مرگ طبیعت،زنان، اکولوژی و انقلاب علمی _ کارولین مرچنت
نوشته فیروزه محمدزاده
□ بررسی اجمالی کتاب مبنایی جریان انتقادی اکوفمنیست《 مرگ طبیعت: زنان، اکولوژی و انقلاب علمی، کارولین مرچنت (1980)، بر محور تأملات کارولین مرچنت.
■ بیوگرافی: کارولین مرچنت (متولد 12 ژوئیه 1936 در روچست، نیویورک) فیلسوف و مورخ علم بوم شناختی آمریکایی است. مشهورترین تئوری وی (و کتابی با همین عنوان) در مورد مرگ طبیعت، زنان، اکولوژی و انقلاب علمی است از کتب دیگر وی می توان به باز آفرینی عدن و اکولوژی رادیکال و .. نام برد، آثار وی در تاریخ زیست محیطی و تاریخ علم مهم و مبنایی هستند. کارولین مرچنت هم اکنون استاد تاریخ زیست محیطی، فلسفه و اخلاق در دانشگاه برکلی است.
مرگ طبیعت یا کشتار طبیعت ؟: کارولین مرچنت در کتاب مرگ طبیعت و ..(1980) میراث پیشرفت فناوری و ارتباطاتش با انقلاب علمی نوین را به چالش می کشد، چهل سال و اندی از اولین ظهور چنین اندیشه انتقادی می گذرد، بیش از هر زمان دیگری امروز ما نیازمند واقع بینی در این امر مهم هستیم و کارولین مرچنت و کتابش می تواند راهنمایی اساسی در برخورد واقعبینانه ما نسبت به مرگ و کشتار یا تخریب طبیعت باشد، مرچنت به جای اینکه کورکورانه این واقعیت را بپذیرد که تحولات علمی و فکری قرن شانزدهم و هفدهم باعث پیشرفت برای همگان شده است، پرسشی اصیل را مطرح می کند، او می پرسد "پیشرفت برای چه کسی؟" چنانکه مرچنت بررسی می کند که چگونه ایده های مربوط به طبیعت و نوآوری های علمی، علاوه بر توسعه اقتصادی و فکری، سرکوب، خشونت و استثمار اجتماعی را به دنبال داشته، مرچنت « روش و مدلی اکوسیستمی تغییر تاریخی» را پیشنهاد میکند، که «به رابطه بین منابع مرتبط با یک اکوسیستم طبیعی معین... و عوامل انسانی مؤثر بر ثبات یا اختلال در آنرا در یک دوره تاریخی به بررسی می گذارد» (ص 42-43) برای مرچنت طبیعت و فرهنگ عمیقاً به هم پیوند خورده و مرتبط هست، مرچنت باور دارد که تجزیه و تحلیل منابع غنی بازرگانی و داد و ستد کالایی که مرچنت تحقیقات خودش را با شناسایی یک سنت فکری و تاریخی از آن آغاز میکند، روشی مبنایی تلقی می شود، او نشان می دهد که در یونان باستان چنین روشی ابتدا شروع شده است که مفهوم «طبیعت» را با ویژگیهای زنانه در یک پیوند باستانی مرتبط میکرد و تصویری دوگانه از طبیعت و زنان ارائه میداد، از سویی زمین یک "مادر پرورش دهنده" بود که محصولات و منابع را برای فرزندان خود - بشریت - فراهم می کرد، و همچنین تصویری از مادر/همسری که نقش اجتماعی مهمی در حفظ خانه داشت و موقعیتهای اجتماعی کلیدی در جامعه داشت، در عین حال، طبیعت/زن میتوانست چندان ظالم، غیرقابل پیشبینی و آشفتگی ایجاد کند که نه تنها قدرت ساختن و تغذیه را در اختیار داشته باشد، بلکه قدرت تخریب را نیز در اختیارش بگیرد چنانکه این تفکر انحرافی برخی از افراد با نفوذ در نظامهای حاکمیتی را تا آنجا کشاند که بر علیه زنان توطئه نمایند و با توسل به خرافات و جعلیات ساختگی تاریخی زنان را تحت عنوان جادوگران و نیروهای شر معرفی کردند. هم طبیعت و هم زنان چالشی را برای کسانی که می خواستند جامعه را بر اساس اصول علمی سازماندهی مجدد کنند به وجود آورد ، مرچنت سپس به توصیف اینکه چگونه طبیعت و زنان از طریق تلاش های فکری و تهاجمات تکنولوژیکی انقلاب علمی تحت انقیاد قرار گرفتند، باور دارد که در هسته این انقلاب این ایده رایج بود که طبیعت، جنانکه در گذشته به عنوان یک ارگانیسم کل نگر در نظر گرفته شده بود ، در واقع یک سیستم قابل مدیریت بوده که می توانست، به طور جداگانه در نظر گرفته شود و سپس دوباره می شود که آنرا سازماندهی کرد تا به نیازهای انسان همرسانی و پاسخ دهد این ایده در نهاد خودش به یک «مکانیسم» کارکردی که بر اساس آن هم طبیعت و هم بدن انسان (زنانه) به عنوان ماشینی در نظر گرفته میشد، امکان پیکربندی مجدد این دو را بر اساس ایدهها و علایق علمی و اقتصادی فراهم می کرد. انقیاد طبیعت در قرن هفدهم با نیوتن و لایبنیتس به اوج خود رسید که آثارشان به نهادینه شدن این ایده ها و ایجاد پایه های علمی مدرن کمک شایانی کرد، مرچنت که به خاطر مداخله اش در تاریخ نگاری محیطی و فمینیستی بسیار تحسین شده است، باید به خاطر سهم منحصر به فردش در درک ساختارهای قدرت که انقلاب علمی را تقویت کردند را ستایش کنیم. تحلیل مرچنت با خوانشی مارکسیستی از تغییرات طبیعی آغاز میشود، جایی که مبارزه سرمایهداری بر سر سرزمینها، مزارع و جنگلهای انگلستان (ابزار تولید) منجر به مفهومسازی مجدد «طبیعت» و بعداً در طول قرن هفدهم، منجر به آن شد که نقش زنان و بدنمندی آنان به عنوان یک منبع اقتصادی برای به حداکثر رساندن درآمدها و افزایش ارزش افزوده طبیعت و نیاز به بازسازی و تنظیم مجدد دوباره احیا و از آن بهره برداری شد، در واقع نقش زنان تحت عنوان یکی از کاتالیزورهای اصلی انقلاب علمی مورد بهره برداری قرار گرفت، این دوره به وخامت وضعیت طبیعت و میل علمی/سرمایه داری برای کنترل آن با تلاش هایی برای تحت به سلطه در آوردن زنان وطبقات مختلف اجتماعی هجمه ی بود که پیامدهای استثمار و استعمار زدگی از آن منتج شده است، از نظر مرچنت، "مرگ طبیعت" تنها به دلیل تغییرات چشمگیر اکولوژیکی پس از انقلاب علمی صورت نپذیرفته بود، جایی که علفزارها به مزارع و جنگل ها به عنوان منابع ذخیره ای چوب و مصنوعات تبدیل کرده بودند مرچنت باور دارد که مرگ طبیعت پیش از هر چیز نتیجه فروپاشی خود این مفهوم و بازسازی مجدد این ایده ها بوده است، طبیعت که زمانی اکوسیستم پیچیده ای بود که بر اساس وابستگی متقابل و تعادل ساختار تنظیمی یافته بود، به یک منبع و ارزش اقتصادی مبدل شد، آنچنانکه از ارزش های اصلی خودش ساقط شد و به ماشینی در خدمت انسان ها دگرگونی پذیرفت، بازاری که ارزش مقررات ساخت بشر را در خود به صورت غنی شده داشت، روندی که در کتاب توضیح داده شده نه "مرگ" یا "علل طبیعی" آن بلکه کشتن و تخریب آن به واسطه و توسط نیروی دست و ذهن مردان و زنانی قوت گرفت که به دنبال تسلط و چیرگی بر آن بودند و سیستم زمانی زنده و پویا را به یک سیستم منفعل تبدیل کردند.مرگ طبیعت را می توان نه تنها به عنوان توصیفی از گذشته، بلکه به صورت نسخه ای برای آینده ای بهتر، متعادل تر و برابر تر خواند.
اکو فمینیسم های متقاطع: اگرچه تحقیقات کنونی کارولین مرچنت بر تاریخ محیط زیست آمریکا متمرکز است، اولین و تأثیرگذارترین اثرات کتاب پس از انتشار، دامنه جغرافیایی بسیار متفاوتی را در برمی گیرد از اروپای قرن 16 و 17 و گستره پیش رونده ای در نیاز توجه به موجودیت سیاره، زمین را نمایان کرده است، کتاب مرگ طبیعت ...مرچنت از این نظر متنی پیشگامانه است که حداقل امروز به همان اندازه که پس از انتشار اولیه خود اهمیت داشت، هم اکنون نیز نیاز به رجوع مجدد دارد. روش پژوهشی او شباهتهایی را بین جنبشهای زنان و جنبشهای بومشناختی مورد بررسی قرار داده – که هر دو به دنبال انواع مکمل آزادی و رها سازی از این انقیاد و جدایی بوده که در دهه 1960 توسعه یافته، همچنین با رویدادهای بسیار مهم تری، مانند حادثه رآکتور جزیره سه مایلی هریسبورگ که در سال 1979 در پی وی سی اخبارش منتشر شده بود، بیشتر و بیشتر به نظر می رسید که تسلط بر طبیعت و زنان نیز به معنای خفقان و نابودی آنها بوده است. استدلال های اولیه اکوفمینیستی مرچنت شاید حتی بیشتر باشد که امروزه ما آنرا مرتبط با این رویکردها می دانیم، استدلال های مرچنت در این کتاب به عنوان پسزمینه و پیش درآمدی بر رویکردهای انتقادی اکوفمنیستی وفعالیتهای زیستمحیطی و پژوهشهایی که نشان میدهد چگونه تأثیر تخریب محیطزیست برای بخشهای مختلف جمعیت بر اساس جنسیت و سایر اشکال هویتی نمایان می شود، این کتاب جزئیات جریان انتقالی فلسفی، سیاسی و اقتصادی به سمت سرمایه داری مدرن و به دور از درک و دریافت زمینه ها و پیآمدهای آن در قرن کنونی می پردازد، مرچنت باور دارد اتخاذ روشهای بهره گیری "ارگانیکی" از طبیعت خاستگاههای فکری و فلسفی دارد که با نزدیکی به سرمایه داری مدرن، در واقع جریان سلطه گی را بر طبیعت و بدن " زنان" و .. به همراه داشته، مرچنت تشریح، کنترل، مدیریت، تسخیر و تسلط نهایی بر طبیعت را چندین برداشت می کند وتوصیف می نماید که به موازات تصور مجددی خشونتآمیز از برخورد با زنان و طبیعت از آن منتج می شود، اصطلاحاتی مانند کنترل، مدیریت و تابعیت که بر محور زنان تعبیه شده بود و سپس این فرهنگ مجددا به تقلیل جایگاه زنان انجامید، مرچنت استدلال می کند که هم طبیعت و هم زنان به طور فزاینده ای (اما هرگز نه به طور کامل) در معرض ذهن و اندیشه مردانه و مذکر زدگی، فناوری علمی و نظریه پردازی مردانه در مورد نقش خود در دنیای ایده آلی قرار گرفته اند. نمونه های خشونت مردانه بر روی زمین نسبت به (زنان) و خود زنان درتمکین کردن از چنین اقتدار فکری مردانه مثلا نقش زنان از استخراج معادن گرفته تا اعدام زنان متهم به جادوگری و استفاده از فرودستی شدنشان برای انجام کارهایی که مردان معتقد بودند ماماها نمی توانند انجام دهند را شامل می شود. مرچنت می گويد: "مردان برجسته معاهدات فلسفی نوشتند، از آنها حمایت کردند (یا از آنها برای توجیه) نظام های اقتصادی سرمایه داری استفاده کردند، و ماشین ها و ابزارهای فیزیکی و مفهومی را برای دستیابی به تسلط مترقی خود بر طبیعت و زنان توسعه دادند"، مرچنت به نقشی را که محیط زیست در تاریخ جوامع سرمایه داری اروپایی ایفا کرده است، مانند کشاورزی ارگانیک هلندی و کشاورزی تکنوکراتیک اولیه بریتانیا در طول قرن های 16 و 17 می پردازد و آنها را پیش زمینه جریان تسلط بر طبیعت و زنان و .. می داند. مرچنت همچنین سنتهای فلسفی پدرسالارانهای را که آرمانشهرهای شبه برابریطلبی ارگانیک (مانند شهر خورشید کامپانلو) و همچنین سنتهای جنسیتی و ظالمانه (مانند آتلانتیس جدید بیکن ) را ردیابی و مورد بررسی قرار می دهد و نقش برجسته و تأثیر گذار آنها را در بحرانهای زیست محیطی، خشونت و استثمار زنان را بازنمایی می کند، مرچنت باور دارد که ابزارآلات و ماشین های خاصی مانند اختراع ساعت در مکانیزه شدن طبیعت نمودی چنینی دارد، مرچنت از طریق منابع و روش شناسی های گسترده، استدلالش را در فلسفه، تاریخ زیست محیطی و تاریخ علم پایه گذاری می کند، کتاب مرگ طبیعت ... کتابی مفصل هست و حاوی تصاویر، عکسها، حکاکی هایی از گذشته و تا زمان انتشار که برای مخاطب در درک این تسلط و استثمار کمک شایانی می کند، کتاب مرگ طبیعت .. مرچنت به عنوان یک استدلال قوی برای رابطه بین سلطه بر طبیعت و سلطه بر زن، راه را برای انواع دیگر تاریخ های علم در مقابل هویت های خاص هموار کرد. برای مثال، «تاریخ نگاری نظریه انفعال زنان در تولیدمثل» به واسطه پژوهش های مرچنت که در قرن شانزدهم صورت پذیرفت احتمالاً بر تاریخچههایی که جزئیات آزمایشهای پزشکی بر روی بردههای سیاهپوست در جنوب آمریکا در طول قرن نوزدهم را انجام شده را تحت تاثیر خود قرار داده، موضوعاتی مانند اسارت پزشکی دیر کوپر اونز "نژاد، جنسیت، و ریشه های زنان و زایمان آمریکایی (2017))" و ... می شود چنین نتیجه گرفت این کتاب مرگ طبیعت...متنی جاه طلبانه، غنی از منابع و رویکردها نوین به طبیعت و سلطه بر زنان ، بدنمندی طبیعت و زنان هست و چشم اندازهای نوینی را برای دانش پژوهی گشوده است تا بتوانیم ردپای تأثیر و تاثرات فناوری علوم و اندیشه فلسفی در مرگ طبیعت و استثمار و سلطه بر انسان " زنان" را دنبال کنیم.
احیای مرگ طبیعت: حضور زنان در پیکربندی کیهانی مدرن اولیه: کارولین مرچنت مرگ طبیعت را منتشر کرد که هدف آن ارزیابی انتقادی انقلاب علمی با در نظر گرفتن تغییرات در مفاهیم طبیعت در اروپای رنسانس بود. مرچنت دیدگاههای اکوفمینیستی را پذیرفت و تصاویری از طبیعت را با تمثیل ها و استعاره های زنانه ای که در حوزه های فکری تا آنزمان رایج بودند، به هم مرتبط کرد، مرچنت تثبیت سرمایه داری مرکانتیلیستی را به دگرگونی های محیطی و بازتاب علمی یک قانون توسعه یافته متفکران (از جمله زنان، آرمان شهرها و جادوگران) بود را به هم مرتبط می دانست، مرچنت استدلال کرد که طبیعت پیشاسرمایهداری قبل از انقلاب علمی، قبل از اینکه به تدریج به یک مکانیسم زنانه وحشی یا خنثی و منفعل تبدیل شود،به مثابه یک ارگانیسم زنانه زنده در نظر گرفته میشده، این تصور و رویکرد تازه از طبیعت مستلزم کنترل و بهره برداری برای منافع و پیشرفت بشر تصمیم گیری می کرد، پیروزی این تفکرمکانیسمی، زمینه های طبیعی، زمین و کیهان را بهعنوان سیستمهای کلنگر یا حیاتی به نقشی ثانوی تقلیل داده بود و می بایست درباره آن بازبینی صورت پذیرد، مرچنت سعی کرد در این کتاب این دیدگاههای مکانیسمی را با روشهای علمی و پژوهشی محکوم نماید،اگرچه در همان زمان و بعد نیز بومشناسی قرن بیستم تمایل داشت برخی از این ایدهها را با درجهای کمتر به سمت دیدگاهی تقلیلگرایانه بازیابی مجدد کند، اما به نظر مرچنت کافی نبود و نیست، این کتاب در نیمه راه بین تاریخ علم و تاریخ محیط زیست قرار دارد و گفتارهای متفکران و فرآیندهای ملموس مالکیت زمین، استفاده و بهره برداری را به دقت مورد توجه قرار می دهد. به همین دلیل، مرچنت فرآیندهای کشاورزی، جنگل زدایی، قحطی، زهکشی حصارها را در بخشهایی از کتاب مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد و پیآمدهای مخرب آنرا توضیح علمی میدهد، مثلا در مورد فرانسیس بیکن، مرچنت توضیح می دهد که چگونه آثار تفکرات بیکن، پیروزی مکانیسم و بهره برداری از طبیعت را بر اساس توسعه صنایع دستی و علوم برای شناخت و تسلط قدرت بر طبیعت زنانه هدف گرفته است، مرچنت در تحلیل موشکافانه کشف می نمايد که "نفوذ" و " تفتیشات عقاید"روش جدید باکونی به زبان مورد استفاده در محاکمه جادوگران مربوط می شده که همپوشانی با تعصبات جنسیتی در میان اقوام و اعمال خشونت جنسیتی و ..بوده، این کتاب روایت و استدلالیش را حول تناظرهای بین طبیعت و زن تنظیم کرده و سپس به تغییرات در نقشهای تولید مثلی و تولیدی زنان در دنیای مرکانتیلیستی مشابه «مرگ» یا مکانیزه شدن طبیعت گسترش می دهد، مرچنت نمونه های قابل توجه این تغییرات فکری و کنشی را در نقش انقیاد زنان مدرن اولیه در خانه و پایان دادن به مامایی سنتی آنها و نیز علاوه بر این، رویکردهای جادوگری، کیمیاگری و فلسفی را برای آشتی دادن جنبه های زنانه و مردانه کیهانی بررسی میکند، مرچنت نقش متفکران زن را در حفظ دیدگاه های کل نگر طبیعت در این کتاب به خوبی ترسیم می نماید،برای مثال، او مارگارت کاوندیش، باسواد و طبیعت دان نزدیک به انجمن سلطنتی لندن، و آن کانوی، کابالیست و فیلسوف طبیعی نزدیک به لایب نیتس را در ایجاد چنین تأملاتی تأثیر گذار می داند و تفکرات آنان را مورد بررسی و مطالعه قرار می دهد، باید اذهان کرد که این کتاب ستیزه جویانه است که بر شرایط هنجاری رابطه بین انسان و طبیعت تاکید بسیار دارد، سبک و استدلال های مرچنت عمیقاً توسط نظرگاه اکوفمینیسی تقویت شده است واهدافش صرفاً توصیفی نیست بلکه روشی پژوهشی و مبنایی را هدف گرفته است، مرچنت پیامدهای اخلاقی دگرگونی در مفاهیم طبیعت و زن در مدرنیته (که هنوز به خود مرچنت و زمان ما مربوط می شود) را محکوم میکند. در اواخر دوران جنگ سرد، مرچنت از نقد بومشناختی بر پیشرفت سرمایهداری و فناوری علوم مکانیستی از حوزه دانشگاهی حمایت کرد، اما همچنین به عنوان یک فیلسوف و روشنفکر در تلاش برای نزدیکتر کردن جنبشهای اجتماعی محیطزیستگرایی و فمینیسم و اکوفمنیستی در نیمه دوم قرن بیستم نقش برجسته ایی را ایفا نموده و کتابها و تأملاتش نقش برجسته و مبنایی در حوزه جنبش های انتقادی اکوفمنیستی و بوم گرایی و زیر شاخه های بینارشته ایی و مرتبط را داراست.
منابع و توضیحات
Mitman, Gregg. 2006. “Where Ecology, Nature, and Politics Meet: reclaiming The Death of Nature.” Isis, no 3 (September): 496-504.
Owens, Deirdre Cooper. Medical Bondage: Race, Gender, and the Origins of American Gynecology. University of Georgia Press, 2017.
Park, Katharine. 2006. “Women, gender, and Utopia: The Death of Nature and the Historiography of Early Modern Science.” Isis, no 3 (September): 487-95.
• این مقاله نتیجه میزگردی درباره کتاب مرگ طبیعت .. اثر ارزشمند و مبنایی کارولین مرچنت و با ادای احترام به این پژوهشگر و فیلسوف در یکی از موسسات پژوهشی اقلیمی و زیست محیطی آمریکا در سال ۲۰۲۰ و بر محور تأملات و ملاحظات متفکران آتار دیوید ، کریستین مندز آگویر ، رافائل دیوید نیتو بلو و با مدیریت پرفسور مگان رابی استاد راهنمای دانشگاه علوم شناختی اقلیمی و زیست سیاره ای مورد بررسی قرار گرفته