****************************************************************************
تالیف ؛ سعیدجهانپولاد
لوئیز گلیک، برنده جایزه نوبل ادبیات 2020 و شاعر پر افتخار آمریکایی از سال 2003 تا 2004 در80 سالگی درگذشت. مرگ گلیک توسط ناشرش در روز جمعه تایید شد.
جاناتان گالاسی ویراستار قدیمی این شاعر در بیانیهای اظهار داشت: شعر لوئیز گلیک نیاز اعتماد برانگیز و ثابت ما به دانش و ارتباط در دنیایی اغلب غیرقابل اعتماد را صدا میکند. کار و تلاش او جاودانه است.
گلیک یکی از معتبرترین شاعران آمریکا و جهان، از اساطیر یونان، زندگی شخصی اش و حتی چیزهای روزمره الهام می گرفت.
تس تیلور شاعر درباره گلیک میگوید: صدای لوئیز کاملاً صدای خودش بود، همیشه ماهرانه و عجیب. و خارق العاده. او بسترتغزلی ناب را در شعر آمریکا ساخته است، او در حالی که گذشته غنی و عمیقش را در آثارش فرا می خواند، آن را با زبانی تازه و معاصر واگویه می کند.
او ادامه می گوید: اشعارش با قدرت زیبای وصف ناشد نی هر لحظه با انحطاط مبارزه می کرد. جسارت عظیمی در این آثار وجود دارد که تکان دهنده است.
گلیک در طول زندگی حرفهای اش که در حدود پنج دهه به طول انجامید، شعر و کلام و نگره نافذش توانست افتخارات بزرگی را برایش به ارمغان بیاورد. او برنده جوایز متعددی از جمله جایزه پولیتزر،مدال ملی علوم انسانی و جایزه ملی کتاب و همچنین جایزه نوبل ادبیات را کسب کرد. گلیک در نیویورکر و ماهنامه آتلانتیک اشعارش را منتشر می کرد و همچنان به عنوان استاد آموزش و تحلیل شعر در دانشگاه ییل تدریس می کرد.
دانا لوین شاعر و استاد که منتخبی از اشعار گلیک را با مشورت او منتشر کرد و همچنان منتخبی از اشعار شاعران جوان زیر نظر گلیک را و بدین سبب جایزه ویژه ی هم دریافت کرد . معتقد است: لوئیز برای بسیاری از شاعران استاد دگرگونکننده ایی بود. او توانایی عجیبی در طرز دیدن ونگاه کردن خلاقیت و نابغه درونی شاعران جوان داشت و واقعا از کشف چنین استعدادهایی هیجان زده می شد و خوشحال بود که می توانست این خلاقیت ها را در آنان پرورش دهد.
لوئیز گلیک با اشعارش پیام روشنی از همزیستی مسالمت آمیز و همسطحی میان انسان و غیر انسانی را در زیستگاه سیاره ایی به نسلهای آینده فرستاده، یاد و نام و میراثش جاودانه.
ترجمه یکی از زیباترین شاهکارهای شعری اش، تحت عنوان زنبق وحشی را به علاقمندان شعر و ادبیات جهان پیشکش می کنم.
زنبق وحشی: شعری از لوییز گلیک
در انتهای رنجم دری بود
گوش به من بسپار
آنچه را که مرگ می نامیش
به یاد می آورم
بر فراز سرم،
صدای تکان شاخه های کاج
و سپس هیچ
خورشید کم فروغ
خسته، سوسو زنان
لمیده بر تارک خاکی خشک
سخت است زیستن
اینگونه هوشیار در غلتیده بر خاک تیره گون
اینک به پایان رسید
آنچه از آن وحشت داشتی
از به زبان آوردنش
که روحی بود ناتوان
و ناگهان به انتها رسید
زمین سخت کمی دست جنباند
و من همه آنچه در چنته ام داشتم
به ناگاه فرو ریخت
میان پرندگانی نشسته بر گلبن ها
تو که عبور از جهان دیگر را
به خاطر نداری
به تو می گویم
می توانم که دوباره به زبان آورم
هر آنچه از قعر فراموشی باز می گردد
دوباره بازگشت،
کنون صدایی را می جوید
از اعماق زندگی ام فواره ایی بزرگ برجهید
گه آبی بود، اما سایه های تیره اش
بر آب های دریا
به رنگ نیلگون
ترجمه و تالیف
سعیدجهانپولاد
انتهای پیام/