به گزارش یکتاپرس به نقل از همشهری آنلاین_راحله عبدالحسینی: هفته گذشته هم در همایش کارآفرینی که از سوی شهرداری منطقه برگزار شده بود نیز بهعنوان یکی از ۴کارآفرین برتر هممحلی معرفی و قدردانی شد. شورچه مادر ۳ فرزند و یکی از زنان سرپرست خانوار منطقه است. با وامی که از کمیته امداد منطقه گرفته توانسته کارگاهش را راهاندازی کند. از نگاه فرزندانش امید میگیرد و سرلوحه زندگیاش همت و تلاش است. در آخرین روز تابستان با او گپ زدیم و از سبک زندگیاش برایمان گفت.
لباس ایرانی با طرحهای ایرانی
کارگاه کوچکی در محله نواب راهاندازی کرده. خودش در کنار ۴همکار. اشتغالزایی را با همین گامهای کوچک شروع کرده، اما ایدههای ناب و آرزوهای بزرگی دارد. چراغ کارگاه خیاطی و تولید پوشاک «لیلا شورچه» از ساعت ۸صبح روشن میشود. صدای چرخهای خیاطی فضای کارگاه را پر میکند تا لباسهای زنانه شیک و تمیز دوخته و تحویل مغازهداران شود. «لیلا شورچه» سحرخیز است. میگوید: «درباره سحرخیزی و کامروایی بارها شنیدهایم. بیراه نبوده که به آن سفارش شدهایم. روز من با روشن شدن هوا آغاز میشود. بعد از مرتب کردن خانه و آماده کردن ناهار بچهها، راهی کارگاه میشوم. تقریباً ساعت نزدیک ۹صبح به کارگاه میرسم.»
متر کردن، دوختن و بریدن و شکافتن در کارگاه کوچک آنها تا نزدیکیهای غروب ادامه دارد. کارآفرین هممحلی ما با وجودی که این کارگاه را با وام کمیته امداد منطقه۱۱ دایر کرده، اما تأکید دارد که همه اعضای کارگاه با هم همکارند. «به شدت با واژه کارگر و کارفرما مخالفم. ما با هم دوست هستیم. معتقدم که در محیط دوستانه و با همکاری میتوانیم پیشرفت کنیم. در غیراین صورت هیچکدام موفق نیستیم. » ۵سال پیش کارش را با یک چرخ خیاطی ساده و یک اتوی دسته دوم در انباری خانهاش شروع کرد. با وجودی که در این مدت کمتوانسته به خوبی روی پای خودش بایستد و حتی اشتغالزایی کند، باز هم معتقد است خیلی راه درازی تا یک کارآفرین موفق دارد. لیلا شورچه آرزوی خود در این وادی را چنین بیان میکند: «فعلاً مدلهای لباس ما بیشتر از الگوهای خارجی کپیبرداری میشود. آرزو دارم روزی در کارگاهم فقط لباسهایی با طرحهای کاملاً ایرانی را برش بزنم و بدوزم. امیدوارم هر ایرانی یک تولیدکننده و یک صادرکننده باشد. مگر نه اینکه هنر نزد ایرانیان است و بس. »
حس مادرانه و امید به زندگی
کارآفرین هممحلی ما در کارگاه خود بیشتر راستهدوزی انجام میدهد. کار دیگری که مخصوص خودش است، مربوط میشود به شکافتن قسمتهایی که اشتباه دوخته شده. «بعضی وقتها باید قسمتهای دوخته شده را شکافت. اما طوری که جای دوخت روی پارچه اصلاً مشخص نشود. این کار را فقط خودم انجام میدهم. در زندگی باید همینقدر صبور بود و رد اشتباهات را پلک کرد. » لیلا شورچه ۲فرزند دختر و یک فرزند پسر دارد. دختران ۱۷ساله و ۱۳سالهاند که خیاطی را از مادر یادگرفتند. «حس مادرانه امید به زندگی را در من چندین برابر میکند. عصرها که به خانه میروم، با بچهها گپ میزنم و از اینکه روزشان را چگونه گذراندند میپرسم. در همین گپوگفتها نکتهها و مهارتهای زندگی را میگویم. »
دستان توانمند کارآفرین هممحلی، لحظهای از خلق کردن نمیایستد. موقع تماشای تلویزیون میل بافتنی به دست میگیرد تا کامواهای رنگی برای بچهها شال و کلاه و ژاکت بشود. میگوید: «حاصل تن بیکار، ذهن بیمار است. » لیلا شورچه به مادر بودنش افتخار میکند. حرفهایی هم دارد برای زنان سرپرست خانوار مثل خودش. «همت و غیرت زنانگی را فراموش نکنیم. زن ایرانی از زمان ایران باستان مورد احترام و توجه خاصی بوده. ما با کمترین امکانات هم میتوانیم تواناییهای خود را ثابت کنیم. من هم دوست دارم خانه و ماشین شیک و گران قیمت داشته باشم. ولی به چه قیمتی؟ نان حلال خوشمزه است. بچهها از ما الگو میگیرند و ما باید دخترانمان را طوری بار بیاوریم که نسل آینده را تربیت کنند. به سلامت اخلاقی بچهها اهمیت بدهیم. »
از قالیبافی تا معرق
از هنرهای دستی هر آنچه به ذهنم میرسید، نام بردم و لیلا شورچه تجربهاش را داشت. قالیبافی و خیاطی را که از کودکی آموخته بود. گلدوزی و ملیلهدوزی و گل چینی، بافتنی، معرق، نقاشی روی سفال و... را هم در جوانی فرا گرفته بود. به او میگویم در هنرهای دستی همه فن حریف هستید. میخندد و میگوید: «اصلاً اینطور نیست. هنرهای زیادی هست که من نمیدانم. هر چیزی هم که یاد میگیریم دریچهای برایمان باز میشود تا دنیا را بهتر ببینیم. هیچوقت نمیتوانیم بگوییم همه هنرها را یاد گرفتیم و همه فن حریف شدیم! هرقدر هم بیاموزیم باز کم است. »
لیلا شورچه به هنر عکاسی هم خیلی علاقه دارد. صحبتش را اینطور ادامه میدهد: «عکاسی را دوست دارم. در طول روز، در مسیرهای رفت و آمدم به دقت به اطرافم نگاه میکنم. در ذهنم کادر میبندم و تصویر را ثبت میکنم. اما ابتلا به یک بیماری حسی حرکتی فعلاً به من اجازه نمیدهد تا بتوانم این هنر را تجربه کنم. من برای یافتن نابترین چیزها کنکاش میکنم. »
روایتی جذاب از امید به زندگی یک کارآفرین هممحلهای | ناامید نباش تلاش کن!
محلههای خوب، همسایههای خوب
لیلا شورچه در محله نواب زندگی میکند. با همسایهها سلام علیک دارد. اما چون بیشتر وقتش را در کارگاه میگذراند، وقتی برای رفت و آمد با همسایهها ندارد. معتقد است همه محلههای تهران خوبی و بدی را با هم دارد. «قرار نیست ما تحت تأثیر بدیها قرار بگیریم. سختی و تلخی همه جا هست. خوب دیدن هنر ماست. »
خط اتوبوس بی. آر. تی رفت و آمد به بوستانهای دیگر پایتخت را برای او و خانوادهاش فراهم کرده تا چند ساعتی در آخر هفته از طبیعت لذت ببرند. اما با غذای بیرون از خانه مخالف است. «به سلامت غذایی که خودم درست میکنم اطمینان دارم. من یاد گرفتم نیازهای خودم را برآورده کنم. » لیلا شورچه آرام و شمرده اما پرانرژی و تأثیرگذار صحبت میکند. از اینکه میتواند خلاق و تأثیرگذار باشد خیلی راضی است، هرچند که بیماری پلی میوزیت مدتی است با او همراه شده است.
باید صبر کنی!
به قول خودش از زمانی که به یاد دارد، به او یاد دادهاند تولیدکننده باشد نه مصرفکننده. زندگی در اطراف تویسرکان این تجربهها را برایش به یادگار گذاشته. «به اقتضای دوران کودکی به گل و گیاه خیلی علاقه داشتم. تعدادی بذر در باغچهمان کاشتم. هر روز به آن سر میزدم تا ببینم سبز شده یا نه. منتظر بودم مثل لوبیای سحرآمیز فردا که از خواب بیدار شدم ببینم از بذری که من کاشتم درختی به عمل آمده. یک شب باران شدیدی آمد و خاک را شست و بذرها را با خودش برد. خاطره تلخی بود. اما همیشه یادم مانده برای به بار نشستن بذر باید صبر کنی. حتی اگر نتیجه هم نگرفتی باید دوباره شروع کنی. طبیعت این قانون را به من یاد داد. »