به گزارش یکتاپرس 28 صفر سال هاست که در تقویم رسمی کشورمان جایگاه ویژه ای دارد و یادآور رحلت پاک ترین بنده خدا و آخرین فرستاده او حضرت محمد مصطفی (ص) است. ضمن عرض تسلیت به مناسبت سالروز رحلت پیامبر بزرگ اسلام، حضرت محمد (ص)، در ادامه این بخش از نمناک اشعاری زیبا را آورده ایم.
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
شعر بوی غم می آید
بوی غم می آید از شهر رسول
بوی اشک حیدر و آه بتول
آسمانی ها همه دل بی شکیب
بر لب شیر خدا امن یجیب
لحظه ها لبریز از دل وا پسی
فاطمه گریان ز داغ بی کسی
می چکد بر گونه ها با صد محن
دانه دانه اشک از چشم حسن
اینک، غم گرفته عالمین
بغض کرده گوشه ی خانه حسین
در میان حجره ای غرق ملال
آیه های اشک می خواند بلال
لحظه های اخر پیغمبر است
روح هستی در میان بستر است
با دلی محضون به حال احتضار
چشم های خسته ی او اشک بار
اشک او از بی کسی حیدر است
قصه نامردی و میخ در است
گوشه ای گرم نیایش با خدا
می برد بالا علی دست دعا
اهل بیت خویش را با اشک و آه
در وداع آخرین دارد نگاه
گاه گوید با علی از غسل و قبر
درد دل با چاه و مظلومی و صبر
گاه گوید با غم و درد و محن
غم مخور هستی من زهرای من
بعد من حامی دست حق شوی
اولین کس تو به من ملحق شوی
بعد من اجر رسالت هیزم است
هستی ام در آتش نا مردم است
اشک او تصویری از حق نمک
در میان کوچه ها غصب فدک
آسمان را رنگ نیلی می زنند
بین کوچه بر تو سیلی می زنند
قطره قطره اشک او دارد سخن
از دل و لب های پر خون حسن
در نگاه آخرش راز مگوست
حرف ها از بوسه زیر گلوست
سید محسن احمدزاده
شعر رحلت پیامبر
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
شهر مدینه، شهر رسول مکرم است
آنجا اگر که سر بسپارد ملک، کم است
شهر مدینه، آینه دار پیمبری است
کز خیل انبیا به فضیلت مقدم است
شهر مدینه، مهبط وحی و نبوت است
چشم و چراغ عالم و مسجود آدم است
شهر مدینه، منظره هایی که دیده است
بعد از هزار سال حدیث مجسم است
شهر مدینه، سنگ صبور است در حجاز
هم ترجمان زمرمه، هم روح زمزم است
شهر مدینه، شاهد راز شب علی است
با چاه های کوفه،هم آواز و همدم است
شهر مدینه سوخنه از داغ مجتبی
برگ و برش ملال و گلش حسرت و غم است
شهر مدینه، انس گرفته است با حسین
بعد از حسین آینه گردان ماتم است
شهر مدینه، گریه سجاد را که دید
چشم انتظار ریزش باران نم نم است
شهر مدینه، شاهد برگشت زینب است
گویا هنوز برلب او، خیر مقدم است
شهر مدینه، هدیه فرستد به قدسیان
از تربت بقیع، که اکسیر اعظم است
شهر مدینه، رنگ شفق یافت از ملال
گیسوی نخل هاش پریشان و در هم است
شهر مدینه، شاهد غم های فاطمه است
این خاک پاک جای قدم های فاطمه است
محمدجوادغفورزاده(شفق)
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
ای محمد (ص) ای رسول بهترین کردارها
حسن خلقت شهره در اخلاقها، رفتارها
در بیانت بند می آید زبان ناطقان
قامت مدحت کجا و خلعت گفتارها
بال رفتن تا حریمت را ندارد این قلم
قاب قوسینت کجا و مرغک پندارها
طفل ابجد خوان تو سلمان سیصد ساله است
استوار مکتب ایثار تو عمارها
تا نفس داریم و تا خورشید می تابد به خاک
دل به عشق بی زوالت می کند اقرارها
پای بوسی تو عزت داده ما را اینچنین
گل نباشد کس نمی آید سراغ خارها
کی رود از خاطرتم یادت که در روز ازل
کنده اند اسم تو را بر سنگ دل حجارها
داغ تو در سینه ی ما هست چون خاک تواییم
لاله کی روییده در آغوش شوره زارها
گل که منسوب تو گردد رنگ و بویش می دهند
شاهد حرفم گلاب و شیشه ی عطارها
وقت رزمت آنچنانی که میان کارزار
رو به تو آرند وقت خستگی کرارها
ای که با خون دلت پرورده ایی اسلام را
چشم واکن که نهالت داده اکنون بارها
سنگ می خوردی و می گفتی که ایمان آورید
کس ندیده از رسولی اینچنین ایثارها
با عیادت از کسی که بارها آزرده ات
روح ایمان را دمیدی بر دل بیماره
خم به ابرویت نیاوردی در این بیست و سه سال
بر سرت گرچه بلا بارید چون رگبارها
رفتی و داغ تو پشت دین رحمت را شکست
جان به لب شد از غمت، شهرت مدینه، بارها
تا که چشمت بسته شده ای قافله سالار عشق
رم نمودند عده ای و پاره شد افسارها
آنقدر گویم پس از تو میخ در هم خون گریست
ناله ها برخواست بعدت از در و دیوارها
(محسن عرب خالقی)
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
در سوگ حضرت محمد (ص)
ماتم جهانسوز خاتم النّبیّین ست؟
یا که آخرین روز صادر نخستین ست؟
روز نوحه قرآن در مصیبت طاهاست
روز ناله فرقان از فراق یاسین ست
خاطری نباشد شاد در قلمرو ایجا
آه و ناله و فریاد در محیط تکوین ست
کعبه را سزد امروز، رو نهد به ویرانی
زانکه چشم زمزم را سیل اشک خونین ست
صبح آفرینش را، شام تار باز آمد
تیره، اهل بینش را دیده جهان بین ست
رایت شریعت را، نوبت نگونساری ست
روز غربت اسلام، روز وحشت دی نست
شاهد حقیقت را، هر دو چشم حقْبین خفت
آهِ بانوی کبری همچو شمع بالین ست
هادی طریقت را، زندگی به سر آمد
گمرهان امّت را سینه یی پر از کین ست
شاهباز وحدت را، بند غم به گردن شد
کرکس طبیعت را، دست و پنجه رنگین ست
شد همای فرّخْ فر، بسته بال و بی شهپر
عرصه جهان یکسر، صیدگاه شاهین ست
خاتم سلیمان را اهرمن به جادو برد
مسند سلیمانی، مرکز شیاطین ست
شب ز غم نگیرد خواب، چشم نرگس شاداب
لیک چشم هر خاری، شب به خواب نوشین ست
پشت آسمان خم شد زیر بار این ماتم
چشم ابر پر نم شد در مصیبت خاتم
شیخ محمّد حسین غروی اصفهانی (مفتقر)