آبیِ تو در  مداد رنگی های من نیست | یکتاپرس
گفتگوی اختصاصی یکتا با مونا عاملی فر؛ گوینده، دوبلور، نویسنده
حروف و کلمات برایم معنای خاصی دارند و اسم ها را با دقیق ترین روش ممکن انتخاب می کنم و همیشه سر انتخاب اسم، چالش دارم.
کد خبر: ۱۷۵۳۸۰
۱۳:۳۲ - ۱۹ دی ۱۴۰۳

آبیِ تو در  مداد
گروه فرهنگ و هنر یکتا؛ مونا عاملی فر«نگار»، متولد 1360، تحصیلات دررشته حسابداری و مترجمی حرفه ای همزمان انگلیسی از هنرمندان باسابقه در زمینه گویندگی، مدیر مسئول انتشارات"تورس"، نویسنده، دوبلور، گوینده ی رادیو، مدرس فن بیان و گویندگی در دانشگاه و طراح گرافیک، میهمان گفتگوی امروز ما است.

از عاملی فر که صدای آشنای این هنرمند را بارها از صدا و سیما جمهوری اسلامی ایران شنیده ایم تاکنون دو کتاب با نام های"نگاه نو" و "اینجا ساحل آرامش است" به چاپ رسیده است. به همین بهانه گفت و گویی با او داشتیم که چکیده ی آن را در زیر می خوانید:

از چه سالی به طور جدی در زمینه ی صدا و نویسندگی شروع به کار کردید؟

از دهه هشتاد با ورود به باشگاه خبرنگاران جوان، پس از تست صدا در استودیوی قرن 21 نزد استاد چنگیز جلیلوند و آقای بهمن هاشمی شروع به فعالیت کردم. از اولین روز که تست دادم و وارد باشگاه شدم، صدایم با خواندن نریشن خبر، در تلویزیون پخش شد. از هفده سالگی برای مجله، رادیو و روزنامه، مقاله و برای صدا و سیما، می نوشتم. ولی در آن سن بیشتر کار طراحی گرافیک انجام می دادم.

از سال 1385 شروع به آیتم سازی چه خبری و چه غیرخبری برای رادیو کردم و به نظر خودم بهترین برنامه هایم ، برنامه های طنزی بود که خودم می نوشتم، خودم تیپ گویی و ادیت می کردم و در نهایت پخش می شد.

نظرتان درباره ی شغل گویندگی و دوبله چیست. به نظر شما دوبله درهنر، چه جایگاهی دارد؟

قطعا و بدون هیچ شکی گویندگی و دوبله نمی تواند در شرایط فعلی یک شغل برای درآمدزایی محسوب شود. البته ناگفته نماند که درآمد حاصل از خوانش کارهای تبلیغاتی و یا نهادی بسیار خوب و مکفی است ولی دائمی نیست و به عنوان یک درآمد ثابت محسوب نمی شود. این موضوع از نظر شخصی من به تُناژ و جنس صدا خیلی بستگی دارد. در حقیقت هر کس می تواند با تلاش و تمرین یک قصه گوی خوب شود یا یک پادکست را، زیبا و دلنشین بخواند ولی برای خوانش و اجرای کارهای تبلیغاتی، اپراتوری و نهادی، صدای خاص نیاز است. جنس صدایی که مادرزاد به اصطلاح پیشکسوتان، شیک باشد.

از صدای پیشکسوتان متوجه می شویم این موضوع در گذشته بسیار حائز اهمیت بوده است.  ولی متاسفانه امروز، به دلایل متعددی که بیشترین آن تقاضای گوینده و مجری ارزان توسط کاسبان هنر از یک طرف و از طرف دیگر تقاضای دیده شدن و شهرت توسط مردم است، گویندگی و دوبله جایگاه ویژه ی قبل را ندارد و انگار دورانی که دوبله هنر محسوب شد دیگر رو به اتمام است.

البته نه این که پیدا نشود. به قول شادروان استاد بهرام زند، صدای خوب بالاخره شنیده می شود. اگر در پی هنر دوبله و گویندگی هستیم باید جستجو کنیم. استادانی چون خسروشاهی، خانم غزنوی، ژاله کاظمی، منوچهر اسماعیلی و غیره، دوبله را تبدیل به هنر کردند و همان طور که در یک دوره دوبله توسط اشخاص تبدیل به هنر شد، الان هم توسط اشخاص تبدیل به بی هنری شده است. از نظر من در کار گویندگی هم اکنون، اکثر افراد در جای درست خود نیستند.

درباره نویسندگی بپرسم. شما گفتید که برای رسانه می نوشتید. چه طور شد که در سال 1397 تغییر مسیر دادید و رمان نوشتید؟ هدفتون از نوشتن کتاب چه بود؟

من تغییر مسیرندادم. حدود دوازده سال بود که پاره وقت و از روی علاقه برای رادیو نمایشنامه های طنز و یا انگیزشی می نوشتم نه فقط یک متن یا پادکست مناسبتی! و این کار انگار قسمتی از من شده بود که جدا از خودم نمی دیدم. نویسندگی و گویندگی هر دو در خونم هستند. از کودکی، پیانو هم می زدم ولی چون در وجودم موسیقی نبود، ادامه ندادم. با این که خیلی برای نشرکتاب هایم بهم پیشنهاد می شد، هدفی برای آن نداشتم. چون فکر می کردم قبل از من، کلی نویسنده ی خارجی درباره ی مسائل انگیزشی، متافیزیکی و عرفانی، که موضوع کتاب هایم بود، نوشته اند. تا این که یک جایی به خودم آمدم و دیدم، تمام این نوع کتاب ها ترجمه است و ما نویسنده ایرانی نداریم که با زبان مادری فارسی، نقش عرفان را مثل پائولوکوئیلو در زندگی به تصویر بکشد؟! وقتی یک رمان انگلیسی می خواندم، به این فکر می کردم که ترجمه بعضی از مفهوم ها به زبان فارسی تقریبا غیر ممکن است. عرفان، علم نیست که حتی بتوان به این راحتی درباره اش به زبان مادری صحبت کرد بلکه فراعلمی است که حتی اگر کسی پنجاه درصد آن را هم مثل اوشو، جبران، پائولو کوئیلو، دن خوان وغیره بر روی کاغذ بیاورد، بازبیست درصد مفهوم آن قابل ترجمه است و نکند که من در نوشتن آنچه که درک کردم، کوتاهی می کنم.

ولی این موضوع باز دلیل موجهی برایم نشد. تا آن که یک روز که ورق های پراکنده ی نگاه نو را که سال 1383 نوشته بودم، می خواندم تصمیم گرفتم، منسجم در یک کتاب کامل به چاپ برسانم که تا هرزمان حال خودم خوب نبود و حس غم داشتم با خواندن آن حالم تغییر کند. در سال 1395 آن را برای چاپ با ساختار ایدئولوژی جدیدم تغییر دادم. ولی هدف و موضوع کتاب تغییری نکرد. ولی نکته جالب برایم این جاست، که به قدری بعد از تورق این کتاب حالم خوب می شد که کتاب "اینجا ساحل آرامش است" را فقط برای خوب شدن حال خودم نوشتم و با هیچ کس مش ورت نکردم.

ظاهرا کتاب "نگاه نو" را بیشتر دوست دارید. مطلبی درباره اش هست که بخواهید عنوان کنید؟

هر دو کتابم را دوست دارم ولی"نگاه نو" موضوع عجیبی دارد. من تمام آن کتاب را زندگی کردم. با تمام وجودم باورش دارم. باور دارم ما از طبیعتیم و به هیچ وجه از آن جدا نیستیم. مصرع "ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم" از مولانا را تجربه کردم و حتی اگر برای اکثر انسان ها یک داستان تخیلی انگیزشی زیبا باشد، برای من تمام حقیقت است. تجربیاتی در زندگیم داشتم که هیچ منطقی پشتشا ن نبوده و آن ها را در قالب داستان نوشتم که یادم نرود و برای مخاطب حوصله سر بر نباشد.
برایم ثابت شده خدایی است و چون می خواستم او را نزدیک به انسان نشان دهم، در قالب شخصیت یک مرد پنجاه وسه ساله به نام "کاتایا" که شخصیت اول داستانم "نادیانا" عاشقش شد، به تصویر کشیدم. ولی شاید ده تا از مخاطبین او را خدا تصور کردند. پنجاه درصد او را مثل شمس تبریزی پنداشتند و بقیه مثل یک انسان معمولی که تازه خیلی هم آدم خوبی نبود! به هر حال قصه است! هر کس مجاز است، برداشت خودش را داشته باشد. اگر می خواستم همه مثل من فکر کنند، قطعا آخر کتاب مستقیم می گفتم او صد درصد خدا بود که در ذهن نادیانا و اوراکل که زندگی موازی نادیانا بود وجود داشت و دیگران او را مثل یک انسان نمی دیدند، فقط حسش می کردند. مهم این جاست که هفتاد درصد کتاب مکالمه های امیدبخش در یک نثر روان و بسیار ساده و قابل فهم است و هدفم نشان دادن راهی برای رهایی از تنهایی بود وهست.

این که گفتید کتاب "این جا ساحل آرامش است" را فقط برای خود نوشتید، پس نقش مخاطب چه می شود؟

من این کتاب را بدون شوخی با ایدئولوژی و این که همه داریم خواب می بینیم نوشتم. طوری که انگار نویسنده هم داره خواب می بیند و دارد خواب های پراکنده اش را درعین حال که هنوز در خوابه تعریف می کند.

کتاب سنگینی است که از قصد مقداری هم زیاده گویی دارد، درست مثل قسمت ها یی از خواب که کمرنگ دیده می شوند. این کتاب از نظر معنی و مفهوم درست برعکس کتاب نگاه نو هست. یعنی خیلی هدفش برای مخاطب روشن نیست، ولی هدف من این است که مخاطب، تامل کند اگر الان هم در این زندگی در خواب است ، چرا باید سختی را جدی بگیرد. شادی های خواب حس شیرینی به ما می دهد و ناراحتی های آن چون واقعی نیستند، بی اهمیتند. پس این جا ساحل آرامش است! البته از آن جایی که باید به مخاطب هم احترام می گذاشتم، سعی کردم کتابی باارزش از منظرادبیات بنویسم. کتابی که در روبه روی هرعکس رنگی، یک شعر با همان رنگ و لعاب نوشتم.
تمام کتاب تصویرسازی های ذهنی پیچیده ام است مانند: «تو را نفس می کشم و سپس در سینه حبست می کنم» و یا وقتی مخاطبم خداست با عکس آسمانی آبی و زیبا نوشتم «آبی تو در  مداد رنگی های من نیست، خودت بیا در شعرم و یک مصرع از آسمان بگو» وغیره از اول تا انتها صنایع و آرایه های ادبی است. جناس و سجع مکرر شاید باعث شده کتاب در وزارت ارشاد در دسته شعر طبقه بندی شود در صورتی که به نظر خودم فقط سی درصد آن شعر و بقیه نثرهای مسجع بودند.
در تمام کتاب با استعاره و تشبیه و کنایه و طنزساختگی خودم به صورت ارتباط بین اصطلاحات علوم ریاضی، فیزیک، موسیقی، زیست و حتی بازار سهام و ارز با کلمات ساده، معانی جدید و جالبی خلق کردم که شاید درک آن یک دقیقه زمان ببرد. چند مثال می زنم: بدون دانستن علم جذر، می توان دست کودک یتیمی را درمد شرافت گرفت...
در سراشیبی های زندگی با شیب تعریف نشده... شکوفه هایی به نرمیه منحنی های ضربان منظم قلب، از دل خاموشی هیزم های ی سخت، با توان صفر می دانم وقتی که عاشقم، هیچ منطقی پاسخگوی انتگرال مغزم نیست همه چیز دیفرانسیل اتفاقات قبل از بیدار شدنم است و ده ها مثال دیگر...

صحبت دیگری دارید که من نپرسیده باشم؟

بله. من آدم بسیار سرسخت و جسوری هستم. وقتی دیدم ناشر مورد نظرم با تجربه های قبلی پیدا نشدخودم همان زمان تصمیم گرفتم انتشارات تاسیس کنم و تمام کتاب هایم را خودم چاپ کنم.

حروف و کلمات برایم معنای خاصی دارند و اسم ها را با دقیق ترین روش ممکن انتخاب می کنم و همیشه سر انتخاب اسم، چالش دارم. ولی چالش شیرین. دوست داشتم بگم با توجه به شرایط فعلی و با علایق  قلبی، می خواهم تمام هم و غمم را بر روی کارانتشارات بگذارم. تمام جوانب این کار را هم قبلا تجربه کردم و عمیقا عاشق آن هستم.

طراحی جلد، مدیریت هنری، ویراستاری، تهیه کتاب صوتی و غیره. امیدوارم بتوانم کار بزرگی برای خودم انجام بدهم و کار بزرگ کردن قطعا شامل شاد کردن و کمک کردن به دیگران هم هست وگرنه بی معنا خواهد بود.

انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: