وقتی بیا که حوصله ی غنچه تنگ نیست | یکتاپرس
معرفی کتاب/ یکتاپرس/ رضوان ابوترابی
--: سلمانی به خوبی می داند که قوی ترین رکن هر غزلی عنصر عاطفه و احساس آن می باشد و سایر عناصر شعری باید به مدد این عنصر عرض اندام کنند.
کد خبر: ۱۱۱۷۶۴
۱۰:۳۰ - ۱۲ دی ۱۴۰۱

وقتی بیا که حوصله ی غنچه تنگ نیست

معرفی کتاب/ رضوان ابوترابی _______________________________________________________________

محمد سلماني ( شاعر) سال ۱۳۳۴ در اردبيل متولد شد. پس از پایان تحصيلات ابتدايی، به تهران مهاجرت کرد و در كنار تكميل تحصيلات خود به سرودن شعر پرداخت. او از اواسط دهه ۵۰ غزل را به‌صورت جدی آغاز کرد. و خود را با کتاب غزل زمان به جامعه ادبی معرفی کرد. وی با چاپ مجموعه هایی مانند: تب نیلوفری، می‌خواهمت ای خواسته غیرحضوری جامعه ادبی را با یکی از سرآمدان غزل معاصر آشنا کرد.

وي از جمله معدود شاعرانی است كه با آگاهي کامل از ويژگي‌هاي خاص دنیای غزل، سال هاست در هواي تغزل تنفس مي‌كند. و در میان اهالی ادب چهره ای برجسته و شناخته شده است. او با غزل هایش به دیدگاه های آوانگارد ثابت کرد كه قالب سنتي با چارچوب مشخص و محدود خود مي‌تواند پاسخگوي نيازها و دغدغه‌ هاي انسان امروز باشد.

بی شک غزلیات محمد سلمانی، او را از دیگر شاعران معاصر متمایز می کند، چرا که زبان انتقادی و پوشیده و کنایه آمیز گویی، قوت بیان و استحکام و پشتوانه فکری و خلق مضامین تازه ای که در اغلب در آثار او به چشم میخورد دلیل این ادعاست.

سالار عبدی(شاعر و منتقد)در نقد شعر سلمانی می نویسد: معضلی که بلای جان شعر امروز ما گشته ایماژ یسم است که خوشبختانه غزل سلمانی تن به آن نداده است. امروز برخی شاعران ، عاطفه، احساس و پیام اصلی شعر خود را چنان در کوچه پس کوچه های تصاویر گُنگ و مبهم شعر خود گم کرده اند که خواننده پس از چند بار خوانش شعر و سردرگمی و بلاتکلیفی، از خیر شعر و ماوقع می گذرد و چاره ای دیگر می اندیشد. تصاویر غزل سلمانی روشن، گویا و بکرند. ولی از مضامین زیبا و قابل تأملی در شعر خویش استفاده کرده است که نشان از وقوف بالای وی از رموز غزل و سرشاری عاطفه و احساس اش دارد. سلمانی به خوبی بر این نکته واقف است که قوی ترین رکن هر غزلی عنصر عاطفه و احساس آن می باشد و سایر عناصر شعری باید به مدد این عنصر عرض اندام کنند . وی کمتر دچار بازی های بیهوده و افراطی زبانی گشته است و گه گاه به کوتاه ترین شکل ، بلندترین و تأثیرگذارترین مضامین را خلق کرده است. بنگرید :

1) از میوه ی درخت اساطیری پدر/ سیبی رسیده بود به دستش که کال بود

2) می ریخت برگ های خزان دیده روی گل/ یعنی خراب بر سر آباد می وزید

3) با برگ گل نوشته روی دیوار باغ ما / وقتی بیا که حوصله ی غنچه تنگ نیست

می بینیم که سلمانی به خوبی ظرایف تأثیر گذار شعر را با ذهن و عاطفۀ تغزلی خویش سیراب نموده وبرای نوشیدن خوانندگان با ذوق خود در کوزۀ غزل خود جای داده است. موتیف های شعری این مجموعه هم از قانون کلی غزل امروز تجاوز نکرده است. سلمانی در این مجموعه به خوانندۀ شعرش شاعری را نشان می دهد که با عاطفۀ لبریزش توان هماهنگ کردن خود را با زمختی ها و تبعیض های زندگی سرد و ماشینی ندارد و از این روی موتیف اعتراض و پرخاش، پررنگ ترین صیغۀ این مجموعه به شمار می رود.

قسمتی از مصاحبه قبلی استاد سلمانی با یکتاپرس را در اینجا می خوانیم:

_برای از بین بردن فاصله ی هنرمند یا شاعر ، با هنر پذیر یا همان مخاطب چه کاری باید انجام داد ؟

سلمانی:من بعید میدانم که هنرمند بتواند به این شکل برای مخاطب کاری انجام دهد .البته نمی گویم که بی تاثیر نیست ، اما اگر دقت کنیم مثلا ما درقرن چهارم می بینیم که شعر ملا هادی درمیاد، بعد از آن شعر عرفانی بوجود میاد که می شود شعر حافظ، بعد مشروطه می آید که تغییرات دیگری انجام می گیرد ، یعنی من می خواهم بگویم که شعر تابعیست از حرکت های مختلف جامعه. اما اینکه هنرمند یکی از عوامل جلب مخاطب عام می تواند باشد شکی نیست ، چون هنرمند می تواند ذائقه مخاطب عام را عوض کند، چرا که هنرمند چیزی را که از جامعه برخاسته است می گوید نه چیز دیگری را .هنرمند مخاطب عام را می تواند تشویق کند برای مطالعه. الان در جامعه ی ما تعدادی پژوهشگر هستند ، مثلا می نشینند شعر خاقانی را تفسیر می کنند اما این دیگر کار شاعر نیست ، چون شاعر که نباید بنشیند و شعر خودش را برای مخاطب معنا کند. بنابراین مخاطب با توصیه ی شاعر اگر مطالعه اش را زیاد کند و نظرات پژوهشگران را مطالعه کند ، یقینا بعد ها هر مخاطبی برای خودش پژوهشگری شده و به راحتی به معانی راه پیدا می کند.

__ مسئولیت هنرمند چیست؟

استاد سلمانی : ما بخاطر این که هنرمند دنیا را گوناگون می بینه و نگاه تازه تری داره، انتظار داریم آن چیزی را که ما نمی بینیم به ما نشان بدهد .
__در واقع خوب دیدن را؟
استاد سلمانی :من انتظار دارم هم خوب دیدن و هم بد دیدن را به ما نشان دهد .و به مخاطب بگوید که جهانی که شما می بینید جهان کامل نیست ، جهان دیگری هم هست که من می بینم و شما نمی بینید.

غزل هایی از این شاعر توانمند را می خوانیم:

آن قدر پلک حضرت دریا پریده است
تا انتظار آمدنت را کشیده است

از جاشوان شنیده قرار من و تو را
دریا که بی قرار به ساحل رسیده است

بانو! حسود نیستم اما نگاه کن
دریا شبیه آدم دریا ندیده است

این سان که زل زده ست به چشمت، گمان کنم
دریا برای صید تو برنامه چیده است

گفتند در قلمرو دریا قدم نزن
دریا مگر زمین خدا را خریده است؟

_________________________________

عشق پرواز بلندی‌ست مرا پر بدهید 
به من اندیشة از مرز فراتر بدهید

من به دنبال دل گمشده‌ای می‌گردم 
یک پریدن به من از بال کبوتر بدهید

تا درختان جوان، راه مرا سد نکنند 
برگ سبزی به من از فصل صنوبر بدهید

یادتان باشد اگر کار به تقسیم کشید 
باغ جولان مرا بی‌در و پیکر بدهید

آتش از سینة آن سرو جوان بردارید 
شعله‌اش را به درختان تناور بدهید

تا که یک نسل به یک اصل خیانت نکند 
به گلو فرصت فریاد ابوذر بدهید

عشق اگر خواست، نصیحت به شما، گوش کنید 
تن برازندة او نیست، به او سر بدهید

دفتر شعر جنون‌بار مرا پاره کنید 
یا به یک شاعر دیوانة دیگر بدهید
________________________________

آن روزها کـــــه شرط بقا قیل و قال بود
عاشق ترین پرنده ی سرش زیر بال بود

«حافظ ! دوام وصل میسر نمی شود»
سرگرمــی پرنده ی بدبخت فــــال بود

یک مرد در میــــان آیینــه ســــال ها
با یک نفر شبیه خودش در جدال بود

تدبیر چیست ؟ راه کدام است ، دوست کیست
این حرف هـــا همیشه برایش ســـوال بــــود

از میــــوه ی درخت اساطیــــری پـــدر
سیبی رسیده بود به دستش که کال بود

از ما زبان توبه گشودن بعید نیست
از او مرا ببخش شنیدن محــال بود

در پاسخ نشان رفیقت کجاست ؟ گفت
حرفـــی نمــی زنــــم بنویسید لال بــود

__________________________________ 

انتهای پیام/ 

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر:
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Germany
۱۷:۱۰ - ۱۴۰۱/۱۰/۱۲
متن ها وشعرها خوب وخواندنی .....