یادداشت/ عاقد سرابی ( شاعر و نویسنده)
چند روز پیش در سایت وزین یکتاپرس مطلبی خواندم به نام " موسیقی ایران به کجا می رود؟" با خواندن این مطلب چنان تحت تاثیر قرار گرفتم که بی اختیار قلم به دست گرفته و مطلب زیر را نوشتم. و در صورت امکان درخواست انعکاس این نوشته در آن سایت محترم را دارم. با تشکر _ عاقد سرابی
موسیقی: خوب یا بد ؟
نا دیده گرفتن آوای زیبایی های آرام ودلنشینِ هنر موسیقی اصیل، وبه فراموشی سپردنشان گوش و هوش آدمی را بر آن می دارد، که خواسته و نا خواسته با آهنگ های نا موزون مانوس مالوف شود وگاهی چنان دل به آن بسپارد، که اصالت زیباییهای بر گرفته از ذات طبیعت ،یکباره از وجودش رخت بر بندد، ویا اندک اندک رنگ بازد. وبه پوچی گراید، حتی دیگر نغمه ی نسیم بهارانه را که آمیخته با صدای دلنواز چکاوک شیداست؛ نبیند ونشنود . از آهنگ بهم خوردن بال پروانه ها که نغمه ی سازِ هزار آهنگ را می نوازد بی خبر ماند؛ از جست وخیز عاشقانه ها به وجد نیاید و لذتی نبرد.
بدیهی ست، طنین تبلیغات پر زرق وبرق نو پایان و تازه کارانِ موسیقی احساسات خفتگان را نیز بر انگیخته وبه جمع طرفداران پَر وپا قرص شان می افزایند، تا سیل نو آشنایانِ راه گم کرده بی اختیار به تالابی که با گل های کاغذی تزیین یافته است دچار آیند!!
حال هر آنچه زشتی ها و بد سُرایی ست هنر شعر و موسیقی تلقی می شود و منظر گاه موسیقی(مندر آرودی) ملاک اصل قرار می گیرد .
آنگاه رقص وپا کوبی های لجام گسیخته عنان اقبال بدست آرند و یکه تازی کنند.
تتلو ها پا به عرصه ی هنر می گذارند تا کاسب کارانه، هنررا از هنر تهی سازند ،و آنچه بایسته ی لیاقتشان هست حواله ی دیگران کنند تا خود را امروزی وصاحب نظر به خورد مردم دهند .
عجیب تر، از صحنه ی فریب موفق بر می گردند، و پیروزی شان را جشن میگیرند و به بوق کرنا می دمند.!
چهباید کرد؟ نا گفته پیداست که اهمیت دادن به هنر موسیقی میهن عزیزمان که امروزه با موسیقی جهان تلفیق شایسته ی یافته و حرفی برای گفتن دارد، از حصار سلیقه ها رهایش سازیم
تا سدراه اراجیف اکاذیب هنر پوشالی و بی پشتوانه ی کسانی گردد ،که سنگ هنر به سینه می زنند و ادعایی دارند، هنرمندیم وموسیقیدانکه نه هنر مندند و نه موسیقیدان!!
موسیقی اصیل و لطیف که همه ی ابعاد روح جسم انسان را در بر میگیرد، از روز آفرینش درطبیعت به اشکال مختلف نمود و نماد ی دارد.
انسان های پیشین از فراخ دشت ها و چمنزاران صدای رقص پای نسیم را می شنیدند ، واز انگشتان نازک و ظریفش که تار آهنگین درختان را می نواخت سر شار از شادابی، جام آرامش سر می کشیدند . گاه خیره بر آسمانِ پر ستاره ی شبانگاه راز دل می گشودند و با یادِ یارشفیق، با ماه سخن می گفتند و سرمست تر از همیشه تلخ کامی زمان راطعنه می زدند.
زمزمه یاییزیی شان متفاوت از مزامیر بهار در حنجره ی آرزویشان شکوفه می زد و کوهسار زندگی شان را فرا می گرفت، تا زمستان سرد عمرشان به گرمی گراید.
نی لبک ها پیوندِ محبت می آفریدند و اورنگ عشق را رنگین تر از پیش والایی می بخشیدند، تولد مژده ی تولد دیگر بود که پا به عرصه ی هستی می گذاشت. کودکان الحان پا به پای دستگاه وآلات موسیقی همراه تغزل ترانه آرام آرام نغمهخوانان قد، می کشیدند نام و نشان می یافتند، تار وبربط فرزندان خلف موسیقی همان همبازی های چنگ ورباب دوستان مهر ورزی بودند که ارمغان شادباش می افشاندند ،و انجمن آرای دل هایی می شدند که عشق را ارج می نهادند!!
عود( باربد)خسروانی می نواخت و(سی لحن ) او حیرت آفرینی پیشه کرده بود تا در بزم هنر جز موسیقی سخنی در میان نباشد. چنگ (نکیسا) چههاکه نمی کرد !!
گویی رودکی هنوز هم می خواندومی نوازد: (بوی جوی مولیان آید همی ) نغمه سازان و پیروان الهام گرفته، امروزه روز،،موسیقی متعهد می پرورانند و ترانه های با فرّ و شکوه را بشارت می دهند، و چه بسیارند خوبان موسیقی امروز که نام شان در توان شمارش نمی گنجد.
یادشان مانا و راهشان پر نور.
انتهای پیام/