به گزارش یکتاپرس «مرضیه بشیران» یکی از معلمان نخستین و قدیمیترین مدرسه باغچهبان تهران است که از سالها بودن در کنار دانشآموزان این مدرسه تجربه و خاطرات بسیاری دارد که خیلی از آنها را با ما به اشتراک میگذارد تا به گفته خودش یادآوری آنها بتواند به اعتلای مدارس باغچهبان و پیشرفت ساکنانش کمک کند.
تدریس رایگان
۶۱ساله است و عاشق بچهها. برای همین بعد از گرفتن مدرک تحصیلی دیپلم که مصادف میشود با انقلاب فرهنگی و بسته شدن دانشگاهها، یک راست میرود سراغ معلمی و حتی میپذیرد یک سال رایگان و فقط برای کسب مهارت کنار معلمان دیگر بنشیند و بیاموزد تا بتواند به آرزویش که بودن با بچههاست، برسد.
رشتهاش آموزش کودکان استثنایی است و بعد از یک سال، درخواست کار در مدارس خاص را میدهد و بعد از کش و قوسهای بسیار سرانجام جذب مدرسه باغچهبان و این آغاز یک راه پرفراز و نشیب و آموزش به دانشآموزان کمشنوا و ناشنوا برایش میشود. راهی که همچنان در آن گام برمیدارد. بشیران میگوید: «تدریس به بچههای خاص کار بسیار سختی است که فقط عشق باعث میشود کسی در این راه، تاب بیاورد. وقتی بچهای را میآورند به مدرسه و او نمیشنود و کلمهای هم نمیگوید و من بعد از تلاش بسیار او را به حرف میآورم، حتی در حد یک کلمه، انگار تمام هستی را به من میبخشند و تلاشم را دوچندان میکنم تا او بیشتر یاد بگیرد.»
او میافزاید: «وقتی بازنشسته شدم، پیشنهاد دادم که مدرسه دوباره به من فرصت بودن با کودکان ناشنوا را بدهد. خانوادهام هم دیدند که من اینطور شادترم، حمایتم کردند و این شد که سالها بعد از معلمی دوباره به باغچهبان یک در محله یوسفآباد برگشتم و الان به بچهها ناشنوای اوتیسم رایگان درس میدهم.»
کارِسخت ولی نتیجهبخش
کار با بچههای ناشنوا سخت است و مهارت خاصی میخواهد. این وضعیت زمانی دشوارتر میشود که دانشآموز چند معلولیتی باشد، یعنی هم نشنود، هم اوتیسم و کمتوان ذهنی باشد. اینجاست که یک تیم حرفهای در مدرسه باغچهبان پای کار میآیند تا معلم بتواند از پس آموزش آنها برآید. بشیران میگوید: «گنجینه کلمات بچههای ناشنوا و کمشنوا بسیار کم است. مثل اینکه شما مثلاً به زبانی غیر از زبان مادری صحبت کنید و کسی چیزی متوجه نشود. این بچهها حتی اگر عمل کاشت حلزون هم انجام دهند با اینکه قادر به شنیدن میشوند، ولی چون کلمات را نمیشناسند و درکی از آن ندارند، آموزش به آنها سخت است. باید سادهترین کلمه را، تکتک به آنها آموزش داد. کودک باید همه کلمات را ببیند، لمس کند تا متوجه شود. مثلاً اگر بخواهیم کلمه پنیر را به او یاد دهیم باید پنیر را سر کلاس ببریم و... رنگها را نیز به همین روش.»
او درباره وضعیت کودکان چندمعلولیتی بیشتر توضیح میدهد: «بچههای اوتیسم اصلاً ارتباط چشمی برقرار نمیکنند. معلم با آموزشهایی که دیده ابتدا باید کاری کند که او به چشم معلمش نگاه کند و ارتباط اولیه شکل گیرد. بعد یک تیم متشکل از گفتار درمان، تربیت شنوا، کار درمان، مشاور، معلم، معاون، مربی بهداشت و مدیر همه با هم کار کنند و فرایند آموزش را پیش ببرند.»
بشیران معتقد است همه این کارها زمانبر، ولی نتیجهبخش است آن هم در صورتی که مادر و پدری فرزند کمشنوای خود را خیلی زود مثلاً از ۲ سالگی به مدرسه بفرستند. در این صورت کودک بهتدریج آموزشها را میپذیرد و از ۶ سالگی قادر به تحصلی در مدارس عادی (به شرط تأیید اعضای تیم و یکمعلولیتی بودن) خواهد بود و صددرصد پیشرفت خواهد کرد.
خاطرات تلخ و شیرین
سالها تجربه اندوخته و با ناشنوایان و کمشنوایان، زندگی کرده است. بشیران میگوید: «مدرسه باغچهبان برای من بهشت روی زمین است و بچههای ناشنوا پر از عشق و شورند. وقتی متوجه درس و کلمات میشوند آنقدر زیبا و قشنگ واکنش نشان میدهند که حاضری توانت را ضربدر هزار کنی تا آنها بیشتر یاد بگیرند و بخوانند. بچههای زیادی داشتم که الان به جایی رسیده و زندگی تشکیل دادهاند، مثل «حسین» که الان کشتیگیر قهرمانی است یا «الهه» که صاحب ۲ فرزند سالم و زیباست.»
این معلم پرتلاش، خاطرات تلخ هم دارد که آنها را با اندوه تعریف میکند: «شیوع ویروس کرونا برای بچههای چندمعلولیتی چون ایمنی پایینی داشتند، حوادث بدی رقم زد که هنوز آنها را فراموش نکردهام.»
تورهای علمی و هیجانِبچهها
برای اینکه آموزش برای بچههای کمشنوا و ناشنوا باورپذیرتر شود آنها باید کلمات و رفتارها و لحظات بهصورت زنده آشنا شوند. برای همین در مدرسه باغچهبان برای بچهها جشن تولد میگیرند، مراسم سینهزنی برگزار میکنند و آنها را به بازدیدهای علمی میبرند. بشیران هم یکی از معلمانی است که معمولاً برای همراهی در این برنامهها علاقه نشان میدهد. او خاطرهای از گردش ناشنوایان باغچهبان در پارک دایناسورها به یاد میآورد: «در بازدید از این پارک اعضای بدن دایناسورها را برای دانشآموزان توضیح میدادم و اینکه دندان صاف نشاندهنده علفخواری و دندان تیز نشانگر گوشتخواری دایناسورهاست. بچهها خیلی هیجان زده بودند. بعد از بازدید به مدرسه برگشتیم. با آینه و با کمک خود بچهها دندانهای تک تکشان را بررسی کردیم و در نهایت به این نتیجه رسیدند که ما آدمها هم دندان صاف داریم و هم نوک تیز، بنابراین هم گوشتخوار هستیم هم گیاهخوار.»
او میافزاید: «در مدارس باغچهبان سعی میکنیم دانشآموزان در کنار آموزش الفبای گویا و دستی که اختراع مرحوم جبار باغچهبان است، مهارتها را بهصورت عملی هم فرا گیرند تا در ذهنشان حک شود و همیشه در یادشان باشد.»
وقتی ناشنوایان به مدارس عادی میروند
امروزه ناشنوایی و کمشنوایی قابل درمان است و بسیاری از کودکان با عمل کاشت حلزون میتوانند به خوبی بشنوند. بشیران از این اتفاق بسیار خوشحال است، ولی موضوعی که او را ناراحت میکند، توصیه برخی از پزشکان به خانوادههاست که به آنها میگویند فرزندانشان را بعد از کاشت حلزون در مدارس عادی ثبتنام کنند. در حالیکه این معلم دلسوز مدرسه باغچهبان تأکید میکند: «این توصیه پایه علمی ندارد و ورود ناگهانی کودک به دنیای مدارس عادی او را به شدت دچار اضطراب و وحشت میکند. بچههایی که عمل کاشت انجام میدهند و قادر به شنیدن کلمه میشوند، بعد از تأیید مدرسه یک روز در هفته میفرستیم یک مهد در مدرسه کودکان عادی. من خودم روزهای تعطیلم را همان مهد میروم و با معلم آنجا تبادل نظر میکنم که ببینم بچه من ارتباطش با بقیه چطور و یادگیریاش در چه حد بودهاست. ضعفش چیست. وقتی دیدم کودک نقطه ضعف ندارد، بعد از یک سال او را در ۶ سالگی، ۲روز در هفته به مدرسه آمادگی میفرستم تا با محیط مدرسه ارتباط بگیرد. بچهها را بشناسد، معلمها را ببیند و بعد از آن تازه تأیید میکنم که دانشآموز من برای رفتن به مدارس عادی مشکلی ندارد و میتواند آنجا تحصیل کند.»