:
چه بگويم؟
* * *
و شاعر
به جاي همه خاموشان، سخن گفت . . .
------------(3)-----------
باران
وقتی که از یک چتر آویخته می چکد
باران
وقتی که از یک زنگ به صدا درآمده می چکد
یا از یک قفل بسته
باران
وقتی که از شادی یک دهقان می چکد
یا از شتاب یک میهمان
یا حتی
وقتی که از یک علامت تعجب «!»
در هر حال
قطراتی از خود را بر کاغذ سپیدی می پراکند
که من
روی آن شعری خواهم نوشت
و شگفت آنکه اینجا
قطره زودتر افتاده دیرتر می خشکد
و آنکه
در جایی پایین تر از همه چکیده است
زیباتر نقطه ای است
برای پایان یک شعر..
*******************************
علی جهانگیری
پابوسش آب
و معبدی روان
بر رودخانه ی کف آلود
کف به لب آورده سنگ
از لامسه ی باران
بارگاهش همه گنبد سبز
جنگلی هراسان در من جیغ می کشد
پناه می برد به شعرهایم
-----------(2)-----------
وقتی گذشته ای
انگشت های تو را تاراج می کند
چهره ات را به روی پنجره ها می بندی
رودخانه از چشم های تو می گذرد
و تو چشم هایت را می بندی
-----------(3)-----------
منی از من کمی دورتر
بال می کشد کرکس درخشان
منی از من کمی این جاتر
تمشک وحشی گل می دهد
طبقه هفتم هر آپارتمان
به هر رنگی که باشد، آبی است !
نگاه می کنم به پرواز کرکس
به شکوفه های تمشک
و سرنوشت اتاقم کم کم آبی می شود
******************************
محمود مشرف آزاد تهرانی( م. آزاد)
مثل پرندهای که در او شور مردن است
مثل شکوفهای که در او شور ریختن
مثل همین پرندهی خاموش کاغذی
آنجا نشسته بود.
نگاهش پرندهوار
و پشت او به باران
باران پشت پنجره بارید و ایستاد...
من بیم داشتم که بگویم
شکوفهها از کاغذند
من بیم داشتم که بگویم
پرنده را
نُه سالِ پیشتر
توی بساط دستفروشی خریدهام
و چشمهای او را
از شیشههای سبز تهی کردهام.
من بیم داشتم که بگویم
اتاق من
خاموش و کاغذی است
باران پشت پنجره باران نیست.
باران پشت پنجره
بارید
ایستاد
من بیم داشتم
مثل همین شکوفهی خاموش.
مثل همین پرندهی خاموش،
آنجا نشسته بود
و پشت او به پنجرهی سبز
من بیم داشتم که شبی
موریانهها
بیداد کرده باشند!
******************************
روشنک آرامش
دل های پر
تن های خسته
نگاه های خیره به صفحه
گاهی
خطی
پیامی
شعری و متنی
خستگی انتها ندارد عشق ابتدا
-------------------------(2)------------------------
*******************************
مژده تمری
غریبی آشنا
سایه رنگین کمانی بر حریم آرزو
و پنجره ای که از حضور دوست دارد گرم می شود
کسی اما نیست
تا بپرسیم
این تصویر سیاه است یا سپید
تصویر این دو پرنده که در یک قاب نشسته اند
کنار گفتگوی دو نگاه
راستی من به سوی او آمدم یا او بسوی من
از کدام درخت باید بپرسیم؟
-------------------(2)----------------------
تنها مدیون یک معجزه است
- دلم
*
کسی آسمان را به خانه ام بیاورد
ابرها پشت پنجره ی اتاقم به خواب رفته اند.
-------------------(3)-----------------------
ابرهای خاکستری
ساحل را دلگیر کرده است
آنقدر که
تنهاییِ بزرگِ دریا را
با چشم های بسته هم می توان دید
شعر ها اینجا
بی حرف مانده اند
و من
خوب می دانم
این دریا
یک مداد آبی کم دارد.
--------------------(4)-------------------------
روزی آسمان آبی می شود
سبزینه ها
با باران آشتی می کنند
پرنده ها آرزوهای کوچک خود را پرواز می دهند
تا تو از راه برسی و تمام نبودن هایت را
با خود ببری.
*******************************
انسیه مظفری
از انتها
از انتها به ابتدا میروم
میانهی راه
سه شعر تازه میروید
و عصر پاییز
از ابتدای بهار دست نمیکشد...
بگو
بگو زنی که سایهاش را
برمیدارد
و از انتها به ابتدا قدم میزند
می رود یا میآید؟
----------------(2)--------------------
عبور کردیم
نه مثل دو سیارهی سرگردان
در دو مدار موازی،
نه!
عبور ما
رقص هزار ستاره بود
در بیانتهای مکرر تاریکی
دو کهکشان لبریز بودیم و
عبور ما
از میانهی اوهام نامتناهی یک رویا
میگذشت....
میدانی
کهکشانها
از دل هم عبور میکنند و
هیچ دو ستارهای
بههم برنمیخورند....
----------------(3)----------------
در صدایت آفتاب داری
حرف که میزنی
انجماد دیروز آب میشود
و بغض یخزدهای
میریزد توی آوازهای ناخواندهی گلویم
و دستهایم دوباره
پر از بنفشه میشود
حرف بزن
و در باغچههای بهارم بنفشه بکار
**************************************************************
انتهای پیام/
خسته نمانید خوبان در یکتاپرس واحد ادبیات
درود برای شما