به گزارش یکتاپرس به نقل از همشهری آنلاین: «مثل کوه پشت و پناه همیم/ ولی هر دومون دستامون خالیه/ باید جای من باشی تو زندگی/ بفهمی نداری چه بد حالیه... ه.» با شنیدن این آوای انتظار حساب کار دستت میآید؛ با بانویی تماس میگیری که ۲سال است عاشقانه از همسری پرستاری و مراقبت میکند که با فداکاریاش جان مردم یک روستا را نجات داده و خودش دچار سوختگی شده است. مردی که حالا خانهنشین است و کسی از او سراغی نمیگیرد.
«حمید صبری» راننده نفتکش «شرکت نفت شرق تهران» است که هنگام تخلیه نفت در شعبه روستای «گزانه» دچار سوختگی شدید شده و این روزها خانوادهاش با مشکلات زیادی دست به گریبانند.
پنجشنبه سیاه
«زهره کیانی» مادر خانواده و زن صبور و همراهی است که در این مدت مثل یک مرد بار خانواده را به دوش کشیده و هم مادر بوده و هم پرستار و غمخوار همسر. او میگوید: «خوب یادم هست که هوا بسیار بد بود و باران شدیدی میبارید. بعد از ظهر تلفن خانه زنگ خورد و پسرم که با پدرش رفته بود تا او در جاده تنها نباشد، پشت خط بود. فقط این جمله را شنیدم که با نگرانی گفت: «بابا سوخته چه کار کنیم؟ » سراسیمه گفتم او را به تهران بیاور. آسمان بر سرم خراب شد. تا به تهران برسند من و دخترم جان به لب شدیم. همه چیز به هم ریخته بود. آژانس ماشین نداشت. مجبور شدیم با دخترم ماشین دربستی بگیریم که هنوز به بیمارستان نرسیده آن ماشین هم وسط راه پنچر شد. خلاصه همه چیز خیلی روی بد خود را به ما نشان داده بود. بالاخره به بیمارستان رسیدیم و در بیمارستان دکتر پس از معاینه گفت که همسرت زنده نمیماند. من هم گفتم مرگ و زندگی دست خداست. شما تلاش کنید، خدا کمکش میکند.»
۵۰ درصد سوختگی راننده
حمید صبری شغلش رانندگی است. او روز حادثه را خوب به یاد دارد و اینطور تعریف میکند: «نزدیک شعبه که رسیدم دیدم مسئول شعبه در یک دستش سیگار و در دست دیگر چند لوله پلی اتلین و شیلنگ است. تعجب کردم اما چیزی نگفتم. منتظر بودم من را به محیطی دربسته و استاندارد ببرد تا در آنجا بار را تخلیه کنیم. هوا خیلی سرد بود. او بدون هیچ توجهی به مسائل ایمنی در نزدیکی تانکر آتش روشن کرد. من فکر کردم به خاطر سردی هواست اما بعد فهمیدم که میخواهد برای نرم کردن لولههای پلی اتلین از آتش استفاده کند. لولهها را به هم وصل کرد تا نفت را از تانکر به منبع منتقل کند. در حال تخلیه نفت از تانکر به مخزن شعبه، براثر بیاحتیاطی او دیدم آتش در حال شعلهور شدن است. به سرعت به سمت تانکر دویدم تا شیر را که در عقب تانکر قرار دارد ببندم ولی خودم از پشت سر آتش گرفته و داشتم میسوختم. در همان حالت، شیلنگ را از مخزن خارج کردم تا تانکر آتش نگیرد و اهالی گزانه آسیب نبینند چون مطمئن بودم با انفجار نفتکش کل روستا به آتش کشیده میشود و خوشبختانه تمام تلاشم را کردم و چنین اتفاقی نیفتاد.»
روند پیگیریها
مادر خانواده، بانوی پیگیری است و برای همسرش خیلی تلاش کرده است. او میگوید: «شوهرم سوخت ولی اجازه نداد روستا به آتش کشیده شود اما در این مدت کسی نیامده و بگوید دست شما درد نکند که ما را نجات دادی. از اهالی گزانه ناراحتم که چرا سراغی از شوهرم نمیگیرند.» او یادی از آن روزهای سخت میکند: «در بیمارستان به من گفتند اگر تا ۱۵ روز عفونت نکند، همسرت زنده میماند. به ما یک اتاق ایزوله دادند که من خودم از همسرم مراقبت میکردم. روزی یکمیلیون و ۲۶۰ هزار تومان نیز بابت پول آمپول پرداخت میکردیم تا عفونت کنترل شود. از ۵صبح تا ۸ شب من میماندنم و از ۸شب تا ۵ صبح پسرم درکنارش بود. سوختگیهایش را مدام خودم تمیز میکردم و مراقب بودم عفونت نگیرد. بعد از ۱۵ روز که دکتر برای معالجه آمد تعجب کرد و پرسید: «این بیمار را در کجا نگهداری کردهاید که یکدرصد هم عفونت ندارد؟ »
همسرم ۲ ماه در بیمارستان بستری بود بعد به خانه آمد. تا ۳ ماه اول خودم مراقبش بودم. فقط پرستاری هر شب به خانه ما برای پانسمان میآمد که ۱۸۰ هزار تومان میگرفت و هنوز به آن بیچاره هم بدهکاریم. شوهرم در آن حادثه ۲۱درصد عمیق و ۲۳درصد سوختگی سطحی پیدا کرد و تاکنون بیش از ۶۰ میلیون تومان برای درمان هزینه کردهایم...» او ادامه میدهد: «از مسئول شعبه گزانه شکایت کردیم و محکوم به جزای غیرعمد و پرداخت دیه شد اما هنوز حکم اجرایی نشده است. برای تأمین هزینه درمانی همسرم به شرکت نفت مراجعه کردیم فقط ۶۰۰ هزار تومان به ما دادند و از همان روزهای نخست که آنها را در بیمارستان دیدم دیگر خبر نداریم.»
مشکلاتی که باقی است
مرد پاهایش را دراز کرده و دستش را روی زانو قرار میدهد و مدام در حال گرم کردن و مالش پاهایش است تا قدری رگهایش نرم شوند و بتواند چند قدمی را بدون کمک راه برود. زانوهایش را نمیتواند به راحتی خم کند. مردی که ۳۰ ماه در دوران جنگ تحمیلی در جبهههای حق علیه باطل نبرد کرده، از جبهه و جنگ خوب یاد گرفته که چطور مشکلات را به زانو در آورد و اجازه ندهد کیان خانوادهشان از هم بپاشد. همه اعضای خانواده صبری، صبورند و خیلی دوست ندارند از مشکلات دم بزنند اما حالا این خانواده با مشکلات مختلفی دست به گریبان است که اصلیترین آن تأمین هزینههای درمانی پدر خانواده است.
صبری فاکتورهای هزینه مراقبت و درمانش را در پوشههای مختلف، نشان میدهد و میگوید: «از بانکهای مختلف وام گرفتیم تا از عهده مخارج برآییم اما باتوجه به خانهنشین شدن من و نیاز به مراقبت، نمیتوانیم مخارج را تأمین کنیم. قسطهای عقب افتاده بسیاری داریم و به افراد مختلفی بدهکاریم که احساس شرمندگی میکنیم. در این مدت هم خواهر همسرم بیش از همه و همه جوره ما را کمکمان کرده و بیشتر مخارج ما از سوی او تأمین میشود که همه ما از او تشکر میکنیم.» حالا آنها دیگر چیزی ندارند که برای مرد خانه هزینه کنند. در زیرزمین زندگی میکنند و شرایط سختی دارند با کلی بدهکاری و البته امید به اینکه شاید بالاخره کسی از راه برسد و باری از دوش خسته آنها بردارد.