جهانگیری: گسترش معنا در حد استعاره و تمثیل است | یکتاپرس
در گفتگو با یکتاپرس؛
شاعر، منتقد و محقق در بخش دوم مصاحبه درباره پیوست های معنا بر معنا صحبت کرد.
کد خبر: ۷۸۳۵
۱۴:۰۰ - ۲۳ دی ۱۳۹۹

جهانگیری: معنا موردی از پیش حاضر نیست

 

به گزارش گروه فرهنگی یکتاپرس، علی جهانگیری ،  خود درباره  پیوست های معنا بر معنا؛ با خبرنگار یکتاپرس صحبت کرد.

یکتاپرس: در مورد کتاب خود بفرمائید و برای اینکه از گفتگو خارج نشویم از پیوست های معنا بر معنا بیشتر بگویید.

یکی از اصطلاحاتی که اندیشمندان ما در آثار خود مطرح می‌نمایند اصطلاح «معنای معنا» است که از چند جهت قابل بررسی است. اما پیش از این جایگاه معنا یا همان پیام در بزرگان بلاغی و دیگر اندیشمندان ما قابل بررسی است ، مثلا جرجانی در کلیه نظریاتی که عنوان نموده خصوصأ در نتیجه گیری‌ها، مزیت را نه به لفظ داده و نه به معنا. در حالیکه بسیاری از پژوهندگان او را از عالمان معنا گرا می‌دانند.
اما در طرح مباحث، گاهی کفه را به سمت لفظ می‌چرخاند و گاهی به سمت معنا. ولی همانطور که گفته شد ، در جمع بندی‌ها، هم پوشانی این دو عنصر را، به عنوان غایت بلاغت مطرح می‌کند. و به آن « نظریه نظم » می گوید . دقت بفرمائید آن هارا یکی نمیداند ، بلکه در آن ها توانش همپوشانی را می بیند .
در کنار این ها اضافه کنید که او را به عنوان اولین فرمالیست می شناسند ، و این پرسش که چرا دیدگاه های او به فهم مسئله فرم و گسترش آن در ادبیات پس از خود می کشد . این ها نکته هایی است که ما را می رساند به همان رابطه فرم و محتوا در ادبیات امروز ما.

یکتاپرس: آیا شما هم به فرمالیست بودن دیدگاه های جرجانی اذهان دارید و کلا ادبیات ما را مثل شفیعی یک سر فرم گرا می دانید ؟ هر چند بسیاری عقیده دارند پس از براهنی نقد ما هم فرم گرا تر شده ، در این مورد گفتگو کنیم .

در مقاله دیگری گفته ام که جایگاه جرجانی در فرم و فرم گرایی کجاست ، اما اگرنظر خودم را بخواهید با مولفه هایی جرجانی را فرم گرا می دانم ، اما نه به شکل تعریف فرم در امروز ، در مورد نقد متمایل به فرمالیسم و دیدگاه های براهنی هم اجازه بدهید افرادی همچون هوشیار انصاری فر و دیگران گفتگو داشته باشند . اما چگونگی فرم گرا بودن دیدگاه های زبانی در ما و کلا ریشه های فرم درادبیات ما به گمانم باید از جرجانی آغاز کنیم .
در رویکردهای جرجانی به زبان سه ویژگی مهم به روشنی پیداست ، در درجه اول زبان را به صورت نظامی نشانه‌ای مورد مطالعه قرار می‌دهد. از سوی دیگر به تمام زوایای زبان همچون لفظ، معنا، بیان و معانی و بلاغت و فصاحت و غیره پرداخته . و در مرتبه سوم که مهم تر است ، معنا برای او موردی از پیش حاضر نیست. معنا را حاصل کنش سه سویهٔ متن و مخاطب و مؤلف می‌داند. و این سومی او را بسیار به آرای فرم گرایان در روایت امروزین نزدیک می کند .
در کتابی که در دست انتشار است همه این ها را با شرح و بسط بیشتری نشان داده ام ، اما به اصطلاحی در جرجانی اشاره می کنم به عنوان « اتساع » ، استفاده جرجانی از اتساع نوعی گسترش را در سر دارد ، ولی پرسش اصلی این است که چه نوع اتساعی را هدف گرفته است و اتساع در جرجانی معطوف به چه عناصری است ؟ آیا این گسترش در حوزه مجاز و استعاره و عناصر بدیع است که به اصطلاح چهره های خیال می گوئیم ؟ یا مراد او از این گسترش ظرفیت های درگیر با متنیت و کلیت اثر هنری است ؟
دو پرسشی که به گمان من تا حدود زیادی راه ما را روشن تر می نماید .
به هر شکل این گسترش در حوزه معنا و محتواست اما باز هم به این می رسیم که چه نوع معنایی را در سر دارد ، ما همواره با لایه های مختلفی از معنا در متن سر و کار داریم ، اما سه نوع معنا از همه آشکارتر است ، 1- معنای لغوی که به اصطلاح فرهنگ نامه ای است و بین همه مرسوم است ، 2- معنای رمزگان و هنری که درگیر چهره های خیال است 3- معنای متنی که درگیر مفاهیمی همچون بافت ، ساخت و فرم است . جرجانی به همه این ها می پردازد اما در نهایت دو نوع اتساع را مطرح می کند .
گسترش را در مرحله نخست حاصل مجاز و استعاره و بدیع و غیره می داند و به آن « معنای معنا » می گوید ، و در مرحله دوم که غایت دیدگاه های اوست گسترش متنی را هدف می گیرد و به آن « دلالت معنا بر معنا » می گوید .

یکتاپرس: یعنی جدای از معنای تحت اللفظی ما با دو نوع معنای هنری طرف هستیم ؟

نمی توان به آن لزوما هنری گفت ، باید پای خود را به آن سوتر بگذاریم و معنای متنی را هدف بگیریم ، مثل تعریف غربی ها از استعاره که به واژه و ترکیب محدود نمی شود ، و گاهی تمامیت یک متن استعاره از چیز دیگری است ، مثلا « صد سال تنهایی » مارکز از عناصر بیان هنری در رمان بهره های زیادی برده است ، ولی کلیت رمان صد سال تنهایی نیز استعاره از چیز دیگری می تواند باشد . استعاره بعنوان تصویر مینیاتوری یا استعاره بعنوان کلیت یک متن ؟ پرسش اصلی در دیدگاه های جرجانی این است .
بگذارید همین را روشن تر بگویم ، ، در کتاب‌های ادبی «اتّساع» را به معنای دوم و حاصل پیاده کردن شگردهای بدیعی در گسترش معنا بر می‌شمرند. اما همان طور که گفتم جرجانی دو نوع «اتساع» (گسترش معنایی) را در نظر دارد.
در حوزه بدیع، مراد او از گسترش معنا چیزی در حد استعاره و شگردهای تشبیه و تمثیل است، اما در جمع بندی نظریات خصوصا در کتاب دلائل‌الاعجاز و در بخش معنای معنا، مراد او از «اتّساع» در حوزهٔ متنی است، و معنای معنا را در عناصر بیانی (استعاره، مجاز، تمثیل) رها کرده و تلاش دارد معنای معنا را در عناصردیگر همچون حذف و ایجازو نحو و توانش های روایت متنی بیابد.
رویکرد دو گانه معنای اتساع را در مورد استفاده از اصطلاح «معنای معنا» نیز دارد و همین دوگانگی و به نوعی چند چهرگی باعث پوشیدگی چهرهٔ دیگر «معنای معنا» شده است و دیگران را دچار این تلقی نموده است که مراد جرجانی از دلالت معنی بر معنی، معنای دوم کلمه است (معنای رمزگان و استعاری)

یکتاپرس: حقیقتا گاهی دشواری هایی در فاصله گذاری بین این دو پیش می آید که نیاز به باز کردن آن داریم ، به هر شکل هر دو به کار گسترش معنا می آیند و هردو از معنای واژه به جای دیگری می روند ایا غیر از این است ؟

یقینا همین طوره ، اما جرجانی خود اشاره می کند که معنای معنا یا همان معنای دوم در قبل از او توسط دیگران گفته شده است و بر پایه کارکردهای بیانی مانند استعاره و تمثیل و مجاز (اتّساع) وجود داشته ، ولی چه معنای تحت اللفظی و چه معنای استعاری ( رمزگان و هنری ) نیاز به تقدم لفظ به معنا دارند ، و این نکته ای مهم در اندیشه پیشینیان از ارسطو و دیگران است ، ارسطو را عمدا می گویم زیرا بوطیقای او بسیار بر اندیشمندان ما خصوصا جرجانی تاثیر گذار بوده ، هر چند ممکن است انکار شود .
به هر شکل در قدما معنا بر لفظ مقدم است و تا جرجانی همین بوده است ، همگان را این باور بوده که اول اندیشه و معنا در ذهن نطفه می گیرد و سپس لفظ مناسب ان گزینش و ادا می گردد ، چه به گفتار چه به نوشتار ، و میزان رسایی و شیوایی انتقال معنا به وسیله لفظ ، همان مراتب فصاحت و بلاغت و معیار سخن گزیده می گردد و همه سخنان را با این عیار می سنجیده اند ، و این به روشنی قابل دسترسی است و هنوز هم اکثرا بر این گمانیم.
بر مبنای متونی که در اختیار داریم جرجانی از اولین کسانی بوده که در ظرفیت های متنی ، این نظام تقدم را بر هم زده است و در « دلالت معنا بر معنا » لفظ را مقدم بر معنا می داند و گاهی آن ها را یکی می انگارد ، و این دیدگاه را مدون و به گفتار امروزی آکادمیک کرده است ، این نیاز به گفتگوی گسترده تری دارد . اینکه چگونه پیش از انعقاد معنا ، لفظ خلق می گردد . و اینکه چرا می توان آن ها را یکی دانست .

برچسب ها: معنا ، کتاب

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: