ای همه ی پنجره ها رو به تو | یکتاپرس
صفحه شعر یکتاپرس/ رضوان ابوترابی
با شعرهایی از: سید حسن حسینی؛ محمدرضا مهدیزاده؛ کورس احمدی؛ فریده نصوحی؛ محمد مبشری؛ مریم عباسی؛ فاطمه اتحاد؛بدری دهنوی
کد خبر: ۱۳۴۸۹۳
۱۷:۴۶ - ۱۲ مرداد ۱۴۰۲

ای همه ی پنجره ها رو به تو

********************************************

ای همه ی پنجره ها رو به تو

سید حسن حسینی

هلا، روز و شب فاني چشم تو
دلم شد چراغاني چشم تو

به مهمان شراب عطش مي دهد
شگفت است مهماني چشم تو

بنا را بر اصل خماري نهاد
ز روز ازل باني چشم تو

پر از مثنوي هاي رندانه است
شب شعر عرفاني چشم تو

تويي قطب روحاني جان من
منم سالك فاني چشم تو

دلم نيمه شب ها قدم مي زند
در آفاق باراني چشم تو

شفا مي دهد آشكارا به دل
اشارت پنهاني چشم تو

هلا توشه راه دريا دلان
مفاهيم طوفاني چشم تو

مرا جذب آيين آيينه كرد
كرامات نوراني چشم تو

از اين پس مريد نگاه توام
به آيات قرآني چشم تو

----------(2)-------------

من کزین فاصله غارت شده ی چشم تو ام
چون به دیدار تو افتد سرو کارم چه کنم

یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است
میله های قفسم را نشمارم چه کنم؟

*********************************************

ای همه ی پنجره ها رو به تو

محمدرضا مهدیزاده

نگاه کن
چه مرده های قشنگی در خیابان
راه می روند
چه زنده های رنگارنگی در شعر من
به خواب رفته اند
درختان زغال شده اند
و مداد ها
شاخ و برگ داده اند
چه کسی این پازل را
اشتباه چیده است؟
----(2)------
برگ به برگ
کلمه به کلمه
حرف به حرف
درختان دنیا را
ورق می زنم
نقطه پایان کجاست؟
------(3)------
چشم می بندم
زندگی دور می شود
از دریچه های قلبم می گذرد
و از نوک انگشتانم
بیرون می رود
چشم باز می کنم
مرگ پیدایم می کند

*********************************************

ای همه ی پنجره ها رو به تو

کورس احمدی

درچشمۀ چشمان تو، طوفان شده ای دوست
صد آینه در چشم تو مهمان شده ای دوست

امشب شب میلاد گل عشق و بهاراست
کز فرط خوشی آینه باران شده ای دوست

از خانۀ من تا دل هر باغ بهشتی
هر کوچه و هر کوی چراغان شده ای دوست

مهتاب سراسیمه لب برکۀ شوقت
چون ماهی له له زده عریان شده ای دوست

صداها غزل از حافظ شیراز، یکایک
در طرز تماشای تو پنهان شده ای دوست

یا مولوی از قونیۀ عشق رسیده است
در کنج لبت باز غزل‌خوان شده ای دوست

انگار خدا هم به تماشات نشسته است
مبهوت دل‌انگیزی انسان شده ای دوست

با ما بگو از عشق بگو آه که حرفت
خوش طعم‌تر از قند فریمان شده ای دوست

--------------------(2)------------------------

ای همه ی پنجره ها رو به تو
شهر و ده آشفته ی آشوب تو

کوه مه آلود پر ابهام من
عشق پر آوازه ی گمنام من

ای عسل از شوق تو شیرین شده
شهر شب از چشم تو آذین شده

کاش دلم پیش شما بود و بس
آن طرف پنجره ها بود و بس

من همه ویرانی و ویرانی ام
حک شده این نقش به پیشانی ام

از ته دهلیز زمین آمدم
باز به این دوزخ کین آمدم

برگ زمینگیر زمستان منم
گم شده در زوزه ی طوفان منم

سرد و نفسگیر و ترک خورده ام
زیر تلنبار خودم مرده ام

مثل نفس های سراسیمه ام
گم شده اینجا به خدا نیمه ام

عقربه ی ساعت مرگم تو باش
لحظه ی جان دادن برگم تو باش

کی؟ تو به داد دل من می رسی
باز رهانیش ز دلواپسی

حادثه شو اول تقویم را
خط بزن از دفتر من بیم را

حادثه این است که در می زنی
صبح به هر پنجره سر می زنی

حادثه برخورد دو چشم تر است
لحظه ی پرواز دو تا کفتر است

حادثه یعنی که من آبی شوم
عاشق نارنج و گلابی  شوم

حادثه یعنی که تو از گل سری
از همه ی آینه ها بهتری

حادثه یعنی که تکلم کنی
نام مرا روی زمین گم کنی

حادثه یعنی که جهان مال توست
هر چه غزل هست همه فال توست

ای گل خوش خنده ی آتش تبار
نسبت فامیلی من با بهار

در ته چشمان تو پرپر زدند
هر چه پرنده است به تو سر زدند

چشم تو سر منشا انگورهاست
ساقی هر روزه ی مخمور هاست

ای گل نیلوفر بودایی ام
پیچک پیچیده به تنهایی ام

مطلع هر شعر تماشای توست
پای غزل های من امضای توست

بوی دل انگیز غزل می دهی
طعم تب آلود عسل می دهی

پیرهنت بافته از ابر و نور
گل زده بر دور و برش از بلور

ای ز بهشت آمده ی خاکی ام
آدم خاکی تن افلاکی ام

تو گل گلدان اتاق منی
شعله ی مادام اجاق منی

وسوسه ی گندم وسیبم تویی
آن که دهد باز فریبم تویی

باز به من معنی بودن بده
فرصت از عشق سرودن بده

اینکه نباشی به خدا فاجعه است
یخ زدن پنجره ها فاجعه است

پنجره را بسته ام از دوری ات
یوسف من خسته ام از دوری ات

بی خبر از دغدغه و اظطراب
بند دل نازکم امشب بخواب

جاده ی طولانی و پر پیچ وخم
باز رساند دو نفر را به هم

می رسی وشب همه شب روشن است
هرچه خوشی هست همه با من است

********************************************

ای همه ی پنجره ها رو به تو

فریده نصوحی

کنار سایه ام کوتاه می شوم
زل زده ام به زنی که با چشمانش از من بالا می رود
دو تکه می شوم
حالا نیمه ای زیبا و خاموشم
که پشت در بسته این شعر مانده است

-----------(2)----------------------

برای تو شدن
من آفریده شدم
این است که خودم را
کوتاه قدم می زنم...
شاید با اندکی گناه
اوقات زمین را تلخ کنم!؟
یا در پیاده روهای آسمان
سرما بخورم...
خواب هایم را
در نامه ای برایت فرستاده ام
کمی بیدار که بمانی
چشمانت
ساده و عاشق می شوند

*************************************

ای همه ی پنجره ها رو به تو

محمد مبشری

در چشم های خسته ی من این فروغ عشق
یادآور سرود غمی بی کرانه بود
اما چه سود و درد که این قلب ناامید
میران و سرد و شعر غمش بی ترانه بود

شاید همان نگاه که عشقم از آن دمید
شعری پر از شکایت دل از فراق بود
آن خنده ای که لرزش گرمی به عشق داد
یک آرزوی تازه ی بی اشتیاق بود

قربانی نگاه توام ای بهار عشق
تیری فکن به قلب من از ترکش وصال
من آشنای سردی آغوش غربتم
کاش این هوس دگر نشود ظلمت خیال

ای رهنورد حسرت رویای سرنوشت
روزی بیا و شهر دلم پر ز نور کن 
در کوچه باغ خلوت شب های انتظار
در امتداد گرمی قلبم عبور کن

من از صدای خسته ی این باغ پر ز عشق 
شعری پر از لطافت باران شنیده ام
بر گونه ی شقلیق گلزار قلب خویش 
اشکی به رنگ شبنم آواره دیده ام

ای خواهش دوباره ی اندوه هر نگاه
خرم شبی که قدر شناسی نهیب عشق
شاید دوباره شعله ی سوزان عشق تو
پنهان کند به قلب من از غم نصیب عشق

-------------(2)----------------
تقدیر تو را فال تو را می فهمم
زخمی شدن بال تو را می فهمم
سوگند نمی خورم ولی باور کن
از عمق دلم حال تو را می فهمم
-------------(3)---------------------
صد راز نهان غم در سینه ی توست 
مظلوم کشی شیوه ی دیرینه ی توست 
گر جانب احتیاط از ما سر زد
آن هم به دلیل سوء پیشینه ی توست

 
***********************************************

ای همه ی پنجره ها رو به تو
 مریم عباسی
از پرسه‌ی شبانه‌ی من ماه رفته است
دردی به سینه مانده ولی آه رفته است

موی تو را نشد بزنم چنگ، در خیال
دستم به سمت رشته‌ی کوتاه رفته است

هرگز به عمق آبی دریا نمی‌رود 
آن قطره‌ای که در دهن چاه رفته است

کی غصه سوزن است به انبارِ کاهِ دل
انبارِ سوزنی شده دل، کاه رفته است

در سنگر امید تو سرباز مانده‌ام
از کشور خراب شده شاه رفته است

دیگر نمانده هیچ کسی از تبار عشق
با سیلِ خون، قبیله‌ی خونخواه رفته است

دارد هزار صفحه سفرنامه‌ی سفید
دیوانه‌ای که توی خودش راه رفته است

---------------(2)----------------
به من شک داری و با خنده می‌گویی یقین دارم 
نشسته در دلم دردت، چه دردی دلنشین دارم! 
جهانِ این و آن شاید، تو را مجذوب خود کرده 
جهانی دورتر از آرزوی آن و این دارم 
لباس آستین کوتاه می پوشم، تماشا کن
به جای مار دستی بی نمک در آستین دارم 
گذشته کارم از قصر شنی، دریای وحشی باش 
برای موج های سرکشت دیوار چین دارم 
دلم شکلِ مسافرخانه های بینِ راهی نیست 
سفر کن تا ابد با من، دلی بی سرزمین دارم 

********************************************

ای همه ی پنجره ها رو به تو
فاطمه اتحاد

زمین نخورده، نمی داند از چه می گویم
چگونه خوب شود جای زخم زانویم

غریبه زخم اگر زد که جای حیرت نیست
چگونه دسته ی خود را بُرید چاقویم!

از این شمار ستاره در آسمان دلت 
عجیب نیست نیاید به چشم، سوسویم

جواب حسرت زلف مرا چه خواهی داد
که جای دست تو برف است سهم گیسویم

به سخت جانی خود غرّه بودم اما حیف
غم فراغِ تو یَل بود و بُرد از رويم

مپرس حال دلم را ، نمانده امّيدی
خدا کند برسد قبل مرگ ، دارویم

من چندمین شکار توام ؟ اعتراف کن
اصلاً بگو که یار توام ؟اعتراف کن
------------------(2)------------------
هر دم خیال صید غزالی ست در سرت
از این میان شمار توام ؟ اعتراف کن

اصلاً شکارهای خودت را شمرده ای ؟؟
آیا یک از هزار توام؟ اعتراف کن

تیرت خطا نرفت مگر روز صید من
تنبیه روزگار توام، اعتراف کن

هر چند سیب سرخ نبودم برای تو
دلخونترین انار توام، اعتراف کن

کِی مبتلا شدی و شدی صید دیگری؟
وقتی که من دچار توام ،اعتراف کن

گل را به تازیانه نوازش نمی کنند
دیدم به چشم، خار توام اعتراف کن

*************************************************

ای همه ی پنجره ها رو به تو

بدری دهنوی

ثانیه ثانیه خط می خورم
حوالی فصل هایی که
ممتد زمستان است
حالا
ادامه ی آدم برفی ها را بگیر
می خواهم قبل از رسیدن به رودخانه
آنقدر صدایت را پارو بزنم
که این قایق کاغذی در حافظه ام پهلو بگیرد
-------------------(2)-------------------------
می اندیشم
به سکوت مترسک
به پای خیالی که
جالیز کلمات است
حالا هر چقدر هم بنویسی کلاغ
از خواب نمی پرم
وقتی ادامه ات را
با هر فصلی به اشتراک می گذار

********************************************

انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر:
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
مجیدسلمانی
Germany
۲۱:۴۳ - ۱۴۰۲/۰۵/۱۲
ثانیه،ثانیه،خط می خورم
حوالی فصل هائی که،
ممتد زمستان است.
بدری دهنوی.
احسنت به خانم دهنوی