صفحه نخست

سیاسی

اقتصادی

بین الملل

اجتماعی

فرهنگ و هنر

ورزشی

عکس و فیلم

اختصاصی یکتاپرس/ مقاله ى مؤلفه هاى نظريه ى فراگفتاريك: جمال بیگ «قسمت دوم»
این سبک در واقع به نوعی، یک (ترکیب ذهنی و زیباشناختی از زبان و معنا) است که بیشتر بر ارزش های بصری و حسی تاکید دارد.
کد خبر: ۱۷۸۴۷۲
۰۸:۳۰ - ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۴

شعر فرگفتار یک: جمال بیگ « قسمت دوم»

-(5)--------------------------------------------------------------------------------

در اینجا قصد دارم شعر را از(دیدگاه های زبان شناسی)(روان شناختی)(معنا شناسی)(زیبا شناسی) بررسی کنیم، این تحلیل به درک بهتر از جزئیات ساختاری، مفهومی و ذهنی این شعر کمک خواهد کرد.
این شعر در تمامیت خود (نظامی پیچیده) از (ارتباطات زبانی) را می سازد که بطور مستقیم در ارتباط با ذهن و احساسات انسانی است، در این شعر، زبان به عنوان یک موجود (متغیر و سیال) نشان دهنده ی (آشفتگی ذهنی) است برای نمونه استفاده از عبارت (بیوه گی دگمه ها) در ابتدای شعر، یک تصویر ذهنی آشفته را می سازد که در آن مفهومی از (فقدان) و (عدم تکامل) دیده می شود، دگمه ها که معمولن برای بستن یا تکمیل چیزی بکار می روند اینجا (به بیوه گی) تبدیل شده اند، یعنی چیزی که دیگر کارکرد یا هدفی ندارد، مانند یک تجربه ی ناتمام و ناکام
استفاده از( گوزنی که هر شب) تصویری نمادین از جستجوی بی پایان و بی هدف برای هویت و موجودیت است ، این گوزن که دنبال پوست خود می گردد، نمادی از (آدمی است که در جستجوی خویش است، اما هیچگاه به مقصود نهایی نمی رسد)
در ادامه (شکستن ساختار جمله ها و تکرارهای تصاعدی) مانند (ماغ می کشی) به نوعی (آشفتگی روانی و ذهنی را نمایان می کند) ذهن شاعر در حال بی ثباتی است و این نوسانات زبانی به طور واضح در ساختار شعر قابل مشاهده است.
درتحلیل معنایی به مسائلی همچون (فقدان، جستجوی هویت و بی معنایی) در زندگی اشاره دارد.
(بیوه گی دگمه ها) می تواند استعاره ای باشد از ناتمامی یک رابطه با یک تلاش انسانی که در نهایت بی معنا می شود.
(روان پریشی و تناقض های هویتی) در عبارت (راوی روان پریش پیراهنی/به جانمان افتاده) نمادی از (درگیری درونی و بی ثباتی ذهنی) و گسیختگی ذهن که به از هم گسیختگی روان منجر می شود.
در تحلیل روانشناختی می‌توان به جنبه های (درگیری های روانی و اضطراب وجودی) اشاره کرد که بطور آشکار در پی (کاوش در ذهن و روان انسان) است که درگیر تردیدها و بی ثباتی هاست.
شخصیت های همچون (گوزن) و (زنی که شاخ در می آورد ) می توانند نمادهای ذهنی و درونی شاعر باشند که به طور مداوم در حال کشمکش با خود و واقعیت پیرامونشان هستند. این ها همان (الگوهای روانی متناقض) هستند که در درون خود وجود دارند و ممکن است هر شب در ذهن شاعر يا انسان معاصر زنده شوند (پرسش های وجودی و شک و تردید) در شعر مانند (راست یا دروغ) و (آیا تفنگی که در کنارم می لولد، آتش می کند) نشان دهنده ی اضطراب وجودی و بحران هویت است
در تحلیل زیبا شناسی، جمال بیگ با استفاده از ترکیب های غیر معمول و تکرار تصاویر (سوررئالیستی) به یک اثر پیچیده و فریبنده تبدیل شده است.

-(6)-

این سبک در واقع به نوعی، یک (ترکیب ذهنی و زیباشناختی از زبان و معنا)ست که بیشتر بر ارزش های بصری و حسی تاکید دارد. تصاویر ذهنی مانند (پوست گوزن) و (لب های مین دار) تصاویر سوررئالیستی و استعاری هستند که معنای شاعر را از جنبه های بصری و حسی تقویت می کند. این ها به گونه ای عمل می کنند که جوانب عمیق تر معنای شعر را برای مخاطب نمایان می کنند همچنین (ساختار گسسته و عدم توازن جملات) به نوعی (تنش و بحران ذهنی) را در قالب زبانی تصویر می کند. این بخش ها نشان دهنده ی تلاش های شاعر برای یافتن (معنای جدید) از طریق (جا به جایی ها) و (به هم ریختگی های زبانی) هستند.
در نهایت این شعر به نوعی، انعکاسی از روحیات انسانی در زمانه ای است که هویت فردی و اجتماعی تحت تاثیر تضادهای ذهنی و زبانی قرار دارد.
البته اين را هم اضافه كنم درشعر جمال بیگ، ساختارهای زبانی ومعنایی شکسته می شوند و بطور مداوم در حال تغییر و تحول هستند، این ساختارها هیچگاه به یک معنی ثابت نمی رسند، بلکه ممکن اس است در هر خوانش به (معنای جدیدی) دست یابند برای نمونه عباراتی مانند (بیوه گی دگمه ها) و (گوزنی که هرشب...) به هیچ وجه یک (ساختار معنایی واحد) را نمی سازند و معنای آنها می تواند در هر لحظه دگرگون شود. در اینجا تحلیل های این شعر را از نظر دریدا و هایدگربه عنوان دو اندیشمند برجسته در حوزه های(ساختار شکنی ) و (وجود شناسی) بررسی خواهیم کرد.

دریدا تاکید دارد که (زبان همواره خود را از معنی جدا می کند) به همین دلیل(مفاهیم ثابت و همیشگی)در شعر جمال بیگ وجود ندارند. (دگمه ها) که در ابتدا نشانه ای از وصل بودند در ادامه به (بیوه گی) تبدیل می شوند و به این ترتیب (ساختار زبان شکسته و معنای آن هم از هم گسیخته می شود)دریدا بر این باور است که هر زبان و جمله ای می تواند دارای (چند لایه معنایی) باشد که تنها از طریق (شکستن مرزهای ساختاری) می توان به آن ها دست یافت.
مارتین هایدگر در نظریات خود به (مفهوم وجود معنای زندگی انسانی) پرداخته است او معتقد است که انسان از زمانی که در جهان قرار می گیرد در مواجهه با (عدم معنایی و ناپایداری) هویت خود قرار دارد. درشعر جمال بیگ، (این مواجهه با بی معنایی و تردیدهای هویتی) به وضوح دیده می شود. هایدگر تاکید دارد که(انسان ها در درون خود دائمن در تلاش برای معنا دادن به وجود خود هستند) اما بطور دائم در برابر (وجودی بی ثبات و ناپایدار قرار دارند). (گوزنی که هر شب بر دیوار قهوه خانه ها /دنبال پوستش می گردد) و یا (راوی روان پریش پیراهنی/به جانمان افتاده) این ها تصاویری نمادی از (بحران هویت) هستند. جایی که فرد (در جستجوی معنا وخودشناسی قرار دارد اما هیچگاه به کمال نمی رسد). در نظر هایدگر، زبان به عنوان ابزاری برای وجود و تحقق انسان است در شعر جمال بیگ (زبان مرتب در حال ایجاد فضاهایی از بی ثباتی و ابهام است) و نشان دهنده ی مبارزه‌ی فرد با خود و جهان اطرافش است. هایدگر می گوید انسان ها تنها زمانی (به وجود خود) پی می برند که به (تنهایی و گذر زمان) بیندیشند، این شعر (حس عدم توازن و ناپایداری) در زبان را ایجاد می کند ودقیقن همان چیزی که هایدگر به آن اشاره دارد (درک ناقص و ناهمگون از وجود)
شعر جمال بیگ بطور پیوسته با (ایجاد شکاف های معنایی) و استفاده از (استعاره های پیچیده) دنیایى معنای چندگانه خلق می کند. (ماغ می کشی) و (پوست گوزن) هرکدام می توانند به چندین سطح از (دلالت های وجودی) اشاره کنند و از منظر هایدگر این چند لایه بودن معنای زبان همان چیزی ست که بطور دائم انسان را در فرایند (پرسش از خود و هویت خود) نگه می دارد. شعر(بیوه گی دگمه ها)از نظر ساختارشکنی و چند لایه بودن معنا، به شکلی برجسته بر نظریات دریدا و هایدگر تاکید دارد.

یا در شعر (شیرها)
جهش ژنتیکی شیرها نیست
که دیگر چکه نمی کنند
هر ماه قبض هایی هستند
که روح هر چراغی را می میرند
چه کسی نمی داند
تاب آوردن 
زیر این همه چرخ فلک
به نافرمانی میدان ها می رسد
بعد از این
سقوط آزاد
همانقدر احتمال می رود
که هر چتر بازی
تا اطلاع ثانوی
یک پرنده ی معلق است
همینقدر که این روزها
هر وقت از مزار خودم 
بر می گردم
برای زنده ها
سنگ تمام می گذارم
«جمال بیگ»

این شعر با رویکردی، نقد اجتماعی و فلسفی، مسئله ی تکامل سرشت انسانی و ماهیت تغییر را بررسی می کند. ساختار متناقض بند اول شعر خود نشانه ای از چالش میان پذیرش یا انکار تغییر در سطح فردی و اجتماعی است این نوع نگاه به مسئله ی اختیار در برابر جبر زیستی و فرهنگی اشاره دارد.
شعر فراگفتاریک با شکستن مرزهای زبانی و نشانه شناختی و فلسفی امکان های تازه ای برای بیان و اندیشه فراهم کرده است.

-(7)-
همانطور که شاهد هستید این سبک از نظر ساختار زبانی و نحوی، زبان را از وضعیت خطی و ایستا خارج کرده و به یک موجود زنده و سیال تبدیل کرده است.
از نظر تصویری و نشانه شناختی از تضادها و نمادهای چند وجهی بهره می گیرد که امکان خوانش های متفاوت را فراهم می کنند.
از نظر فلسفی هم با مفاهیمی چون عدم قطعیت، تاویل پذیری و ساختارشکنی پیوند دارد و مخاطب را از یک دریافت منفعلانه به یک تجربه ی تفکرآمیز سوق می دهد.
فراگفتاریک علاوه بر (نو آوری زبانی)، بستری برای بیان مسایل اجتماعی، تاریخی و هستی شناسی می باشد و نه صرفن یک شیوه ی نوشتاری، بلکه یک رویکرد تازه به شعر و اندیشه است که (هنوز ظرفیت های کشف نشده ی بسیاری دارد)، این سبک راهی را برای نسل های آینده ی شاعران باز می کند که از (محدودیت های زبانی) فراتر رفته و به (تجربه های زبانی و مفهومی تازه تری) دست یابند.

حالا می خواهم به تحلیل تکنیک های سبک فراگفتاریک بپردازم.
سبک شعری فراگفتاریک دارای ساختاری بدیع و با تکنیک های زبانی ویژه، سعی دارد مرزهای معنا را جا به جا کند و تجربه ای تازه از خوانش را ارئه دهد. در اینجا میخواهم سه مولفه ی (تکینگی، تنانگی و تکانگی) که از ویژگی های بارز این سبک هستند را به بررسی بنشینم
این عناصر نه تنها در(سطح زبانی)، بلکه در(ساختارهای ذهنی و دلالتی) شعر نیز تأثیر گذارند و به خلق جهانی چند لایه و غافلگیرکننده منجر می شوند.

١_تکینگی؛ از چیزی به چیز دیگری تبديل شدن.
در شعرهای فراگفتاریک (تکینگی) نوعی دگردیسی مفهومی و زبانی است که در آن یک واژه، تصویر یا معنا به شکل نامحسوسی یا ناگهانی به عنصر دیگری تبدیل می شود.
این تکنیک علاوه بر ایجاد پویایی در متن، مخاطب را وادار می‌کند که همواره در حال کشف روابط بین (کلمات و تصاویر) باشد. به عنوان مثال در یکی از شعرهای جمال بیگ آمده (خیابان در من راه می رود)

اینجا خیابان از یک عنصری بی جان به چیزی پویا و دارای قابلیت تبدیل شده است. این نوع تبدیل، که در نگاه نخست نامتعارف به نظر می رسد، نه تنها ضربه ی زبانی ایجاد می کند، بلکه جهان بینی تازه‌ای ای را می سازد که از آن مرز بین درون و بیرون، ذهن و عین، فاعل و مفعول را از بین می برد.

این تکنیک، زبان را به گونه ای تغییر می دهد که شکل جدیدی از بیان را تولید می کند. این تغییرات می توانند در (ساختار واژگان)، (ترکیب سازی) و یا حتا (کارکرد نحوی) اتفاق بیفتد.
برای نمونه (بوستت دارم) به جای(دوستت دارم) در اینجا شاعر با ترکیب(بوس)و (دوستت)به شکل غیر منتظره  ای دو معنای متفاوت را در یک واژه تلفیق می کند

این کار نه تنها باعث ایجاد موسیقی در متن می شود، بلکه خواننده را به درک جدیدی از روابط عاطفی کلمات دعوت می کند.
یا نمونه ی دیگر (باران کوچه را به دار کشید). در حالت معمول به (دار کشیدن) با اعدام و خشونت همراه است اما در اینجا با پدیده ای لطیف مثل باران ترکیب شده و فضای پارادوکسیکال را ایجاد کرده است. یا تبدیل کلمه به کلمه ی دیگر با حفظ اشتراک آوایی و معنایی مانند(مترسک) به (مترسگ) خواننده را مجبور به وا اندیشى در معنا و شکل زبان می کند. این امر به زبان خاصی منتهی می شود که در آن تغییرات زبانی نه تنها جنبه ی زیبا شناختی دارند بلکه خود به عنوان بخشی از معنا عمل می کند.

در نمونه ی دیگری
(هرشب با دمكرده ى 
اسطوخودوستت دارم هایت
به خواب می روم)

ترکیب (اسطوخودوس)که گیاهی جهت آرامش و خواب استفاده می شود با واژه ی (دوستت دارم) باعث گردیده این دو واژه به یک زندگی مشترک باتجربه ی جدیدی از زبان حسی و ذهنی ما را به یک دریافت احساسی جدید دعوت می کند. این (تصرف و اتفاق در زبان)، در سبک فراگفتاریک به (تکینگی) معروف است.

۲_تنانگی؛ مفصل بندی معنایی و زبانی در طول و عرض بندهای شعر.
تنانگی در سبک فراگفتاریک همان پیوندهای عمودی و افقی درسطح زبان و معناست که باعث می شود شعر دارای شبکه ای از ارتباطات پنهان و آشکار باشد که در شعر کلاسیک این ارتباط بین مصرع اول با مصرع بعدی در قالب یک بیت صورت  می گیرد اما در شعر فراگفتاریک در اتصال بندهای شعر در(فواصل دور) یا (نزدیک از یکدیگر) در نحوه ی (امتداد معنای واژه ها) اتفاق می افتد.

انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: