*************************************************************
امیر یزدانی نژاد
خیره ام
آسمان آبی ام می کند
کبوتری
سلام دارد
با بال هایش
خورشید می پاشد
به چشم هایم
----(2)----
برای چند سطر
از شعرم بیرون بیا
موهایت را ببند
قهوه ای برای تنایی ام بریز
رو به رویم بنشین
و خیالم را پاک کن
-----(3)-----
از باران
ابری پوشیده ام
از صدا، بغضی
در نگاه شمعی
به سوگ نشسته ام
به خاموشی شب
*****************************
رضا محمد زاده
جاده ها
که دورتر
می رسند
گیس ها سفید می شوند و
چشم ها بی سو
خاطره ها ولی
با درخت بید
به تابوت نمی روند
و
بوسه
روی گونه ها پیرنمی شود
-----(2)-----
راست و دروغش
به گردن راوی
که
کلاغ بی سرانجام
به انتهای
لب ِ خسته ی پیرزن
رسیده است
چراغ خواب اتاق من
روشن که می شود
حسی درون من
به انتظار تو
بیدار می ماند
-----(3)-----
سیروس ذکایی
نگاه کن
ته مانده است
فال قهوه
بین لبخندهای تو
با لبهای من
به وقت عاشقی
------(2)-------
چون پازل
خودم را چیدم
در بساط شب
در بی تابی آسمانی عبوس
وقتی هنوز سایه ها
بغض دارند
-------(3)--------
من از پایان جهان می آیم
با حرفهای تازه
پایان ندارد
ای عبور سبز
لحظه ای با من باش
می دانم
چراغ رابطه ی ما
همچنان قرمز است
*********************************
انسیه مظفری
رودخانه ای در من جاری ست
تنگ کوچکی در قلبم
و ماهی ریزی در چشم دارم
دوباره نگاهی کن
-------(2)--------
از خطوط آبی خاطراتم گذشتم
رو به افق های سرخ سرگردانی
آتشی در من گم شده
و خاکسترانگشت هایم را باد برده است
------(3)------
هزار آرزوی گم شده بود دوستی های مان
هزار پرنده در قفس بودیم
و دست دروغ دوستی
پروازمان نمی داد
هزار آرزوی گم شده در من بود
هزار رقابت بازنده در تو
ما هیچ یک پرنده نبوده ایم...
***********************************
سمانه حاتمی
چه نگاهت دور است، ای تو لفظ خورشید
پنجره در حسرت، کوچه ها در تردید
خانه ام لبریز از بهت و حیرانی من
سقف آوار شده روی ویرانی من
عطر تو ... عطر تو... وای ِ من عطر تو
سایه ی دلتنگی، هایِ من عطر تو..!
خسته شد اشک من با که ها سر کردی
شکل بغضم بی تو، می شود برگردی ؟
شعرهایم دیگر، پشت معنا مانده
من سکوتی گنگم، این ز خود جا مانده
ای بهارم همه تو، فصل تک برگم تو،
نبض خاموشم تو، علت مرگم تو...
بی صدای پایت، شهر من دلگیر است
از غمت عقربه ها با زمان درگیر است
در حریم رویا، ای تو تنها مَردم
کاش برگردی تو، تا به خود برگردم
***************************************
سولماز منصوری
اتاقی پر از صندلی های خالی
سکوتی عمیق در میان این همه هیاهو
به عقربه ها بگو
صحبت نکنند
من برای نوشتن زمان می خواهم.
--------(2)--------
به هر طرف که نگاه می کنم
خودم را می بینم
با من از تنهایی حرف نزن
من ساحلی هستم که از تنهایی
امواج را در اغوش می گیرد.
**************************************************************