یاداشتی از رُزا جمالی بر کتاب گزیده شعر «پهلوی یک پرنده» نوشتهی رضا کاظمی، به انتخاب هرمز علیپور
بی واسطه نوشتن و کشف لحظات شاعرانه
اُزراپاوند بیانیهای دارد که از شاعر میخواهد از ادات تشبیه کمتر استفاده کند و تصویرسازی را امتحان کند، شعرهای رضا کاظمی مرا دقیقا به یاد بیانیهی تصویر ازراپاوند میاندازد چراکه بیواسطه مینویسد.
در وصف چگونگی و چرایی بیواسطه نوشتن سالهاست که کوشیدهام و اینکه چگونه بیواسطه میتوان ذهن را به زبان بدل کرد، بی هیچ پالایشی، تزئینی و آلایشی...
کاظمی از آن دسته شاعرانیست که قدرت شهودی بالایی دارد و به زبانبازی شعرش را نمیآراید، این قدرت شهودی، خود را در کشف لحظههای شاعرانه مییابد. از مهمترین نمونههای دلالت این موضوع کشف عاشقانههایی در بستر جنگ است چرا که عاشقانهنویسی در بستر جنک کمتر تجربه شده است و دو سوی عشق و مرگ در زندگی به هم میآمیزد؛ زیستن و مرگ که در هم تنیده شده است و این لحظهایست روان کاوانه در دنیای فروید و یونگ.
رضا کاظمی شاعریست که راحت مینویسد، کشف لحظات شاعرانهی او چندان راحت نیست علیالخصوص اگرعشق را در بستر جنگ توصیف کنید، مسلما با فضاهایی سورئالیستی و رؤیا پردازانه و چه بساکه کابوس گونه روهبرو هستیم.
ساده نوشتن مسلما از جنبههای بسیار مثبت اوست، به او دایرهی لغاتی را بخشیده است که کاملا فارسی و بومیست. از کلمات ثقیل عربی و نا آشنای لاتین میگریزد و این کلمات آشنا فضای ملموسی را برای خواننده به وجود میآورد.
شاعر در این شعرها با مضمونهای هستیشناسانه درگیر است و به مفهوم هایدگری آن یعنی کشف لحظهی شاعرانه نزدیک میشود. در خلال عشق و مرگ است که این لحظه رقم خورده است. در بستری از میدان نبرد دو دلداده همدیگر را در جهانی خیالی ملاقات میکنند.
اگر به صورت تاریخنگارانه شعر فارسی را بررسی کنیم، در مییابیم که شعر در دههی شصت آنچنان متآثر از زبان شاملو ست که هنوز چنین زبان سادهای را قابل درک نمییابد؛ شعر کاظمی آمیزهای از تصویر سازی های دههی شصت است که به آگاهی دههی هفتاد آمیخته و بی پالایشی دههی هشتاد و نود شعر فارسی را هم درونی کرده است.
از دیگر نکاتی که میتوان در شعر او بدان اشاره کرد، چگونگی روایت است: او بهجای آنکه روایت کند نشان میدهد یعنی اینکه روایت او نسخهای تصویری و سینمایی از جهان بکر لحظههاست و به خواننده دریچهای تصویری ارائه میدهد.
کهن الگو ها در شعر او بار مهمی را به دوش کشیدهاند؛ کهن الگوی سفرمقدس، مادرزمین، مرد پیر دانا، زایش طبیعت و... چراکه شاعر کمتر از دنیایی شخصی صحبت میکند و بیشتر دلمشغول پدیدههایی جهانشمول است.
موج جدیدی ازادبیات که امروزه در دنیا شایع و رایج است؛ ادبیات سبز نام دارد. در این ادبیات بومگرایی و نجات دادن زمین و طبیعت در قبال صنعت و مدرنگرایی توصیف میشوندو شاعر و نویسنده همان کسیست که به نجات مادرزمین میشتابد که او را در قبال گرمایش و لایهی ازون و دود و کربن محافظت کند. شاعری مثل رضا کاظمی در توصیف طبیعت و جانوران به شاعر زمین بدل میشود و بومگرایانه مینویسد.
اگر بخواهیم که این قطعات را از لحاظ محور جانشینی و همنشینی بررسی کنیم به این نتیجه میرسیم که شاعر به محور جانشینی بیشتر از محور همنشینی اهمیت میدهد، استعارهسازی برای او مهمتر از چیدمان نحوی کلمات است و گاه استعارههای مرده را با دلالتهایی نو به استعاراتی نو و زنده بدل میکند.
نقیضهها و ایهامات در این شعرها فراوانند و استفادهی بهینهی شاعر از ایهام کاملا مشخص است، زبانی که ازشعارگونگی و روگویی میپرهیزد و به چندمعنایی پناه میبرد. بسیاری از کلمات آنچنان ایهامگونه استفاده شدهاند که دلالتهای بسیاری را در برمیگیرند و قرار است که به سوژهای استقرائی دلالت کنند.
نشانهشناسی جنگ در بسیاری از شعرها با نوعی نشانهشناسی شخصی در آمیخته است به گونهای که شاعر نظام نشانهشناسی جدیدی را در شعرها معرفی میکند.
انتهای پیام/
درود برای عزیزان در یکتاپرس واحد ادبیات