صفحه نخست

سیاسی

اقتصادی

بین الملل

اجتماعی

فرهنگ و هنر

ورزشی

عکس و فیلم

انتخابات 1400

یادداشت اختصاصی یکتاپرس/
نمایش« مردمان خشمگین» نوشته‌ رجینالد رز با ترجمه و بازنویسی‌ایرج افشاری اصل، محقق، مدرس و کارگردان تئاتر، درسالن چهار سو تئاتر شهردرحال‌اجرا است.
کد خبر: ۱۲۵۷۸۸
۰۹:۲۰ - ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲

 

گروه فرهنگ و هنریکتاپرس:

نادر کله جاهی/ نگاهی‌از منظری دیگر به نمایش"مردمان‌خشمگین" 
مرگ و دیگری...
نمایش مردمان خشمگین نوشته‌رجینالد رز با ترجمه و بازنویسی‌ایرج افشاری اصل، محقق، مدرس و کارگردان تئاتر و با بازی‌آفرینی ‌بازیگرانی‌چون علیرضا جلالی‌تبار، کاظم برزگر، بهرام سروری‌نژاد، زری‌کریمی‌و دیگر بازیگران‌ ازبیست و ششم فروردین‌درسالن چهار سو تئاتر شهردرحال‌اجرا است .

مردمان خشمگین نمایشی‌‌است ‌درام و حقوقی‌که قبلا در خصوص‌داستان‌آن‌ و شخصیت پردازی و بازی‌ بازیگران‌ در نقدی محتوایی‌به آن پرداخته شده. در این نوشته سعی می‌شود از منظری دیگر به ارزیابی مختصری‌از ،"مرگ و دیگری‌" که موضوع این نوشتار است پرداخته شود. 
خشم وعصبانیت نقطه مقابل‌عقل‌و منطق است. وقتی‌خشم حاکم است عقل به‌حاشیه می‌رود و عصبیت متن را دربرمی گیرد. در چنین اوضاعی‌تصمیم نه براساس دلیل و منطق‌بلکه در سیطره خشم گرفته می‌شود. خشم عقلانیت را کور می‌کند و انسان خشمگین‌برای رهایی‌از آن ، بجای پاسخی عاقلانه، سعی در پاک کردن صورت مساله دارد‌.
خشم و عصبیت از عادت‌های‌اجتماعی‌ما سرچشمه می‌گیرد و ریشه در وضعیت اقتصادی‌اجتماعی‌و فرهنگی جامعه ای‌دارد که در آن چشم گشوده و باارزش‌ها، باورها وهنجارهای‌آن قد می‌کشیم.  مردمان خشمگین آیینه ای است به سمت ما. من را در ما نمایش می‌دهد. از هر قشری‌که باشیم خشم بر وجود ما مستولی است. آستانه‌ی‌تحمل ما به شدت پائین است و هیجان است که تصمیم می‌گیرد. ناخودآگاهِ ما انبان موقعیت هایی است که خشم را در وجود ما نهادینه کرده است.
هر مساله‌ای که در زندگی‌روزمره اتفاق می‌افتد خشم ما را بر می‌انگیزد و اولین واکنش ما نفرت‌است. کافی‌ است در آیینه‌ای‌که مردمان خشمگین در برابرمان‌گرفته است عمیق شویم و این همانی خود را در متن روایت ببینیم. ما یکی‌از آن دوازده هیئت منصفه ای هستیم که با خشم و بی صبری سعی در خلاصی از آن وضعیت داریم. وقتی‌احساس افسار ما را در دست می گیرد برخورد ما با مسائل زندگی‌همان است که در متن نمایش می بینیم. نه بردباری، نه تامل و صبر ونه تعقل و وا کاویِ آنچه با آن مواجهیم.آستانه تحمل ما پائین است‌و عادت‌های اجتماعی ما را بر آن می‌دارد که کوتاه و سریعترین راه را برای خلاصی از وضعیتی که در آن گرفتاریم انتخاب کنیم.
در نمایش مردمان خشمگین در گوشه ی آیینه‌ای‌که به سمت ما گرفته شده، دور از متن، در حاشیه، ما شاهد ویروس عقلانیتیم که به تدریج و به آرامی‌در حال پدیدار و پخش شدن در پیرامون مساله است، آبی بر آتش عصبیت که بدان مبتلا هستیم .‌هر دیالوگی که از حاشیه در فضا پراکنده می شود به آرامی در وجود تک تک ما‌رسوخ می‌کند و علی رغم دست و پا زدن های‌بی‌وقفه برای فرار، چتر خود را بر سرِ ما باز می‌کند.

ما در روالی‌متین و منطقی‌شاهد به‌زوال و‌نابودی خشم در وجودمان هستیم و کم کم عقلانیت و منطق هستی مان را در برمی‌گیرد. ازحاشیه به متن قدم می‌گذاریم. آن را تسخیر و مال خود می‌کنیم . صدای استدلال و منطق بر خلاف‌خشم که بلند و‌گوش‌خراش است آرام وخونسرد است. خلجانی‌درجان ما می‌ریزد آتش خشم‌ما را سرد می‌کند و به حاشیه می‌راند... قدرت استدلال‌احساس‌خشم را که در وجود ما شعله وراست به آرامی و در فرایندی‌تدریجی خاموش می‌کند و به‌جای ‌آن می‌‌نشیند.

خودخواهی‌ما را زیر سوال می‌برد. متوجه دیگری می‌کند. آنکه موضوع ماست دیگری است. سرنوشت دیگری‌، که بودن یا نبودنش به تصمیم مابستگی دارد. جریان عقل به آرامی جان می‌گیرد و دیگری تبدیل به انسانی می‌شود که زندگی‌را پیش‌رو دارد. انسان با دیگری‌آغاز می شود و اگر بخواهیم تفاوت آدمی را با دیگر موجودات بیان کنیم شایدیکی از وجوه ممیزه‌ اش همین قدرت تعقل و استدلال باشد. تنها ما از وجود عقل‌بهره مندیم.عقل حسابگر، عقل‌انتقادی، عقل جستجو گر، عقل‌حقیقت جو. عقل فصل انسان‌از دیگر موجودات است.

اندیشیدن در چند وچون نمایش، نفس کشیدن در فضای آن، زیستن در موقعیتی که خلق شده و درک موقعیتی که در آن هستیم ، ما را به سمت رخداد می‌کشد و ما را که درحاشیه‌ایم به درون متن می‌کشد، به تامل بر می‌انگیزد و متوجه بزرگترین مساله بشری می کند. مرگ و دیگری. مرگ هرگز من نیست . او در فاصله ای دور از من ایستاده و جز صورتی مات و مبهم از او نمی‌بینم. هیچوقت به آن فکر نمی کنم اما می دانم آنجاست همان قدر دور همان قدر نزدیک...

 ما برای فرار از تقدیر که مرگ ناگزیر است و همزاد و همراه ماست مرگ را پس‌می‌زنیم. آن را مال همسایه می‌دانیم وبرای کنار آمدن با آن، آن را به سخره می‌گیریم. مرگ قسمتی از وجود ماست ولی باور ما سعی‌دارد آن را به‌تعویق اندازد. با دیدن هرصحنه‌ی‌مرگی، خود را درفاصله‌ای بعید و نا مربوط به آن فرض‌می‌کنیم وچه بسا با اندیشیدن به آن در دل‌رضایتی حس می‌کنیم و نفسی به راحتی‌می‌کشیم که مرگ از ما فاصله دارد‌.

وقتی‌در موقعیت‌خاصی‌تلنگری از بیرون ما را وادار به توجه به پدیده مرگ می‌‌کند ناگاه از چنبره‌خود بیرون می‌آییم وجود دیگری را درک می‌کنیم وبرای هستی و مرگ او و سرنوشت‌اش‌که دردستان ماست‌، به عقلانیت مبتلا می‌شویم. بیاد می‌آوریم که مرگ سلب حیات است. نیستی و عدم است و ما برای نجات دیگری از مرگ محتوم مسوول‌هستیم. بر خلاف عادات‌روزمره، او، دیگری‌، آنجاست. جوان هیجده ساله ای که متهم به قتل پدر است و چاقویی که در صحنه جرم یافت شده و دلایل‌دیگری که وقوع قتل‌را محرز می‌کند و دوازده نفر هیئت منصفه‌ای که ما هم نفر سیزدهم آن ‌هستیم باید در خصوص مرگ و زندگی‌اش تصمیم بگیریم.

مرگ اکنون بیخ گوش ماست و وجود سردش را کم کم احساس می کنیم. نوجوان متهم به قتل پدردیگر غریبه نیست. او، من است. چه بخواهیم و چه نه، جزوی از سرنوشت ماست. خرق عادتی‌که در آیینه نمایش برای تماشاگراتفاق می‌افتد و او را متوجه دیگری‌می‌کند. هستی آنجاست و من مسوول آن هستم.

می توانم آن را از کالبدی که در آن زیست می کند جدا نکنم. اینجاست که زندگی انسانی آغاز می شود.‌.. اگر معتقد به این هستیم که هستی بزرگترین موهبت است و بخصوص وقتی سرنوشت آن ‌به‌خواست و اراده ما گره می‌خورد، احساس مسوولیت را در ما زنده می‌کند ...کافی است کمی‌دل به جریان جاری فضایی بدهیم که عقلانیت را  به بار می نشاند...

فیلم سینمایی این اثر نیز توسط کارگردان آمریکایی سیدنی لومت در سال ۱۹۵۷ ساخته شده است . این فیلم یکی از فیلم های برتر سینمای جهان شناخته شده و بسیار دیدنی است. 

انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: