__در ابتدای گفتگو از خودتان برای ما بگویید؟
من مریم میرزاخانی؛ کارشناس علوم تربیتی و روانشناسی شاگرد ممتاز دانشکده متاهل و یک فرزند دارم از دوران نوجوانی علاقه عجیبی به ادبیات و خواندن داستان داشتم حتی یادم هست معلم ادبیاتم انشاء های مرا به منزل شان میبرد و میگفت میخواهم یادگاری نزد خود نگاه دارم.
از نوجوانی همه روزه مطالعه داشتم و از خواندن و نوشتن سیراب نمیشدم.
__ در مورد کتاب« آبی بودم مثل پرواز» توضیح می دهید؟ کتاب« آبی بودم مثل پرواز» ماحصل رنج و تجربیات درونی من از روزگاران بوده آنچه که در رویاها به آن اندیشیدم در واقعیت صورت عینی آن را غیر قابل دریافت می دیدم و دانستم پرواز برایم دست نیافتنی ست و هر چه بیشتر زندگی کردم عاشقانه تر نگریستم و دانستم که درونم پر از لحظه های آبی ست که حقیقت دارد نه واقعیت و گاه میتواند صورت ملموس بگیرد و همین امر مرا به نوشتن ترغیب کرد و به قول شاعر معاصر رضوان ابو ترابی که سرودند«من رویاهایم آبی ست نه روزگارم»
_در قلمرو هنر، آیا آفرینشگر باید از تعریف های معمول فاصله بگیرد یا در همان تعریف ها دنبال تازگی باشد؟ گونه های پیدایش شعر متفاوت و بسته به شرایط خاص موقعیت هاست. به نظر من آفرینش و خلق شعر نیاز مستقیم به درک اصولی و درست از درد و شادی مردم در زیستن دارد که از جوهر درونی شاعر به پا خواسته شاعر حقیقی نمونه ای از سوز و ساز است که رنج جامعه را رنج خود میشمارد در مقابل شاعری که فقط از مفاهیم و تعاریف کلی تبعیت کند یک تولید نامفهوم در راستای نوگرایی ایجاد خواهد کرد. شعر مال مردم است بلندترین و زیباترین فریادهاست، اینجاست که تخیل به شکار احساس می رود تا هر دو، دست به دست هم تصاویری زیبا خلق کنند. جا دارد اینجا شعری را که سرودم و با جان دل سوختم به عنوان مثال بیاورم:
درد پنهان را سالها به جان فشردم
اینک چون دُر بر صدفِ سینه ام می درخشد
__ از میان اهالی قلم بیشتر به آثار چه کسانی توجه می کنید ، و یا علاقه دارید، نام می برید؟ از اهالی قلم بیشتر علاقمند به اشعار سید علی صالحی و رحیم معینی کرمانشاهی علاقه دارم و از نوجوانی کتاب هایشان انیس و مونس من بوده و هست.
_ جایگاه نقد آثار هنری در کشور از نظر شما ؟ به عقیده من منتقدین که شناخت و جایگاه خاص و حساس ادبیات را میشناسند قدر مسلم سودمندتر از کسانی هستند که مدعی اند و متاسفانه ظواهر و ضوابط در این دوران بر جهان ادبیات ما سایه افکنده است.
_دوست داشتید چه سوالی را از شما می پرسیدم که نپرسیدم؟ دلم می خواست از من میپرسیدید چگونه شاعر شدی؟ و من پاسخ میدادم وقتی که دیگران مشغول آرایش و آسایش زندگی بودند منِ تنها رنج کشیدم فرو ریختم، گداخته گشتم و دوباره حیات گرفتم لابه لای بیت های اشعارم اشک های نهفته است که با قلب سرشار از رنج واژه ها را تراش دادم و پرداختم تا عشق هویدا شود؛ همان* آبی پرواز* ...
_تعریف صلح از زبان شما؟ به نظرم کسی که با خود آرام است به یقین به نقطه امن هستی دست یابیده و اگر بتواند عاشقانه خود را رهبری کند میتواند منعطف باشد و به خود بیاموزد که چگونه با دنیای نا آرام سازش کند سازش نه به معنای قبول هر چیز بلکه برای رسیدن به رشد پس میتوان با او به مصالحه نشست.
_یک جمله ی طلایی از خودتان یا دیگران؟ حرف طلایی ام شعری ست بداهه که به مخاطبین گرامی شما تقدیم می کنم:
از سخن باز ماندهام، سال هاست
گر چه این سکوت سرشار از صداست
_و حرف یا پیام آخر؟ و حرف آخر تشکر صمیمانه از اساتید و بزرگان ادبیات استاد فیض شریفی گرانمایه که زحمت نقد اشعارم را به عهده گرفتند و استاد رضوان ابو ترابی بزرگوارکه بی دریغ حمایتم کردند. امید که سایه الطاف شان بر سر ادبیات مان ماندگار گردد.
انتهای پیام/