به گزارش گروه اجتماعی یکتا پرس، برای اتخاذ تصمیم مناسب در زمان مناسب، خیلی از این سازمانها همچنان به هوش فردی و غریزه مدیران خود وابستهاند. منتها سرعت تحولات در دوران معاصر و انفجار اطلاعات از سرعت هوش و غریزه ما پیشی گرفته است؛ پس لازم است در فرایندهای تصمیم گیری تجدیدنظر شود و از علم داده و نگرش سیستمی برای اتخاذ تصمیمات استفاده شود.
طرز فکر داده محور نگرشی است که به فرد امکان میدهد مسائل و پدیدهها را بر مبنای اطلاعات و دادههای در دسترس تحلیل کند. این تحلیل کاربردهای مختلفی دارد؛ برای مثال، کسبوکارها میتوانند با استفاده از علم داده و پردازش دادهها تصمیمات بهتری بگیرند.
منتها اینطور نیست که طرز فکر داده محور فقط به کاربرد علم داده برای تصمیمگیری در کسبوکارها محدود شود، بلکه پنجرهای است که میتوان از طریق آن پدیدهها را تحلیل کرد. ازاینرو، کارکردهای آن در زندگی روزمره و شخصی ما نیز مشاهده خواهد شد.
بهغیر از مبنا قراردادن داده برای تصمیمگیری، کار مهم دیگری هست که برای پرورش طرز فکر داده محور باید انجام بدهید: نگریستن به دادهها آنطور که هستند، نه آنطور که دوست دارید باشند. مغز ما تمایل زیادی به حذف دادههای نامطلوب و در عوض برجستهکردن دادههای مطلوب دارد.
در واقع، مغز ما بهشیوهای ناخودآگاه تمایل دارد روی دادههای مثبت دست بگذارد و انواع توجیهات را نیز برای لاپوشانی دادههای نامطلوب و بیاعتبارکردن آنها نزد ما طرح میکند. منتها باید یاد بگیریم هنگام نگاهکردن به دادهها معنای واقعی آنها را درک کنیم، نه معنایی که ذهن ما مایل به ساختن پیرامون آنهاست.
وقتی کارتان را در جایگاه دانشمند و تحلیلگر داده آغاز میکنید، باید به تصمیمگیری بر اساس دادهها عادت کنید. این تصمیمها شامل انتخاب روش تحلیل دادهها نیز هست. منتها عادتکردن به تصمیمگیری بر مبنای دادهها کار راحتی نیست. مغز ما بهشیوه تکاملی بیشترِ تصمیمات را بر مبنای الگوهای ظاهری میگیرد.
برای تغییر بهسوی طرز فکر داده محور لازم است عادت طرح فرضیهها و حدسیات غیرضروری را کنار بگذارید؛ برای مثال، هنگام کارکردن با دادهها، بهجای آنکه از متغیرهای تصادفی برای تحلیل داده استفاده کنید، مناسبترین متغیرها را برای این کار با کمک مقایسه بین مدلهای تحلیل انتخاب کنید.
این تصمیمگیریها بهتناوبِ بیشتری رخ میدهند و برای ادارهکردن بخشهای مختلف سازمان گرفته میشوند. بخشی از این تصمیمات را میتوان با فرایندهای هوش مصنوعی خودکارسازی کرد و حضور عامل انسانی را جز در موارد ضروری محدود کرد؛ برای مثال، بررسی وضعیت موجودی انبار و تأمین زنجیره پایدار از مواد اولیه از جمله تصمیمات دورهای است که بهتناوب در بازههای زمانی مختلف در کارخانه یا فروشگاه رخ میدهند.
تصمیماتی که سازمان یا اعضایش بهطور روزانه در مواجه با مسائل خرد میگیرند؛ برای مثال، ارائه تخفیف به مشتری وفادار یا موافقت با مرخصی یکی از کارکنان از نمونههای این تصمیمگیریهاست. نکتهای که باید درباره این دسته از تصمیمات در نظر داشت: گرچه این تصمیمها بهظاهر کوچک و خردند، برآیند آنها در سازمانی بزرگ میتواند در بلندمدت بر روند حرکت و عمر سازمان اثر بگذارند.
هر سازمانی در طول حیات خود گاهی با تصمیمگیریهای مواجه میشود که در مسیر برنامهریزی استراتژیک میتواند سرنوشت آن را رقم بزند. این تصمیمها اهمیت و تأثیرات عمیقی بر تمام تشکیلات و اعضا میگذارد و تناوب رخدادنشان بسیار کم است. بهبیان دیگر، این تصمیمها معدود اما سرنوشت سازند.
پیش از دریافت و بررسی دادهها، باید چهارچوب و سطحی را که قرار است در آن تصمیمگیری شود معین کنیم. این کار احتمال بروز خطاهای شناختی در شکلگیری تصمیم ــ که حاصل بررسی دادههاست ــ را کاهش میدهد.
حال دادههای موردنیاز و مرتبط با چهارچوب را پیدا و جمعآوری میکنیم. مهندسی داده نقشی مهم در این بخش ایفا میکند و دادههای موردنیاز را از بین انبوه دادهها فراهم میکند.
حال که دادههای لازم را در چهارچوب موردنظر قرار دادهایم، وقت تحلیل دادهها فرا رسیده است. بر مبنای دادههای در اختیار، مدلهای مختلف را پیشبینی و تصمیمهای مختلفی را طراحی میکنیم. توجه کنید که دادهها همواره با عدمقطعیتی مواجه بوده و اغلب ناظر به گذشتهاند؛ پس بهتر است بازه تصمیمگیری تعریف کنیم.
حالا وقت آن رسیده که تصمیم موردنظر را اتخاذ و اجرایی کنیم. هر تصمیمی باید بهشکل مناسب به سایر گروههای مرتبط اطلاعرسانی شود.
پس از اتخاذ تصمیم، نباید آن را فراموش کنیم. حال باید نتایج و پیامدهای مثبت و منفی تصمیمات را بر مبنای دادههای بازخورد جمعآوری و تحلیل کنیم تا میزان اثربخشی تصمیمات روشن شود.
پس از مدتی که تصمیمات مختلف را اتخاذ و بازخوردهای لازم را گرفتیم، میتوانیم به جنبههای پنهان تأثیرگذار در فرایند تصمیمگیری دادهمحور پی ببریم و آن را در صورت لزوم اصلاح کنیم؛ برای مثال، نقش عوامل انسانی در فرایند را بکاهیم یا بخشی از فرایند تصمیمگیری را به لایههای پایینی سازمان منتقل کنیم یا برعکس.
انتهای پیام/