به گزارش گروه ورزشی یکتاپرس، یکی از روحیات قالب جوانان در همه ادوار گذشته «هواخواهی» است. این هواخواهی ممکن است از یک فرد یا یک گروه خاص باشد و ظهور و بروز آن در هر فرد به شکل متفاوتی باشد. او به دنبال این است علقه و دلدادگی را به نوعی به موضوع هواداریاش نشان دهد. این هواداری گاهی به حدی از شیفتگی میرسد که او شبیه سرباز آماده به خدمتی در اختیار موضوع هواداریاش میشود و حتی ممکن است به خاطر او دست به رفتارهای عجیب و حتی خشونتآمیز بزند. رفتاری که گاهی مورد سوءاستفاده هم قرار بگیرد. ممکن است سلبریتی پرطرفداری از این هواخواهی سوءاستفاده کند و ارتش طرفدارانش را به سمت و سویی سوق بدهد که شکل درستی ندارد. اینجاست که بررسی روحیه هواداری و مزایا و مشکلات آن اهمیت ویژهای پیدا میکند.
به همین بهانه با دکتر «طاهر عطاران» روانشناس شناختی همراه شدیم تا این پدیده متداول را بررسی کنیم و ببینیم که هواداری چطور در یک فرد شکل میگیرد و منجر به چه چیزهایی میشود؟ در ادامه صحبتهای دکتر عطاران را میخوانید.
«هواداری» یعنی چه؟ و چه کسانی هوادار دارند؟
به طورکلی ما پدیده «فندیسم» یا هواداری افراطی را یک جنبهای از هواخواهی برای یک فرد، یک گروه یا یک مجموعهای میدانیم که منجر به طرفداریهای افراطگونه از آن مجموعه میشود. بنابراین مثلاً ما هوادار یا فرد «فنتیک» (که اصطلاحا به معنای «فرد متعصب» هست) را، در واقع شخصی میدانیم که بر روی موضوع یا موضوعات خاصی به صورت افراطی واجد علاقههای خاصی است و شور و اشتیاق و شیفتگی خاصی نسبت به آن مسئله دارد و ممکن است از شعاع رفتارهای منطقی و نُرم جامعه نیز خارج شود.در بعضی از موارد ما این رفتارها را در شکل ناهنجار و بزهگونهای میبینیم. مثل رفتارهای تخریبگرایانه برخی هواداران فوتبالو یا آشوبگری و اوباشگری هواداران تیمهای انگلیسی که معمولا به این قضیه معروف هستند که همگی ناشی از رفتارهای افراطگرایانهای هستند که معمولا به خشم و نزاع منتج میشود.
پس در واقع ما پدیده «فنتیک» یا «فن» را به عنوان یک هواداری افراطی از یک جمع مثل تیم فوتبال یا بند موسیقی و یا طرفداران یک جریان خاص هنری یا فکری یا هواداری افراطی از یک فرد مانند بازیگر، خواننده، فوتبالیست و یا هر چهره دیگر بیان میکنیم. حال اگر به فرد یا گروه موردعلاقه هواداران نگاه کنیم دو مولفه مشخص در آنها پیدا میکنیم:1)شهرت و ۲)توانایی ایجاد هیجان در مخاطب
چیزی که ما غالباً در سلبریتیها میبینیم و در ورزش فوتبال هم بسیار وجود دارد. یعنی افرادی که معمولاً قالب سلبریتی دارند، بخصوص در دنیای موسیقی و بحثهای ورزشی که در رأس هرم آن فوتبال (که یک ورزش بسیار پرطرفدار در دنیا است) را میتوانیم به صورت شاخص ببینیم. پس به نظر میرسد که دو مؤلفه شهرت و محرک هیجانی دو عاملی هستند که در واقع زمینهساز تشکیل گروههای هوادار و فنتیک یا فندیسم هستند و هواداران آنها رفتارهای افراطگونهای از خود نشان میدهند.
چرا هوادار میشویم؟
تا به حال به این فکر کردهاید که چرا یک دانشمند معمولاً هوادار یا گروههای فن ندارد؟ فیلسوف چطور؟ چرا ما نمیبینیم یک عالِم یا یک فرد معروفی که در حوزه فعالیتهای اجتماعی خاص (مثلاً مددکاری اجتماعی) فعالیت میکند، دارای گروههای هواداری شود؟ جواب سادهاست. چون اگر دقت کنیم اینها عامل «شهرت» را ممکن است داشته باشند ولی عامل «برانگیزاننده هیجانی» یا «محرک هیجانی» را ندارند. پس به نظر میرسد که «تحریک هیجان» محور اصلی ایجاد گروههای هواداری است و در ادامه آن «شهرت» در پس این قضیه میتواند به این موضوع دامن بزند و موجسازی کند.
باید این را بدانید که در دنیا همواره موجودات به سمت منابع انرژی تمایل دارند و جذب میشوند. ما همیشه جذب منابع انرژی میشویم و چیزهایی که در ما هیجان مثبت برمیانگیزاند را جذب میکنیم و به سمتشان میرویم. مثلا در دنیا خیلی وقتها منابع نور افراد را جذب میکند، موجودات مختلف را هم جذب میکند. وقتی یک منبع نوری جایی وجود دارد، و شما در تاریکی مطلق هستید، به سمت آن منبع نور حرکت میکنید. یا برای مثال پرندهها یا موجودات دیگر هم به سمت منابع انرژی حرکت میکنند. اینکه یک منبع برانگیزاننده انرژی ما را به خودش جذب میکند، یک چیز تکاملی هست؛ بنابراین عجیب نیست منابعی که باعث تحریک هیجان در ما هستند (هیجان یعنی آزادسازی انرژیهای روانی) باعث میشوند که ما به سمتشان حرکت کنیم و بخواهیم در جوارشان باشیم و همواره حفظ ارتباط موثر و پایداری با آنها داشته باشیم. شاید به این دلیل که از نظر تکاملی ما همیشه یاد گرفتهایم که خودمان را نزدیک منابع انرژی قرار بدهیم و از منابع انرژی دور نشویم؛ چون ادامه حیات ما وابسته به این منابع است. همانطور که جسم ما به انرژی احتیاج دارد، روان ما نیز به انرژی احتیاج دارد. ما قاعدتاً به لحاظ روانی هم جذب منابع انرژی، که در واقع همان تحریک هیجانات مثبت در ما هستند، میشویم. پس میتوان گفت که تحریک هیجانها عامل اصلیای جذب هوادار است. و دقیقا تحریک این هیجانات است که باعث میشود ما پدیده فندیسم یا هواداری را ببینیم.
درون شخص هوادار چه اتفاقی میافتد؟
اگر ما فرض کنیم پدیده هوادارای نوعی پیوند هواخواهی ست که بین آنها با یک فرد و یا یک گروه شکل میگیرد، مثل پیوند هواخواهی یک طرفدار با یک گروه موسیقی یا یک تیم ورزشی؛خیلی وقتها میبینیم که طرف مورد «هدف» حتی هوادارانش را نمیشناسد اما هوادار حاضر است در حد جان خودش را فدای او کند.
خب این از کجا میآید؟ چرا همچین چیزی با این شدت و غلظت وجود دارد؟
به نظر میرسد که الگوی خیلی مشخصی برای این قضیه وجود دارد. ما عوامل و پارامترهای بسیار متعددی را در این قضیه چه به لحاظ روانشناسی و چه جامعهشناسی داریم که باید بررسیشان کنیم. جذب هوادار توسط این گروهها با تحریک هیجانات مثبت در گروههای مقابل از طریق ترشح دوپامین و تحریک لذت در گروههای مورد نظر انجام میشود. یعنی مثلا وقتی که شما یک موسیقی هیجانانگیز می شنوید، موسیقیای که شما را به لحاظ احساسی تحت تاثیر قرار می دهد، در مغز شما دوپامین در حال ترشح شدن است، این باعث تحریک لذت و هیجانات مثبت میشود. در کنار آن وقتی هیجانات خیلی بالا میرود، آدرنالین ترشح میشود و ممکن است در کنار آنها :اکسی توسین که به شادی مرتبط است هم ترشح شود.
نکتهجالب دقیقا اینجاست که در واقع هوادارها به نوعی دچار یک نوع اعتیاد به موضوع هواداریشان میشوند. یعنی ترشح دوپامین در مغزشان شبیه به مواد مخدر عمل میکند. به نحوی که تحریک یک لذت شدید آنی میکند و به مرور این تحریک و پیشروی این تحریک فرآیند ششگانه اعتیاد را در فرد شکل میدهد. به این صورت که در نقطه اول فرد با اولین تحریکهای هیجانی که برایش اتفاق میافتد، دچار یک لذت میشود که این لذت به مرور اشتغال کامل ذهنیشان را ایجاد میکند. بعد اگر بخواهیم مراحل ششگانه اعتیاد را بگوییم اینطور است میشود که فرآیندهای دمدمی مزاجی را در این فرد میبینیم. بعد ازدیاد مصرف، خماری، تناقض و بعد عود یا برگشت! یک فرآیند کامل از اعتیاد! در نهایت طوری خواهد شد که تمام عمر و زندگی و پول و زمانشان را پای آن موضوع میگذارند.
مثالهای متعددی از این اعتیاد افراطی وجود دارد طوری که طرف حاضر بوده از روی تعصب به تیم موردعلاقهاش طلاق بگیرد و یا حتی با قمه کسی را زخمی کند.
اشتراکات هواداری با اعتیاد چگونه است؟
لذت در هواداری گاهی عینا شبیه اعتیاد به موادمخدر است؛ وقتی که مقداری مواد توسط شخصی مصرف میشود، یک حجمی از دوپامین در مغز ایجاد میشود که فرد احساس لذت میکند. در مرحله اول معمولاً خیلی شدید است. ولی به مرور اتفاقی که میافتد این است که با همان دوز یکسان در دفعات بعدی میزان دوپامین مورد نظر ایجاد نمیشود و پدیدهای به نام مقاومت دارویی ایجاد میشود. برای اینکه شما به ترشح همان میزان یا دوز دوپامین در مغز برسید، باید میزان مصرف دارو را بالا ببرید بنابراین فرد هر بار مجبور است ازدیاد مصرف کند.
اگر زمان وقت گذاشتن یک هوادار برای تیمش را n فرض کنیم. میبینیم که اگر یک هوادار برای لذت بردن از هواداری در اوایل راه n زمان وقت میگذاشته و لذت میبردهاست به مرور برای اینکه به همان حجم لذت برسد باید زمان خیلی بیشتری وقت بگذارد. یک جورهای زمان n دیگر برای او کافی نیست و اگر به هر دلیلی رابطه او با منبع انرژیاش از بین برود شاهد یک خماری، افت انرژی کامل، روانی و خلقی هستیم که اینجا پدیده تناقض شکل میگیرد.پدیده تناقض به این صورت دیده میشود که شما ببینید که رفتار فرد نسبت به محیط اطرافش کاملاً یک الگوی نامناسب و شاید افراطی را نشان میدهد که از حد نُرم خارج شده است. بخش بعدی نیز که در واقع همان عود یا بازگشت است که اگر مدتی هم از آن موضوع اعتیاد (هواداری تیم یا هدف سلبریتیاش) دست بکشد، معمولاً باز عود یا بازگشت ایجاد میشود.
این خودتنظیمی در هواداری نوجوانان چگونه است؟
آنچه انسان را انسان کردهاست، بخش pfc مغز اوست که مسوول مدیریت، کنترل و هدایت فعالیتهای هیجانی است. طبیعتا هر انسانی به فعالیتهای هیجانی نیاز دارد پس نمیتوانیم هواداری را به شکل کلی رد کنیم. اما این خودکنترلی و یا خودبازداری و یا در عبارت دیگر خودتنظیمی چندان در جوانهای ما فعال نشدهاست. به همین خاطر است که میبینیم آزادسازی هیجان در جوانان و نوجوانها خیلی بیشتر است. چون هم انرژی جوانی زیادی دارند و هم اینکه مهار انرژی آزاد شده هنوز به سطح مطلوب نرسیدهاست تا زمانی که با بالارفتن سن و تجربه،خودکنترلی و خود تنظیمی بهتر شود و به این هیجانات مسلط شود.
نقش محیط در هواداری چیست؟
یک تحقیقی در حدود ۲۰ سال قبل توسط دو روانشناس بریتانیایی انجام شد که اینها روی تعداد قابل توجهی (حدود دوهزار طرفدار تیمهای فوتبال انگلیس) شکل گرفت و حتی تحت عنوان بیماری وستهام معروف شد و این دو نفر موفق به دریافت جایزه شدند. چیزی حدود ۶۰درصد این هواداران از سن ۱۱ سالگی طرفدار این تیم بودند و جالبتر اینکه نیمی از اینها عموماً از سمت پدر و اخلاقهایی که در خانواده رشد پیدا کرده بود، هواداری برایشان اتفاق افتاده بود. یعنی در واقع پدرشان مثلا هوادار این تیم بوده و بعد نیز اینها بر اساس همین الگو به آن سمت رفتهاند. یک سوم از آنها هم چون تیم محلیشان بوده این اتفاق برایشان افتادهاست تا در این بحث بگوییم محیط نیز بسیار موثر است.
به واقع آنچه هوادارها در این هواداری پیدا میکنند به نوعی «خودِ آرمانی» است؟
نکته بسیار مهم این است که در سنین بلوغ و نوجوانی بچهها به سمت هویتیابی و الگویابی حرکت میکنند. آنها به دنبال یک «خودِ آرمانی» هستند و یکجورهایی یک هوادار خود آرمانی خودش را در زندگی آن موضوع هواداریاش میبیند. در دهه 1960 تا 1970 گروه موسیقی راک بیتلزها بسیار شهرت داشت. شما میبینید در این دوران بیتلزها وقتی از شهری به شهر دیگر میروند، طرفدارهایشان فاصلهای با خودکشی ندارند! ما موارد خودکشی متعدد هوادارهای مجموعههای مختلف مثل بیلتزها یا کسانی که برای گروه خودشان اسمگذاشتهاند یا در واقع با نمادهای مشخصی خودشان را نشان میدهند، داریم. یا در گروههای دیگر مثلاً سلبریتیهایی مثل آلن دلون، ما بین هوادارانشان موارد حتی مرگ داریم! خب چه اتفاقی میافتد؟این فرد میآید خود آرمانی خودش را در آن الگو تجسم میکند. انگار تمام نیازهای هیجانی خودش را و زندگی خودش را در آن فرد میبیند و میخواهد فضای هیجانی موردنظرش را اطفا و اقناع کند..
در تمام جوامع مختلف اسطورههای مختلفی دارند. حالا چه اسطورههای زنده چه اسطورههای افسانهای. مثلاً الهههای یونان باستان که تواناییهای ماورای بشر داشتند. این تمایل بشر به اسطورهسازی همان تمایل به سمت حرکت برای خود آرمانی است و نیازها و آرزوهایی که بشر برای دستیافتن به قدرتهای مافوق بشری یا غلبه بر نیازهای زمینی خودش داشتهاست. جوان امروز به دنبال الگوی مشخص، دمدستی و عینی است که جلوی چشمش باشد و هیجاناتش را تحریک کند.
آیا هواداری درست میتواند فضای رشد ایجاد کند؟
هواداری بهخودیخود چیز بدی نیست. زیر اگر شما هیجان نداشته باشید، شور زندگی افت پیدا میکند. چیزی که خطرناک است الگوهای افراطی است که در ادامه تبدیل به الگوهای شخصیتی میشوند. به عنوان یک سلبریای تبدیل به یک الگوی مطلق برای جوانها شود. صرف نظر از اینکه این آدم ارزشهای شخصیتی واقعی دارد یا خیر. اما اگر بخواهیم هواداری بد را از هواداری خوب تفکیک کنیم باید بگوییم مثلا وجود چند تیم فوتبال و طرفداری از آنها جریان شورو اشتیاقی زیادی را در جامعه ایجاد میکند و حتی برای خودشان نیز این رقابت مفید است. به طوری که به گفته سرالکس فرگوسن سرمربی اسطوریای باشگاه منچستر یونایتد: وجود منچستر برای لیورپول،ْ و لیورپول برای منچستر میتواند باعث رشد شود. حتی مواردی در اروپا وجود دارد که باشگاهها به رقبایشان کمک مالی میکنند تا رقیب قوی بماند چون میدانند رشد رقیبشان به رشد خودشان هم کمک میکند.
چالش باعث رشد میشود و اگر چالش حذف شود فضای رشد هم از بین میرود. پس اگر پدیده هواداری به رشد کمک کند و باعث ایجاد چالش و فعالیتهای مثبت شود، خوب است اما الگوهای افراطی که باعث یک الگوی مطلق شخصیتی برای هوادار شود تا او بدون کم و کاست یک کپی از فرد را بخواهد درون خودش پیاده کند خطاست. هواداری نباید طوری شود که نوجوان ما فضای کلی زندگیاش را به سمت کپیبرداری از یک مجموعه ناقص صرفا مجرک هیجان که ارزشی در آن نیست ببرد.
آیا هواداری افراطی در گروههایی که سطح فرهنگی پایینتری دارند پررنگتر است؟
معمولا در جوامعی که به لحاظ سطح اجتماعی و درک فرهنگی، سطح پایینی دارند، پدیده هواداری خیلی سریع رشد میکند. در این جوامعی کنترل خانوادگی و رشد فکری نیز کم است. پس هرچیزی که صرفاً تابع هیجان باشد و تعقل در آن کم باشد، میتواند به سرعت پدیده هواداری کور و در مرحله افراطیاش به هولیگانیسم تبدیل شود. اگر ما کنترل و ارتباط با نوجوانهایمان را به نحو مؤثرتری انجام دهیم و تحریک هیجانات مثبت را در جوانانمان زمانی که دنبال الگوسازی و هویتیابی هستند جهتدهی کنیم. آنها میتوانند به سوال «من کیستم» بهتر پاسخ بدهند و آنها را در پیدا کردن الگوهای مناسب کمک کنیم. طبعیتا اینجاست که درگیر کپیسازیهای ناقص و خراب نمیشوند.
جذب جامعه جوان با محصولات فرهنگی یک سیاستگذاری برای تحمیل ارزشهای خود است
به طور مثال الان پدیده موج کرهای و به طور مشخص گروههای موسیقی کرهای در جامعه ما به شدت نوجوانها را تحت تاثیر خودش قراردادهاست. باید دقت کنیم که سیاست بسیاری از کشورهایی ماننده کره جنوبی است است که از طریق محصولات فرهنگی مثل فیلم،سریال، گروههای موسیقی، دنیای مدیا و شبکههای اجتماعی و تشکیل گروههای هواداری بتوانند جامعه جوان را تحت پوشش خودشان بگیرند تا سیاستهای خودشان را به آن جامعه تحمیل کنند. طبیعتا وقتی شما میبینید که در این حجم جوانان و نوجوانان ما جذب محصولات یک کشور میشوند یعنی این یک برنامه ریزی از قبل تعیین شدهاست. چون جامعه جوان نقطه محرک و انرژی اصلی آن جامعه است و وقتی ما این گروه را طرفدار خودمان کنیم، ناخواسته سیاستهای خودمان را هم به خورد آن جامعه میدهیم و الگوی مصرف و فرهنگ و حتی ارزشهای خودمان را به آن جامعه تحمیل میکنیم.
انتهای پیام/