به گزارش سرویس سیاسی یکتاپرس ؛ همانطور که در گزارش های پیشین اشاره شده ، یک مطالبه در جریان اصلاح طلبی مبنی بر حذف رادیکال در حال شکل گیری است که اگر این اتفاق رخ دهد ، شاید اصلاح طلبان بتوانند در آینده بخشی از بدنه اجتماعی خود را بار دیگر جذب نمایند . باتوجه به مواضع اخیر رادیکال های این جریان ، در صورتی که اصلاحات نتواند از پس کنترل این طیف برآید احتمال تقابل مستقیم و سنگ اندازی آنها مقابل دولت رئیسی در وضعیتی که مردم در فکر بهبود وضعیت معیشتی خود هستند ، وجود داشته و این اتاق می تواند نابودی کامل اصلاحات از عرصه سیاسی کشور را به همراه داشته باشد .
محمدرضا تاجیک، تئوریسین جریان اصلاحات و مشاور رئیس دولت اصلاحات طی یادداشتی که وضعیت امروز اصلاحطلبان را تحلیل کرده است. بخشهایی از این یادداشت در ادامه آمده است:
آن مشکل که جریان اصلاحطلبی را به یک «ایما» و «خاطره» و «داستان قدیمی» تبدیل نموده است، فقدان خلاقیت یا استعداد آفرینشگری است.
اصلاحطلبان دیریست که سیاست را خلق ممکن از ناممکن (دریدا)، خط گریز (دلوز)، تصمیم و تدبیر در شرایط فقدان تصمیم و تدبیر (دریدا)، میلی جمعی به خلق جهان جدید و داستانی جدید (بدیو)، نخواهندگی قدرت و خواهندگی برابری (رانسیر)، نمیدانند و نمیفهمند و دل در گرو سیاستی دارند که به تعبیر بدیو، با قدرت و ثروت گره خورده، و بهتبع آن،
جریان اصلاحطلبی در پستوهای تنگ و تاریک نوعی عقل ابزاری سیاسی - که بهمثابه یک طرحِ از-پیش-تعیینشده، با احکام و اصول متعالی و استعلایی، عمل میکند – گرفتار آمده است.
اصلاحطلبان امروز، همچون «ابله» داستایوسکی، پرنس میشکین، - البته با تفاوتها و تمایزهایی - نمیتوانند بفهمند دیگران دربارهی سیاست و کنش و کنشگری (یا سوژگی) سیاسی چه تعریفها و تصویرها و ترسیمهای متفاوتی دارند» و یا جاهلانه و سادهلوحانه، آنچه را «متفاوت» با فهم و دانش قلیل خود مییابند، یا انکار میکنند و یا غیرعقلایی، غیرواقعی، غیرعلمی و غیرتجربی فرض میکنند.
بیتردید، ادامهی چنین ناوضعیتی (ناوضعیت سترونی و اختگی و کودنی)، از جریان اصلاحطلبی جز پیکرهای مومیاییشده و نامی که دیگر نمیتوان بر جریانی نهادش، باقی نخواهد گذاشت.
اکنون که جریان رسمی اصلاحطلبی لاجرم در اندیشهی نقد واساختی خود شده است، شاید در نخستین و ضروریترین گام، باید از هستهی سخت خود امتناع و تخطی کند و هستهای نرم و انعطافپذیر و خلاق را جایگزین آن نماید.
تا این هستهی سخت دود نشود و به هوا نرود، بعید میدانم تغییر و تحولی در حال و احوال نظری و عملی این جریان منجمد و یخزده ایجاد شود.
در شرایط کنونی، تنها یک هستهی نرم که از هستی و طبیعت و ماهیتی «دائما در حال شدن» برخوردار است و هر لحظه دست اندرکار آفرینش خود و جهان خود است، امکان تقریر داستانی دیگر برای جریان اصلاحطلبی را دارد.
صریحتر بگویم، تا این هستهی سختِ سنگینپا و مومیاییشده هست، آش اصلاحطلبی همین آش و کاسهی آن همین کاسه خواهد بود و تفاوتی در لیل و نهار این جریان ایجاد نخواهد شد.
این هستهی سخت، سخت به بازی قدرت خوگر شده است و جز آن نخواهد و نتواند. بنابراین، وقت آن رسیده که در و دریچههای این جریان گشوده شوند تا نسیمی، نوری، و هوایی تازه بر کالبد کرخت و خموده و خمیده و خموش آن جاری شود.
در دومین گام، باید از هجمهی نقادانهی کسانی که از یک موضع بیرونی (با/در فاصله)، اصلاحطلبی مرسوم و رسمی را بیرحمانه بیقرار و جابهجا میکنند، آن را از بافتار رسمی خود میدرند، و در دیگر زمان و دیگر بستر با دیگر بیان و زبان جاری میکنند، استقبال کند، و بپذیرد که تنها از طریق چنین بیقراری و جابهجایی بیرحمانهای است که میتوان جریان اصلاحطلبی را از طریق فعال/شکوفاکردن استعدادهای درونیاش بهجریان انداخت و آن را در رود زمان جاری کرد.
در سومین گام، جریان اصلاحطلبی باید سخت هوشیار باشد که در این فرایند خودنقادی و خودسازی، اسیر رویا، ایدئولوژی، و مصالحههای فرصتطلبانه نشود، و از پذیرش عواقبِ – حتی بهظاهر ناخوشایند - تحقق پروژهی تغییر گفتمانی و ساختاری و رفتاری خود نهراسد و از این هراس، در خودِ سترون خود و به غار افلاطونی خود پناه نبرد و از خواندن و نوشتن مستمر داستان جدید ملول و خسته نشود.