روایت قهرمانان گمنام اسکله شهید رجایی | یکتاپرس
ازفارس، از بوشهر، از کرمان و باقی شهرها، قهرمانان‌شان را راهی کرده‌اند. بعضی‌های‌شان ۳ شب است که نخوابیده‌اند. گاهی پشت کامیون آبرسان، چشم می‌گذارند و دوباره برمی‌گردند وسط دود و آتش.
کد خبر: ۱۷۸۲۰۶
۲۰:۰۰ - ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۴

روایت قهرمانان گمنام اسکله شهید رجایی

وقتی انفجار و آتش در اسکله شهید رجایی بندرعباس شروع شد، اولین چیزی که به پرواز درآمد، نه فقط شعله‌ها، که جان‌هایی بود که باید نجات می‌یافت. دود مثل پتوی سیاه شهر را پوشاند. مردم وحشت‌زده بودند، خانواده‌هایی که فرزندان‌شان در محوطه صنعتی کار می‌کردند، به دنبال هر خبر، به هر تلفن، دل بسته بودند. لحظات آخرالزمانی و جهنمی که همه از آن فرار می‌کردند و در مقابل مردانی با لباس‌های ضخیم و عایق‌دار، به دل آن می‌دویدند.

آتش‌نشانان‌ با کپسول‌های سنگین اکسیژن، ماسک‌هایی که روی صورت‌شان فشرده شده، و یونیفرم‌هایی که با هر قدم داغ‌تر می‌شد، پا به دل خطر می‌گذاشتند. کسی که در گرمای بندرعباس فقط چند دقیقه ایستاده باشد، می‌فهمد که جنگیدن با آتش در این هوا یعنی چه. حالا تصور کن وقتی دمای محیط نزدیک به ۵۰ درجه است، شعله‌هایی چند صد درجه‌ای هم روبه‌رویت ایستاده باشند.

آتش‌نشان‌هایی از تهران، با چند تیم ویژه به بندر رسیدند. این‌ها همان‌هایی هستند که در حادثه پلاسکو، جان داده‌اند و زنده مانده‌اند؛ می‌دانند مرگ چه بویی دارد، می‌دانند سوختن چطور پوست را می‌خورد. ولی آمدند. یکی‌شان گفت: «از وقتی خبر اومد، وقت فکر کردن نداشتیم. وسایل رو جمع کردیم و فقط رفتیم. اینجا وقت ترسیدن نیست.»

ازفارس، از بوشهر، از کرمان و باقی شهرها، قهرمانان‌شان را راهی کرده‌اند. بعضی‌های‌شان ۳ شب است که نخوابیده‌اند. گاهی پشت کامیون آبرسان، چشم می‌گذارند و دوباره برمی‌گردند وسط دود و آتش.

یکی دیگر با صدایی خسته، در میان دود و شعله‌ها به خبرنگار ایسنا، گفت: «ما فقط آتیش خاموش نمی‌کنیم، با مرگ حرف می‌زنیم. این آتیش، یه شعله‌ی ساده نیست. گاز، مواد شیمیایی، احتمال انفجار و... هر لحظه ممکنه یه نفر از ما بره.»

گزارش‌ها و دیده‌ها می‌گویند ده‌ها نفر از نیروهای آتش‌نشانی دچار آسیب، گرمازدگی و تنگی نفس شده‌اند. برخی در محل درمان و بعضی منتقل شده‌اند، اما حتی پس از سرم زدن، برگشته‌اند. چرا؟ چون آتش هنوز بود.

لباس‌های سنگین، شیلنگ‌های آب که مثل مار دور بدن‌شان می‌پیچد، کفش‌هایی که با هربار قدم، تا زانو داغ می‌شود. این‌ها فقط وسایل نیست، بارِ مسئولیت است. شعله‌ها وقتی به کانتینرها نزدیک می‌شوند، وقت فکر کردن نیست، وقت دویدن است. انتهای این دویدن ها شاید برگشتنی نباشد، اما باید به دل آتش زد.

دود غلیظ، مواد ناشناخته‌ خطرناک، هوای سمی، انبوهی از کانتینرها با درب‌های بسته و لوازمی که معلوم نمی‌کند چه چیزی در آن است، گوشت مرغ یا مواد قابل اشتعال و احتمال انفجار. بعضی نیروها با چشمانی قرمز و سرفه‌های خشک، همچنان در محل حاضرند. می‌دانند شاید بعدها بیماری‌هایی سراغ‌شان بیاید، می‌دانند بدن‌شان دیگر مثل قبل نخواهد بود، ولی ایستاده‌اند.

مادرانی در هرمزگان، تهران، فارس، اصفهان و...، در انتظار تماس فرزندشان هستند. «فقط یه خبر بده پسرم... زنده‌ای؟» این جمله، در دل هزاران خانواده پیچیده است. همسرانی که بچه‌های‌شان را آرام می‌کنند، ولی خودشان بغض دارند. در این بحران، فقط جسم نمی‌سوزد؛ دل هم می‌سوزد. ذهن هم می‌سوزد. جو روانی سنگین است، غم، هراس، ترس از تکرار...

هر خبر که در فضای مجازی وایرال می شود، هر تماسی که با تلفن هر یک از اعضای خانواده آن‌ها گرفته می‌شود، قند را در دل آب می‌کند و بی اراده بر زبان می‌آورد آن پدر و مادر، همسر و فرزند منتظر که نکند خبری ناگوار از پدر آتش‌نشان باشد. با دلتنگی و اضطراب صفحه گوشی را باز می‌کند. انتظار برای برگشتن، انتظار برای شنیدن چند دقیقه‌ای صدای مرد و پدر و شاید تک‌پسر خانه، آدم را کلافه می‌کند.

در حالی که دودی سیاه همچنان آسمان بندرعباس را پوشانده و شعله‌های آتش در دل اسکله شهید رجایی می‌سوزند، من به عنوان خبرنگار ایسنا، در دل این بحران ایستاده‌ام، جایی که فداکاری و ایثار در لحظه‌لحظه عملیات خود را به وضوح نشان می‌دهد. روز سوم عملیات مهار آتش در این اسکله، با همه‌چیزهای شگفت‌آور و دردناک همراه است؛ اما چیزی که در این میان برجسته‌تر از همه به چشم می‌خورد، تلاش بی‌وقفه و بدون چشمداشت آتش‌نشانان و امدادگرانی است که از اقصا نقاط کشور آمده‌اند و جان خود را به خطر انداخته‌اند. در این گزارش، از نزدیک به روایت آنچه می‌بینم و حس می‌کنم، می‌پردازم؛ جایی که هنوز در دل آتش امید هست و نمی‌سوزد.

دود سیاه، که در روزهای نخست عملیات فضا را به شدت آلوده کرده بود، امروز (روز سوم عملیات) نیز همچنان سنگینی می‌کرد. آتش‌نشانان با پوشیدن لباس‌های سنگین مقاوم در برابر آتش، به دل شعله‌ها می‌زدند. گرمای شدید بندرعباس، که به سختی می‌توانستند آن را تحمل کنند، در کنار دود و شرایط پر استرس، باعث شده بود تا فقط افراد ویژه‌ای چون آتش‌نشانان بتوانند در این شرایط بمانند و ادامه دهند.

یکی از آتش‌نشانان به طور مداوم در حال مبارزه با آتش بود، نفس‌هایش به سختی بیرون می‌آمد، وقتی سوال کردم اوضاع و احوالت چطور است؟ پشت ماسکش در میان سرو صداها گفت: «دود همه جا رو پر کرده. بعضی وقت‌ها حتی اکسیژن هم کم می‌یاریم. اما نمی‌شه، باید ادامه بدیم و کار رو تموم کنیم.»

در دل این عملیات، خستگی برای بسیاری از آتش‌نشانان دیگر معنای واقعی‌اش را از دست داده، فشار ناشی از لباس‌های سنگین مقاوم در برابر آتش، همراه با گرمای سوزان و شرایط پر استرس، باعث شده بود تا نیروهای امدادی هر لحظه خود را در مرز فروپاشی جسمی و روانی ببینند؛ لحظاتی که حتی یک نفس کشیدن می‌توانست به چالشی بزرگ تبدیل شود.

یکی از آتش‌نشانان اعزامی از تهران در حالی که پاهایش از شدت خستگی توان ایستادن ندارد، در حال رفتن به سوی ماشین آتش‌نشانی و برداشتن وسیله‌ایست، در راه در پاسخ به به این جمله‌ام که اینجا شده شبیه میدان جنگ، گفت: «ما این‌جا به جنگ آتیش میریم، اما جنگ اصلی، جنگ نفس‌هاس. هر نفس کشیدن مثل یک پیروزیه.»

جوانمردهای آتش‌نشان را می‌بینیم که هر کدامشان که شیفتش را تمام کرده است، همان جا، کنار کانتیرها جایی پیدا می‌کند و می‌نشیند و با نگاهی پرحسرت به انبوهی از شعله‌های سرکش آتش و مه و دود نگاه می‌کند. هر از گاهی هم فریادی از همکاران خود، می شنود که و سریع آن صدای «آب کف بریز»، «آن جا، آن جا دوباره شعله گرفته»، «آب روی کانتینرها بریز، خنکش کن، خنکش کن» را دنبال می‌کند و گوشه ای از کار را می‌گیرد.

میان راه‌روهای سوخته اسکله، کوچه پس‌کوچه‌های کانتینری، گروه گروه آتش‌نشان‌هایی را می بینم که شیفت عوض کرده و خسته، اما با لبخند به سوی خیمه گرم خود می‌روند تا دقایقی را استراحت کنند و با توان تازه به میدان جنگ آتش بروند.

به یکی از افراد این گروه روانه به سوی محل اسکان گفتم، مصاحبه می‌کنی؟ گفت: «تمام حرف های من، و دوستان من از این جهنم آتش و دود، و از این لباس‌های خاکستر نشسته سیاه معلوم است، از مردم و کسانی که در این حادثه آسیب دیدند یا داغ عزیز مصاحبه بگیر و دردشان را به قلم بیاور شاید تسکینی برای دردشان باشد، ما فدائیان مردمیم»

یک آتشنشان: ما این‌جا به جنگ آتیش میریم، اما جنگ اصلی، جنگ نفس‌هاست. هر نفس کشیدن مثل یک پیروزیه.

آتش‌نشانان در روز سوم در برخی مناطق وارد شدند که پیش از آن، به دلیل شدت آتش، دسترسی به آن‌ها غیرممکن بود. این بخش‌ها شامل نقاطی بودند که آتش به شدت در آن‌ها شعله‌ور بود و تلاش آتش‌نشانان برای مهار این نقاط نیاز به دقت و فداکاری بیشتری داشت. هر لحظه احتمال از دست دادن کنترل آتش وجود داشت، اما هیچ‌کدام از آتش‌نشانان از انجام وظیفه خود سر باز نمی‌زدند و از چند جبهه به جنگ شعله‌های سرکش آتش می‌رفتند.

در این تجربه تلخ اسکله شهید رجایی، حادثه‌ای که تا کنون به این ابعاد و ترکیبی تجربه نشده بوده، نیروهای آتش نشان ظرف مدت ۱۵ ساعت، بر آتش غلبه کردند و کنترل آن را در دست های خود گرفتند. این را من نمی‌گویم، رئیس سازمان آتش نشانی تهران در گفت و گو با ایسنا بیان میکند.

آتش‌نشانی که از تهران، همه چیز را رها کرده و به اسکله آمده و سرم به دست با من گفت و گو کرد، صدایی گرفته داشت و تمام توان خود را جمع کرده بود و می‌گفت: به محض اطلاع سریعا آماده شدیم و روانه شهر بندرعباس شدیم. گفت ایستگاه های زیادی از شهرهای مختلف آمده اند و همه با هم تمام تلاش خود را می کنیم تا این حادثه پیش آمده را جمع و جور کنیم. می گفت، ما آتش نشانان به گرما و دود عادت کرده ایم. شرجی و گرمای بندر و آتش هم تحمل می کنیم. حادثه پلاسکو را بودم، اینجا هم هستم، و هر کجا که نیاز باشد، من و همکارانم خواهیم بود.

یک آتش‌نشان از استان فارس که در این عملیات حضور داشت، به من گفت: «حتی نمی‌دونیم خطر چی می‌تونه باشد. گاهی حس می‌کنیم که مرگ کنارمون راه می ره، ولی هیچ وقت از وظیفه‌مون کوتاه نمی آییم.»

در حالی که شرایط همچنان بحرانی بود، مردم بندرعباس همچنان در کنار آتش‌نشانان و امدادگران حضور داشتند و تلاش‌های آنان را قدردانی می‌کردند. برخی از مردم با آوردن آب، غذا و نوشیدنی‌های انرژی‌زا، سعی می‌کردند تا نیروهای امدادی را در این شرایط دشوار در حد توان خود یاری دهند. یکی را دیدم که «قهوه جوش خود را که دله عربی نام دارد» برداشته و به عوامل خسته امدادی، قهوه می‌دهد تا برای یاری رساندن در این بحران غم انگیز شریک باشد.

در یکی از نقاط عملیات، مردی با چهره‌ای نگران و خسته، با یک بطری آب به سوی آتش‌نشانی رفت و یک جمله به زبان آورد: «شما قهرمانید. دمتون گرم که همچنان جنگیدید.»

با وجود اینکه آتش تحت کنترل قرار گرفته است، شعله‌های پنهان همچنان در حال تهدید بودند. آتش‌نشانان و نیروهای امدادی به رغم خستگی، همچنان در تلاش بودند تا به هر نحوی که شده، این آتش را به طور کامل مهار کنند.

دیگر نیروهای امدادی از جمله اعضای هلال احمر و تیم‌های واکنش سریع نیز با حضور در منطقه، در تلاش برای مدیریت شرایط بحرانی و کمک به آسیب‌دیدگان بودند. آنان در سایه آتش‌نشانان، اما با عزم و اراده‌ای خاص، در کنار هم به تلاش ادامه می‌دادند.

نیروهای انتظامی، راهور، اسکله، بسیج، سپاه، مدیریت بحران، اورژانس و بسیاری از نهادهای مختلف همه از زمین و هوا در صحنه حاضر بودند و هر گروه بخشی از کار را در گرمای سوزان بندر و آتش برعهده گرفته بود تا همه چیز سریع تر پیش برود. جست و جو ها ادامه داشت، بسیاری از خانواده ها در انتظار برگشتن عزیزان گم شده خود بودند، عده ای امید داشتند به برگشت عزیز خود، عده ای نیز کمی ناامید در انتظار برگشت پیگری بودند.

عملیات همچنان ادامه دارد و آتش‌نشانان به رغم تمام سختی‌ها، همچنان در خط مقدم آتش حضور دارند تا این فاجعه را به اتمام برسانند. این گزارش، نامه‌ای‌ست برای آن‌ها که شاید هیچ‌وقت نام‌شان تیتر نشود. برای آن‌ها که خاکستر را با جان‌شان تجربه کردند، برای آن‌ها که سوختند ولی ایستادند برای آن‌ها که نگذاشتند آتش، امید را بسوزاند.

عملیات بندر تمام خواهد شد همان طور که حادثه پلاسکو تمام شد به قیمت جان بسیاری و ۱۶ آتش‌نشان؛ اما این روایت‌های از جان گذشتن‌ها، باید بماند و در تاریخ ثبت شود.

انتهای پیام/

منبع: ایسنا

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: