قلبم که درد می گیرد، زیر زبانم می گذارمش | یکتاپرس
صفحه شعر یکتاپرس/ رضوان ابوترابی
با شعرهایی از: محمود معتقدی، شمس آقاجانی، محسن محمدی، رضا محبی راد، رضوان بهرامی و فرزانه سیفی.
کد خبر: ۱۳۹۹۸۷
۱۹:۱۷ - ۲۶ شهريور ۱۴۰۲

قلبم که درد می گیرد، زیر زبانم می گذارمش

************************************************************************

قلبم که درد می گیرد

محمود معتقدی

بهار که بیاید باردیگر
تو به صف صدای خاطره های  گمشده ات بر می گردی
با این  همه، آنچه به تاراج می‌رود ، سعی نگاه تو و
مشتی پرسش های بی جواب من است
گاهی هم تصور کن!
نگفته های سر به زیر خاموشی، پشت در ایستاده است!

---------------------(2)------------------------
این شروع دیگری ست
از هنوز تا همیشه ی دوستت دارم
اینگونه به صدای سبز تو،
نزدیک و، نزدیک تر می شوم
تا رسیدن به همه ی رویای عاشقت
تنها،یک مهتابی دیگر
با گفتمان سطر های بیقرارت، فاصله دارم
این هزاره هم، به روایت لبخند های
زلال تو، به گوش می رسد
حس مشترک دوباره ای بر پا کن
یادت باشد، دلواپسی های دور و،
نزدیکی، در پیش است!

----------------------(3)----------------------- 
باید بروم
آغاز ی نشسته بر همه ی یادم
تردید ی به صف آمدنت نیست
بار دیگر،جهان، به کشف روزهای تو
پیش می راند
واژه های سرخت، صدای سکوتم را آشفته می کند
نه بیشتر!

*********************************

قلبم که درد می گیرد،

شمس آقا جانی

گاهی تو نیستی گاهی من

گاهی سرخم، گاهی بلوطی
حال آن‌که نمی‌دانم بلوط چه رنگی‌ست
و چه رنگی هستی تو !
گیج می‌شوم.

-------------------(2)------------------------

پشت پرده خبرهایی هست
دلبرا من از خبرهایی می‌ترسم
که از پشت پشت پرده می‌آیند.

-------------------(3)-------------------------

امسال درحجم قرمز جهان كاهشي رخ داده
من رنگ دوم خود را بيشتر مي ‌بينم
و پهناي پيشاني ‌ات
كسري‌ هاي بزرگ مرا جبران مي‌ كند

تا صدايم بلند شد
اعتراض همسايه ‌ها و بعد…
من جيغ مي ‌خورم براي روزهاي مبادا
جوري بودم كه انگار روي وحشتناك چندين بار تشديد گذاشته ‌ام
يا مثل يك ماهي كه ماهيتش عوض شده
ساكن بودم و تو از من عبور مي ‌كردي
محيط اطراف مثل يك گاوِ عظيمِ افسرده پهن بود
و با تو، به نتايج عجيبي رسيديم :
بهره‌برداري از اين گاو از جهاتي ناممكن است.

در آغاز اين سال خورشيدي ـ قسم مي ‌خورم ـ
اين تو نبودي كه شقایق های پيرامونم را
شدیداً کاهش داده ای.
بارندگي خوبي داشته ‌ايم
و مي ‌داني كه انحراف درسطح كهكشان، مال اين روزها نيست
گرچه اين نتايج شرم‌آور است
نسبت به تكنولوژي عقده ‌هايم خالي‌است
اگر پيشاني ‌ات اجازه دهد
حتي به اين انحرافات حرمت مي‌ گذارم
و هر آن چه در نهايت به مسير ابروها ختم مي ‌شود

**********************************************
قلبم که درد می گیرد
 
محسن محمدی

دلی که بندِ تو باشد، سرِ فرار ندارد
درون سینه ام اما، دگر قرار ندارد
قرار شد که تو را تا ابد کنار گذارم
زمینِ گرد ولی گوشه و کنار ندارد!!
چگونه می شود از جان گذشت؟ بی که خواهی 
دلم گرفته، ولیکن سرِ قمار ندارد 
نه اینکه از سرِ شوق است، هم نشینیِ با من
نه، آبگینه رفیقی به از غبار ندارد 
عجیب نیست که با غم عجینمان کنی، ای عشق !
کسی به غیر عذاب از تو انتظار ندارد 
عجب که با همه این ها، عزیزِ جان و جهانی 
و دل جدای تو انگار کار و بار ندارد
------------------------( 2)-----------------------
شب، طلوع غربت است، شب ،شروع انتظار
فصل استخاره با زخم های بی شمار 
می رسد؟ نمی رسد! می رسد؟ نمی رسد !!!
نه، نیامد و رسید داغ های نو نوار 
جان من اگر به لب آمد و نیامد او 
فرصتی هنوز هست، این بهار، آن بهار 
های نه، بهار کو؟ صبر کو، قرار کو؟؟
چشم هرچه می رود، می رسد به شوره زار
آه، می شود مگر، "آخر این" شبم سحر؟ 
آه آخرین نفس! آه - بهترین قرار - 
شاید او هم این زمان،دربدر پی من است
این دیار، آن دیار، این مزار، آن مزار 
چشمِ باز من! بمان بعد من به راه او
فکر کن که زنده ایم! تا رسیدنش ببار !!
-------------------------(3)------------------------
بالا بلند ! سروِ روانِ جوانِ من !
ای برگ برگِ تو ،ضربانِ جهان من 
بی شک خدا ز خلقِ پریزاده ای چنین
قصدی نداشته است، مگر امتحان من
وقتی نشسته ام به تماشای چشم هات
از جسمِ من جداست به جان تو، جان من
هر بار می روم غزل عاشقانه ای...
هی فکر می کنم به تو، اما زبانِ من...
محو خیال می شوم و غرق در سکوت 
با بغض بسته می شود آخر دهانِ من
 
********************************************

قلبم که درد می گیرد

رضا محبی راد

حرف هایت دانه بود که پاشیدی
روی احساسی که شخم زده بودی
لامصب ...
مترسکی جای خود می گذاشتی ...
کلاغ ها ...
تمام حرف هایت را بردند
---------------------(2)-----------------------

لاف می زنم فراموشت کرده ام
هنوز تکه ای از عشق ات را نگه داشته ام
قلبم که درد می گیرد
زیر زبانم می گذارمش
-------------------- (3)-------------------------

ترک کردنت اجبار است
درست مثل روستایی که
افتاده است ...
پشت سد
---------------------(4)------------------------

دست بسته به وطن آوردن
غواصانی را که
زیرآبی رفته بودند بهشت
---------------------(5)-------------------------

شهید برداشتیم
از زمینی که بجای گندم در آن
مین کاشته بودند

********************************************

قلبم که درد می گیرد

رضوان بهرامی

"درون درخت"

پیراهن سبز
فقط به قامت درخت
می آید

هیچ درختی
نامش از درخت نیوفتاده

آدمی چند نام دارد.؟!
و چند لباس
از تنش افتاده..؟!!

درخت
یک نام دارد، درخت

تمام درختان را
با نام های کوچک شان
صدا می زنم...

پیراهن سبز گلدارم را
بر تن می کنم،
به  تک درخت جنگل
پناه می برم،
کنار شاخه کوچک انجیلی،

می دانم جنگل
از یک درخت آغاز شده
درون لباس درخت
می روم..
---------------------(2)---------------------

"ییلاق"

گل های روی بالشم
شب ها
خواب می بینند
زده اند به کوه ها
دشت ها
صبح که می شود
از بالشم ابرها می افتند
باران می بارد
عطر ییلاق اتاقم را می گیرد
----------------------(3)----------------------

بگو..

از ما کدام مان ،جنگل
کدام ما ،درخت
کدام ما پرنده

و او که درخت  شده
 آیا جنگل را به خانه اش آورده بود..؟!

و آن که پرنده شده
فکر رهایی داشت..

راستی او که اقیانوس شده کدام ما بوده..؟!

و آن جمعیت نهنگ ها
ازدست کدام اقیانوس خودکشی کرده اند..

هزار سال
بعد این همه درد
ابر می شوم

تا ببارم بر زمینی که
جز درخت، هیچ آدمی نروید..
-------------------(4)-------------------------

با بوق قطارها
از خواب هایم می پرم

فکر می کنم
به چشم های خسته ای که
درون کوپه ها خواب مانده اند

و ایستگاهی که دست تکان می دهد
برای غریبه های کوچک

و تنهایی زیادتری که روی ریل ها
راه می رود

این کوپه ها
چه چیزی را حمل می کنند..؟!

واین خطوط موازی
چقدر تنهایی را جابجا می کنند..؟!

می دانم
قطارها به دنیا آمده اند تا
به تنهایی زمین مثل مار به پیچند..

**************************************

قلبم که درد می گیرد
 
فرزانه سیفی
در سینه اش بغضی نهانی هر سحر دارد
هر کس که از عاشق شدن دیگر حذر دارد
من زخمهایی خورده ام از باور یک عشق
تنها خدا از دردهای من خبر دارد
باروت چشمان سراسر آتشم امشب
از انفجار حجم غم میل شرر دارد
آن کس که می پرورد در جانم گل امید
زخم زبانش بر تنم درد تبر دارد
این روزها دیگر خریدار صداقت کو ؟
شهر دروغین تا بخواهی گوش کر دارد
با اینهمه می خواهمش، می خواهمش، تنها
گرمای مهر او بر این بی جان اثر دارد
پنهان شدن پشت نقاب کبر جایز نیست
دنیا بدون عشق رنج بی ثمر دارد
----------------------------(2)-----------------------
خیره مانده چشم من بر ساعت شماطه دار
کاش برگردی سرآید شام تلخ انتظار
گفته بودی زود می آیی ولیکن سالهاست
در نبودت چون نهالی دور ماندم از بهار
عطر یادت در هوای صبح من هر دم رهاست
می دهد امید دیدار تو را بی اختیار
قاب خیس عینکم در آرزوی دیدنت
زل زده بر پنجره، امیدوار، امیدوار
می چکد باران دلتنگی ولی بر گونه ام،
مانده رد بوسه های مهربانت یادگار
می زند زنگ صدایت دم به دم در گوش من
زخمه هایی عاشقانه مثل نجوای سه تار
رقص دستان قشنگت چون نوازش های باد
دور آغوش خیالم می وزد دیوانه وار
چند شاخه رازقی در دفتر تنهایی ام
زنده می سازد درونم خاطرات بی شمار
آه تصویر نگاه آخرت روز سفر
کرده عشقت را میان سینه ی من ماندگار
خیره مانده چشم من بر ساعت شماطه دار
کاش برگردی سرآید شام تلخ انتظار
 
********************************************************************************
انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر:
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Germany
۲۱:۵۴ - ۱۴۰۲/۰۶/۲۶
شعر هایجامع وجالبی از شاعران خوب خواندم شعرهای مانا یاد اقاجانی خواندنی است

درود برای شما فرهیختگان در یکتا پرس...
نادر کله جاهی
United States of America
۱۹:۴۲ - ۱۴۰۲/۰۶/۲۷
درودها . از اینکه چراغ شعر را زنده نگه داشته اید . زنده باشین