بررسی کتاب آخرین مصاحبه های وانگات | یکتاپرس
معرفی کتاب: سالار خوشخو
او در رمان‌هایش به تحلیل جهان امروز با جنگ‌ها و کشته‌ها و فقر و وجود سلاح هسته‌ای می‌پردازد.
کد خبر: ۲۳۱۳۳
۱۱:۱۹ - ۱۵ فروردين ۱۴۰۰

کتاب آخرین مصاحبه های وانگات

گروه فرهنگ و هنر یکتا پرس _ اگر کتاب‌های " شب مادر " ، گهوارهٔ گربه " ، "سلاخ‌خانهٔ شمارهٔ پنج"  یا دیگر آثار " کورت وانگات " را خوانده باشید پیشنهاد می‌کنم این کتاب را بخوانید، و اگر از وانگات اثری نخوانده‌اید یقین دارم با خواندن این کتاب شما با وانگات همراه خواهید شد و دریافت بهتری از کتاب‌هایش خواهید داشت، آخرین مصاحبه‌ و سایر گفت‌و‌گوها شامل پنج مصاحبه با وانگات است که شامل آخرین مصاحبه‌اش که یک ماه پیش از مرگ‌اش انجام شده نیز است.

مصاحبه‌ی اول با نام "هنر داستان‌سرایی با وانگاتِ کهنه‌سرباز برگشته از جنگ جهانی دوم آشنا می‌‌شویم، از علاقه‌اش با ادبیات و چگونه نویسنده شدن‌اش و البته موضوع "طنز".

محلی از اعراب ندارد نویسنده‌ای که او را با عبارت‌هایی مانند «اخلاق‌گرایی شوخ‌طبع»، «طنزپردازی با دل و جان»، «فردی غمگین حتی در زمان شوخ‌طبعی» توصیف می‌کنند ایده‌های بکری در این‌باره داشته باشد، اما مهم‌ترین بخش مصاحبه به زعم من این است که اولا مصاحبه ترکیبی است از چهار مصاحبه که ونگات بارها آن‌ را ویرایش کرده و در اصل مصاحبه‌‌ای از سوی خودش است با خودش، ثانیا در این مصاحبه خود را نویسنده‌ی درجه‌ی دو می‌داند.

در مصاحبه‌ی دوم، "برای دوست داشتن چیزی بیش از مرگ باید وجود داشته باشد" به تجربه‌ی جنگ و تاثیرش بر سلاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج، به فلسفه‌ی دین و کتاب گهواره‌ی گربه و مسئله‌ی تقدیرگرایی او در رمان‌هایش و هم‌چنین تحلیل جهان امروز با جنگ‌ها و کشته‌ها و فقر و البته وجود سلاح هسته‌ای می‌پردازد.

در مصاحبه‌ی سوم، نمایش "جو" و "کورت" ، در حضور جوزف هلر به موضوعاتی چون جنگ، بالاخص جنگ عراق، سانسور و تعامل نویسندگان با یکدیگر می‌پردازند، و به تمایز واژه‌هایی چون عشق، تمایل جنسی، احساسات و حس می‌پردازد.

در مصاحبه‌ی چهارم با نام "مالیخولیای پایان همه چیز" به نوشتن و نویسندگی می‌پردازد.  در پنجمین مصاحبه با نام "آقای وانگات، خدا ببامرزدت" او از خود می‌گوید، از خلاقیت، تلویزیون، تاثیرش بر دنیای ادبیات می‌پردازد.
"آخرین مصاحبه"، از این حیث اهمیت دارد که واپسین سخنان آقای نویسنده است، و آخرین جملاتش:" نیاکان من از هر دو طرف حدودا همزمان با جنگ داخلی به این‌جا آمدند، یکی از آن‌ها یک پایش را از دست داد و به آلمان برگشت. به هر حال، آن‌ها آزاداندیش بودند.اصلا پناهنده نبودند. آن‌ها فرصت‌طلب بودند، و به دنبال ساخت‌وساز و کسب‌وکار.

یک بار پدربزرگم، درباره‌ی مسیح گفت:" اگر چیزی که گفته خوب و جالب است، دیگر چه اهمیتی دارد که خودش آدم خوب یا بدی بوده؟" و من بی‌نهایت تحت تاثیر موعظه‌ی سر کوه هستم اما حالا باید بروم"

برچسب ها: اخبار روز

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: