صفحه نخست

سیاسی

اقتصادی

بین الملل

اجتماعی

فرهنگ و هنر

ورزشی

عکس و فیلم

انتخابات 1400

یادداشت/
این مطلب برای معرفی ایشان نیست. بهانه ای است برای گرامیداشت زاد روزش. و این که هرگز بزرگواری هایش را اهالی ادب فراموش نخواهند کرد.
کد خبر: ۶۸۳۶۸
۲۲:۱۴ - ۱۷ دی ۱۴۰۰

یادداشت/ رضوان ابوترابی

سال هاست او را می شناسم. و سال هاست او را می شناسیم. معلم بی ادعایی که با فروتنی و مهربانی دست ده ها شاعر را از نوجوانی شان تا به امروز گرفت و به جامعه معرفی کرد که اکثرا چهره های نام آشنای ادبیات امروز هستند. و شاعران مطرح دیگر را که پیش از آن حضور پررنگی در جامعه ادبی کشور نداشتند.

این مطلب برای معرفی ایشان نیست. بهانه ای است برای گرامیداشت زاد روزش. و این که هرگز بزرگواری هایش فراموش نخواهد شد. 

درباره این معلم بزرگ می خوانیم:

محمدرضا مهدیزاده در 15 دی 1340 در شهر کلاچای گیلان به دنیا آمد. از سال 59 اشعارش را  در مجلات اطلاعات هفتگی، جوانان و روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ رساند. و در سال 1363 مسوولیت صفحات شعر مجله اطلاعات هفتگی ـ پر سابقه‌ترین مجله کشور ـ را بر عهده گرفت که تا هم‌اکنون نیز ادامه دارد و در طول بیش از سه دهه تصدی بر این صفحات، شاعران بسیاری را به جامعه ادبی کشور معرفی کرده‌است. او دکترای روزنامه‌نگاری و دکترای زبان و ادبیات فارسی است.

مهدیزاده از اولین ماه‌های راه‌اندازی شبکه رادیویی پیام یعنی از اوایل سال 75 تا به امروز به عنوان گوینده و نویسنده با این شبکه همکاری دارد. او همچنین از اوایل سال 71 تا اواخر 74 سردبیر مجله «خانواده» و از اواخر 74 تا اواخر 96 سردبیر مجله خانوادگی، اجتماعی روزهای زندگی بود. مهدیزاده در عرصه ترانه‌سرایی نیز طبع‌آزمایی کرده‌است و ترانه‌های او را خوانندگانی چون حسین زمان، مانی رهنما، حمید خندان، چنگیز حبیبیان و… خوانده‌اند.

از دیگر فعالیت های ایشان تدریس در دانشگاه و کنسرواتوار بزرگ موسیقی تهران است. او داور جشنواره‌های مختلف از جمله حوزه، دانشگاه و دفاع مقدس بوده و جوایز و تقدیرنامه‌های فراوانی دریافت کرده‌است.

چند شعر از مهدیزاده را در اینجا با هم می خوانیم:

***

دست هایم در تهران
زندگی می‌کنند
شعرهایم در شمال
و اشک هایم
در اتاقی که
بین شنبه و دوشنبه سرگردن است.

تو در قاب همه پنجره‌های جهان
پیدایی
و نگرانی که مبادا
راه را گم کنم

*

تولد

می‌دانم
در یک گورستان متروک
آن‌قدر تاریک می‌شوم
که از یاد می‌روم
و تو
دوباره مرا
با مدادهای رنگی‌ات
به دنیا می‌آوری

*

درخت

درخت را
دوست دارم
چون فردا
دری می‌شود
که تو
بازش می‌کنی
و قدم در رویاهایم

می‌گذاری

*
قرار نبود

قرار نبود
حرف هایم
مثل لیموهای نصف شده
آن‌قدر معطل بمانند
تا تلخ شوند
قرار نبود
به پیشواز آرزوهایم
نیایی

*

انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر:
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
۱۰:۱۶ - ۱۴۰۰/۱۰/۱۸
شعز درخت عالی بود ....ودیگر شعرهازیبا چنانکه نوشته شده جناب مهدیزاده استاد ومدرس هستند
از شعرهایش من نیز آنوختم

درود برای شما خرد یاران در واحد ادبیات بکتا پرس
مهران
۲۳:۲۰ - ۱۴۰۰/۱۰/۱۷
درود استاد
ارام
۲۲:۵۳ - ۱۴۰۰/۱۰/۱۷
اشعارشون قشنگ بود